تفاوت تفکری و احساسی
یونگ دو کارکرد را برای ارزیابی اطلاعات، تصمیم گیری و نتیجه گیری مشخص کرد به نام تفکری و احساسی. این دو کارکرد تفکر و احساس هستند. این دو کارکرد غالبا با کلیشه های جنسیتی همراه هستند. به گونه ای که مردان را منطقی و زنان را عاطفی میدانند. البته بسیار اهمیت دارد که بدانیم تفکر و احساس هر دو از فرآیند های عقلانی هستند و احساس با عاطفه تفاوت دارد. داده های آماری تایید میکند که مردان و زنان هر دو میتوانند تفکری یا احساسی باشند و این موضوع ربطی به جنسیت ندارد.
اما نمیتوان تاثیر این انتظار اجتماعی را نادیده بگیریم. اگر شما هم در شرایطی رشد کرده اید که این کلیشه های جنسیتی حضور داشته ممکن است بر روی شما هم تاثیر گذاشته باشد و شناخت ترجیح اصلی تان را دشوار کند. توصیه میکنم برای شناخت بهتر ترجیح خود دوران کودکی خودتان را مرور کنید و تنها به اطلاعات حال حاظر توجه نکنید.
تفاوت های اصلی میان قضاوت های تفکری و احساسی با ماهیت معیار های ارزیابی کننده ما مرتبط است. تفکری ها افرادی هستند که بر اساس معیار های غیر شخصی و آبجکتیو تصمیم میگیرند و احساسی ها افرادی هستند که بر اساس سلیقه ها و در نظر گرفتن احساسات خودشان و دیگران و معیار های سابجکتیو تصمیم گیری میکنند. اشتباه است اگر فکر کنید تفکری ها بی عاطفه و احساسی ها بی منطق هستند.
تفکری ها
قضاوت تفکری مبتنی بر منطق است. به همین دلیل است که تفکری ها تمایل دارند در زمینههای نیازمند تفکر منطقی یا استراتژیک مانند علوم، ریاضی، فلسفه، علوم کامپیوتر، تجارت، یا مهندسی برتری پیدا کنند و به آن علاقه نشان دهند. آنها حتی اگر در زمینه های مرتبط با علاقه احساسی ها مثل درمان مشغول به کار باشند تمایل دارند در بخش هایی مثل انفورماتیک، تحقیقات، مدیریت عملیات و … فعالیت کنند. تفکر یک کارکرد حسابگر است و همیشه در حال سبک و سنگین کردن مسائل و پیدا کردن سود و زیاد هر چیزی است. چنین محاسباتی در تفکر استراتژیک و لجستیک، کاهش هزینه ها و افزایش بهره وری اهمیت زیادی دارد.
طبقه بندی و اسلوب مند کردن از ابزار های تفکری ها است. خصوصا در تیپ های NT. دانشمندان و فلاسفه هم تمایل زیادی به طبقه بندی اطلاعاتشان دارند. تیپ های NT غالبا دارای تفکر سیستمی هستند. به این معنا که آنها جهان را به عنوان یک سیستم غول پیکر میبینند که از تعداد زیادی سیستم های کوچک تر تشکیل شده است و هر سیستمی دارای یک ورودی و یک خروجی بوده و در نتیجه قابل تحلیل و دارای توضیح منطقی است.
تیپ های تفکری در مقایسه های تیپ های احساسی واکنش های عاطفی کمتری را تجربه میکنند. آنها غالبا علاقه کمتری به احساسات خودشان و دیگران نشان میدهند. اما خشم یکی از عواطفی است که در آنها حضور پر رنگ تری دارد. زمانی که آنچه را که تفکری ها منطقی، درست و کارآمد میدانند توسط دیگران نادیده گرفته شود عواطف آنها پدیدار میشود و میتوان دید که تا چه اندازه ناراحت، غمگین و یا خشمگین هستند.
از گذشته دلایل فکری و عاطفی را متضاد یکدیگر قرار میدادند زیرا پردازش مبتنی بر منطق و پردازش مبتنی بر عاطفه نمیتواند همزمان رخ دهد. البته افراد میتواند از هر دو دیدگاه استفاده کنند و محدود به یکی نیستند. صرفا چون هر کدام از سازکار های متفاوتی استفاده میکنند، استفاده همزمان از آنها را دشوار میسازد. اگر خاطرتان باشد وقتی میگوییم ما یکی از این کارکرد ها را ترجیح میدهیم صرفا به یک عادت توسعه یافته اشاره میکنیم که محدود به آن نیستیم.
تیپ های تفکری بیش از آنکه بخواهند به نیاز های دیگران فکر کنند دغدغه مند کار خود هستند. به عبارت دیگر برای بسیاری از تیپ های تفکری کار کانون اصلی زندگی آنها است و آدم ها و روابط در درجه دوم مورد توجه قرار میگیرند. همانگونه که تیپ های احساسی اغلب مایل هستند که در درجه اول نیاز های دیگران را برطرف کنند و یا روابط خود را تقویت کنند، تفکری ها تمایل به پیشرفت در کار ها و کسب دستاورد دارند.
واضح است که این موضوع بدان معنا نیست که تیپ های احساسی برای کسب دستاورد ارزشی قائل نیستند و یا برای آن تلاش نمیکنند. اکثر ما سعی میکنیم توجه خود را میان کار و روابطمان تقسیم کنیم. غالبا تیپ های ITP و ETJ و خصوصا مردان دارای این تیپ توجه بیشتری به کار و دستاورد دارند.
رعایت عدالت برای تیپ های تفکر مسئله پر اهمیتی است. عدالت برای آنها در قضاوت های غیر شخصی و برخورد یکسان با همه معنا دارد. به همین دلیل آنها خواهان دستیابی به استاندارد هایی هستند که بتوانند برای همه افراد اعمال کنند. قانون و رعایت آن برای تیپ های تفکری اهمیت زیادی دارد.
البته رعایت قوانین برای احساسی ها هم اهمیت دارد. با این تفاوت که اولویت تفکری ها اول با قوانین است و بعد افراد. تیپ های تفکری هم مانند دیگران دارای عواطف هستند اما ترجیح میدهند آنها را نادیده بگیرند تا بتوانند تصمیم عادلانه ای بگیرند. به همین علت ممکن است در نظر دیگران بی عاطفه، سرد و یا غیر حساس به نظر برسند.
تیپ های تفکری از مباحثات چالشی لذت میبرند. آنها عاشق برنده شدن در بحث و متقاعد کردن دیگری هستند. تفکری ها میتوانند ساعت ها راجع به مسائل علمی، سیاسی، اقتصادی و … بحث کنند. در صورتی که چنین بحث هایی برای تیپ های احساسی باعث رنجش میشود. آنها این موضوع را عدم هماهنگی و یا حمله شخصی تصور میکنند.
تیپ های تفکری به طور طبیعی عیب و ایراد ها را میبنند و انتقاد میکنند. این ویژگی آنها میتواند باعث چالش در رابطه با احساسی ها شود. احساسی ها از انتقاد های تفکری ها رنجیده میشوند و میگویند که او همیشه نقاط ضعف را میبیند. تمایل زیاد تفکری ها به تحلیل و دیدن تمام مسائل زندگی مانند یک مسئله ریاضی میتواند برایشان چالش برانگیز باشد.
احساسی ها
با انتشار کتاب اصول ریاضی فلسفه طبیعی نیوتون در قرن هفدهم انقلابی در علم پدید آمد. این کتاب الهام بخش دانشمندان سراسر اروپا شد و همچنین آغاز گر فلسفه های جدیدی در عصر خرد بود. دستاورد حاصل از یک عمر تلاش کپلر در سال 1619 کشف قوانین سه گانه حرکت بیضوی سیارات بود. کشف کپلر از مدارهای بیضوی سیارات، به عنوان شاهکار دوران حیات او، پیشرفت عظیمی در فهم ما از طبیعت رقم زد.
سه قرن بعد آلبرت انیشتین اساسا بسیاری از کشفیات نیوتون را تغییر داد و با خلق فهمی زیباتر، مفاهیم فضا، زمان، جرم، انرژی و جاذبه را با یکدیگر یکپارچه ساخت. با این حال، به رغم نبوغ باور نکردنی این افراد روبط عاشقانه آنها تعریفی نداشت. روابط کپلر با افرادی از جمله مادر و همسرش به شدت عذاب آور بود. او میتوانست حرکات سیارات را درک کند اما مغز بزرگ او قادر به بررسی احساسات و هیجانات نبود.
در سال 1994 و در زمانی که روح زمان عواطف و احساسات را در مقابل خرد و عقل قرار میداد، آنتونیو داماسیو، عصب شناس، کتابی را تحت عنوان«خطای دکارت» منتشر کرد. موضوع اصلی این کتاب رابطه میان عواطف و خرد است. داماسیو بر مبنای مطالعاتی که بر روی بیماران عصب شناختی داشت که هم نقص هایی در تصمیم گیری داشتند و هم اختلالاتی در عواطف به این نتیجه رسید که بر خلاف آنچه تصور میشود عاطفه در مدار خرد قرار دارد و میتواند به فرآیند خرد ورزی کمک کند.
عواطف گاهی میتوانند جایگزین خرد شوند. برای مثال هیجان ترس میتواند بدون فکر کردن انسان را نجات دهد. به عقیده داماسیو عواطف آن چیزی نیست که در برابر شناخت قرار گیرد. عواطف میتوانند اطلاعات شناختی را فراهم کنند، مستقیم و از طریق احساس.
بعد از داماسیو افراد دیگری هم به نقش پر رنگ عواطف و احساسات اشاره کردند که میتوان به هوش عاطفی دانیل گلمن اشاره کرد. اما قبل از داماسیو و در سال 1921، کارل گوستاو یونگ به نقش مهم احساس به عنوان یک کارکرد عقلانی اشاره کرد. در نظر یونگ احساس اطلاعاتی را راجع به ارزش چیز ها مشخص میکند و به اندازه تفکر عقلانی است.
همان طور که انواع خاصی از منطق یا فرمول برای حل مسائل منطقی مناسب هستند، احساسات برای پرداختن به طیف وسیعی از مشکلات و نیازهای انسانی مناسب و حتی ضروری هستند. یونگ معقتد بود که اگر انسان در تفکر به کمال رسیده باشد مطمئنا در احساسش ناکامل خواهد بود. این همان چیزی است که در ابتدای بحث در مورد نیوتون، انیشتین و کوپلر خواندید. زمانیکه شما از نظر احساسی با مسائل برخورد میکنید، اشیا نه به دلیل واقعیت وجودشان، بلکه به دلیل سلسله مراتب ارزشی با یکدیگر تفاوت دارد.
بسیار اهمیت دارد که بین احساس به عنوان یک کارکرد روان شناختی و معانی دیگری که به آن نسبت میدهیم تفاوت قائل شویم. یونگ این ابهام را تایید میکند و توضیح میدهد :
ما هم میگوییم احساس شادی، غم، خشم و پشیمانی میکنیم و هم احساس میکنیم آب هوا تغییر خواهد کرد، ارزش سهام بورس سقوط خواهد کرد، یک جای کار میلنگد و چیز هایی شبیه به اینها. واضح است که ما در استفاده از لغت احساس خیلی ولخرجی میکنیم و حتی برخی اوقات آنرا به جای ادراک، افکار و شهود و یا واکنشی هیجانی به کار میبریم.
به همین دلیل بهتر است که یک تعریف شفاف از احساس ارائه دهیم. ما قادریم دما را با مقیاس هایی مثل فارنهایت و سلسیوس و سانتی گراد، فاصله را با کیلومتر و مایل، وزن را با انس و همینطور حجم را با لیتر و گالن اندازه بگیریم. کارکرد احساس وسیله ای است برای سنجش هیجانات و افراد دارای ترجیح احساسی به خوبی از این ظرافت های هیجانی و عاطفی در خودشان و دیگران اگاه هستند، همانگونه ها افراد دارای ترجیح تفکری با ظرافت های منطقی هماهنگ هستند.
از آنجا که افراد دارای ترجیح احساسی طیف گسترده ای از هیجانات را تشخیص میدهند گاهی در بیان تجربیات خود واژگان کافی نخواهند داشت. به همین جهت بسیاری از آنها به سمت شعر، موسیقی، مد و هنر به عنوان راهی برای کشف و پالایش عواطف پیچیده خویش روی می آورند. احساس به توسعه و اصلاح سلیقه ها نیز مربوط میشود. این هم یکی دیگر از دلایلی است که این افراد به سمت هنر روی می آورند.
اگر ما تفکر را با معیار های سیاه و سفید مرتبط کنیم، احساس یک جهان بینی رنگارنگ و کیفی به ما میبخشد. روح بخشیدن به زندگی و زینت دادن به آن به وسیله سلیقه و عواطف از مزایای احساس است در حالی که تفکر ما را به سمت تکنولوژی و هر چیز کارآمد سوق میدهد.
افراد دارای ترجیح احساسی تمایل دارند در نقش های مراقبت کننده ظاهر شوند. آنها اغلب میتوانند از کودکان، گیاهان، حیوانات، اعضای خانواده، کارمندان و افراد محروم مراقبت کنند. آنها تلاش میکنند تا افراد را در ارتباط با نیاز ها و ارزش های یکدیگر باقی بمانند.
دنیل گلمن هوش هیجانی را مجموعه از تواناییهایی تعریف میکند که به ما کمک میکنند هیجانات را در خود و دیگران، تشخیص داده و تنظیم کنیم و همدلی و مهارت های اجتماعی را از مولفه های هوش هیجانی میداند. میتوان گفت افراد دارای ترجیح احساسی استعداد بیشتری برای پرورش مهارت های مربوط به این مولفه ها دارند.
افراد دارای ترجیح احساسی رویکردی شخصی دارند و بر این باور هستند که با ارزیابی آنچه برای دیگران اهمیت دارد و توجه به نقطه نظرات افراد درگیر در یک موقعیت میتوانند بهترین تصمیم را بگیرند. این افراد با ارزش های انسانی سروکار دارند و میخواهند با توجه به شرایط تصمیم خوبی بگیرند. منظور از خوب، تصمیمی است که بیشترین نفع را برای افراد درگیر در تصمیم گیری داشته باشد. آنها هنگام تصمیم گیری به ارزش ها، آسایش و احساسات خود و دیگران توجه میکنند و نتایج تصمیمات آنها متاثر از همدلی و ارتباطات شخصی خواهد بود.
غالبا در محافل تیپ شناسی واژه ارزش را با ترجیح احساس و اولویت را با ترجیح تفکر مرتبط میکنند و این ممکن است باعث سردرگمی ما شود. تفاوت میان تفکری ها و احساسی ها به آن چیزی است که به آن ارزش میدهند. همانطور که پیش تر اشاره کردیم تفکری ها برای کارایی، کاربرد و استراتژی خوب ارزش قائل هستند و احساسی ها به بیشتر به عواطف و هر آنچه که بر احساساتشان تاثیر بگذارد اهمیت میدهند.
در نظام ارزشی احساسی ها آدم ها و روابط نقش پر رنگ تری دارند و نسبت به بی عدالتی های درک شده و نابرابری ها حساس تر هستند. این در حالی است که تفکری ها بیشتر دغدغه مند کار هایشان هستند. با این حال استفاده از واژه ارزش بدون توصیف دقیق منظور میتواند غلط انداز باشد چون آنچه را که تفکری ها هم مهم میدانند، ارزش قلمداد میکنند.
برای درک بهتر تصمیم گیری احساسی ها به مثال زیر توجه کنید:
سمانه با مسئله ای روبه رو شد که اکثر افراد احساسی با آن رو به رو میشوند. او باید برای شرکت در یک همایش از تهران به اصفهان میرفت. یکی از همکارانش به او پیشنهاد کرد که در اتوموبیل او به اتفاق به نیویورک بروند. در شرایط عادی این میتوانست پیشنهاد بسیار جالبی باشد. اما اشکال در این بود حامد برای این همکارش ارزشی قائل نبود و از او خوشش نمی آمد.
کار دیگری که میتوانست انجام دهد این بود که با قطار سفر کند که این هم البته دردسر خاص خود را داشت. نه تنها باید پول بیشتری پرداخت میکرد، بلکه در تمام مسیر هم صحبتی نداشت و زمان سفر هم دوبرابر میشد. نیلوفر دوست سمانه به او میگفت: مگر عقلت را از دست داده ای؟ میخواهی سختی سفر خسته کننده با قطار را تحمل کنی صرفا چون از او خوشت نمی آید؟ مگر میخواهی با او ازدواج کنی؟
کافی است تنها چند ساعت در ماشین او بشینی و او را تحمل کنید. با این حال سمانه تصمیم گرفت با قطار برود. با اینکه او معتقد بود این بهترین تصمیمی نیست که گرفته است اما با این حال کار درستی انجام داده است و نیازی نبود که وانمود کند از او خوشش می آید و این برخلاف ارزش های اوست.
افراد احساسی تمایل دارند به جای آنکه به شکل مستقیم منظور خود را بیان کنند، با رعایت ادب و در نظر گرفتن احساسات طرف مقابل صحبت کنند. مثلا فرض کنید با دوست خود برای خرید لباس به فروشگاه رفته اید. پس از امتحان اولین لباس از اطاق پرو بیرون می آیید و نظر او را میپرسید.
اگر لباس در نظر او نامناسب باشد بسته به ترجیح او ممکن است به شکل متفاوتی نظر خود را بیان کند. مثلا اگر تفکری باشد میگوید: «اصلا خوب نیست!» و یا «بد نیست». در صورتی که اگر دارای ترجیح احساسی باشد ممکن است بگوید:« قشنگ است اما بیا چند لباس دیگر هم ببینیم و امتحان کنیم». فرد تفکری در بیان نظرات خود رک است و فرد احساسی عدم پذیرش خود را ملایم تر بیان میکند.
نکته دیگری که دانستن آن حائز اهمیت است تفاوت میان تصمیم گیری بر اساس کارکرد احساس و هیجانات است. در اصطلاح علمی، احساس تفسیر ذهنی و شخصی ما از یک هیجان است. در واقع زمانی که هیجانی تحت تاثیر یک محرک درونی یا بیرونی در ما ایجاد میشود، ما آن را احساس میکنیم و تحت تاثیر آن هیجان، تغییراتی در فیزیولوژی ما پدید خواهد آمد.
اما در اصطلاح تیپ شناسی احساس بار هیجانی چندانی ندارد. یعنی همانگونه که یک فرد تفکری موقع تصمیم گیری بر اساس معیار های منطقی دچار هیجان محسوسی نمیشود احساسی ها نیز چنین هستند. بنابراین نباید آن را غیر عقلانی و هیجانی قلمداد کنیم. (اگرچه هیجان ها نیز لزوما غیر عقلانی نیستند) به مثال زیر توجه کنید:
علی یک فرد دارای ترجیح احساسی است. او به عنوان معاون رئیس در یک دانشگاه فعالیت میکند. علی مسئول رسیدگی به نظم و انضباط در دانشگاه است و باید با کسانی که مقررات را رعایت نمیکنند برخورد کند. همچنین او درباره نوع مجازات آنها نیز تصمیم گیری میکند. یکی از دانشجویان در حالی که مشغول مصرف ماری جوانا بود مشاهده شد. این جرم در دانشگاه با محرومیت یک ترمه از درس خواندن همراه است.
در ترم بعد هم این فرد تحت نظر قرار میگیرد و به نوعی ادامه تحصیلاتش حالت مشروط دارد. علی با رسیدگی به این موضوع به این نتیجه رسید که این دانشجو سابقه تحصیلی فوق العاده ای دارد و قبلا کوچک ترین خطایی از او سرنزده است. در این شرایط این دانشجو به شدت نگران بود که اگر تعلیق شود والدینش چگونه با او برخورد خواهند کرد. پدر و مادرش برای تحصیل او در این دانشکاه تلاش زیادی کرده بودند. با احتساب همه این شرایط علی او را محکوم کرد تا در یک دوره شش هفته ای که راجع به استعمال دخانیات بحث میکردند شرکت کنند. علاوه بر این یک ترم تحصیل تو هم حالت مشروط پیدا کرد.
یکی از مسئولین حراست دانشگاه که دارای ترجیح فکری بود معتقد بود این تصمیم گیری و تعیین این حد مجازات هرگز درست نیست. او نگران بود که این سبک تصمیم گیری باعث قانون شکنی های بعدی شود.
علی میگوید: من میتوانستم او را تعلیق کنم اما به شرایط مسئله او اینگونه نگاه کردم. ما نباید او را با کسی که هم اتاقی اش است در یک اتاق قرار میدادیم. بخصوص که میدانیم دانشجویان سال اول خیلی زود تحت تاثیر قرار میگیرند و فکر میکنم که ما هم در این مشکل به وجود آمده سهیم هستیم. او پسر خوب و دانشجوی شایسته ای است. علاوه بر این ما یک موسسه آموزشی هستیم و فکر میکنم او درس خوبی از این ماجرا گرفته و نباید تصمیمی بگیریم که روی همه زندگی آتی اش اثر بگذارد.
این مثال به خوبی نشان میدهد که چگونه یک فرد احساسی ممکن است تصمیم بگیرد و این تصمیم لزوما غیر عقلانی نیست.
در ادامه میتوانید خلاصه ای از ویژگی های کارکرد احساس و تفکر را که از کتاب “ریشه های ناخودآگاه شخصیت” (ریشه های ناخودآگاه شخصیت توسط آرسام هورداد ترجمه و در نشر افکار چاپ گردیده است.) اتخاذ شده مطالعه کنید:
ویژگی های افراد احساسی
افرادی که ترجیح شان احساسی است با استفاده از فرآیند ارزش گذاری به این توجه می کنند که چه چیزی برای خودشان و دیگران مهم است. آنها برای تصمیم گیری، خود را از نظر ذهنی در درون موقعیت تجسم میکنند و به تمامی افرادی که تحت تاثیر آن موقعیت هستند فکر میکنند. هدف آنها برقراری توافق و یکدلی و به رسمیت شناختن افراد است. نقطه قوت آنها نیز درک کردن دیگران و قدردانی از آنهاست. آنها به شدت به دیگران توجه میکنند و به افراد و آرمان های مهم زندگی شان وفادار و متعهد هستند. تمرکز آنها بر پیدا کردن نکته ای مثبت در افراد یا موقعیت ها و سپس حمایت از آن نکته مثبت است.
بیشتر افرادی که ترجیحشان احساسی است:
- هم درد و دلسوزند.
- تصمیمات را بر اساس ارزش های شخصی خود ارزیابی میکنند.
- به تاثیر تصمیم ها روی دیگر آن توجه میکنند.
- می کوشند تا به توافق و همسویی دست یابند و از دیگران تایید بگیرند.
- رئوف و مهربان هستند.
- با عاطفه و مردم دار هستند.
ویژگی های افراد تفکری
افرادی که در تصمیم گیری ها ترجیحات تفکری است، به عواقب منطقی انتخاب یا اقدام ها توجه میکنند. آنها سعی میکنند تا از نظر ذهنی، خود را از موقعیت جدا کنند تا بتوانند آنرا به شیوه بی طرفانه ارزیابی کرده و تمام پیامد های ممکن را تحلیل کنند. توجه آنها بر شاخص های عینی و حقیقی و به کار گیری اصول و ضوابط است. نقطه قوت آنها در کشف مشکلات و نواقص است. افرادی که ترجیح شان تفکری است در تحلیل و حل کردن مسائل تخصصی عالی عمل میکنند. آنها قادرند از مهارت های منطقی خود در راستای دستیابی به اهداف مطلوب استفاده کنند.
بیشتر افرادی که ترجیح شان تفکری است:
- به راحتی و بدون تلاش هشیارانه شروع به تحلیل کردن میکنند.
- تمرکزشان بر حل مسائل به شیوه منطقی است.
- از استدلال علت و معلولی استفاده میکنند.
- میکوشند تا به حقیقت عینی و غیر شخصی دست یابند.
- در حل مسائل و از میان برده برداشتن موانع سر سخت هستند.
- برای انصاف ارزش قائلند و خواهان عدالت هستند.
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 5 / 5. تعداد نظرات: 2
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂
دیدگاهتان را بنویسید