بعضی از مفاهیم و اصطلاحات بنیادین روانشناسی مثل عقده با زبان عامیانه مردم گره خورده اند. با اینکه معمولا چیزی که مدنظر عامه مردم است با مفهوم تخصصی آن متفاوت یا حتی متناقض است اما استفاده از آنها یک نوع فهم مشترک نانوشته بین مردم به وجود آورده است. یکی از این اصطلاحات واژه «عقده» است. اگر به شکل تصادفی از هرکسی بپرسید که آیا میداند عقده چیست؟ به احتمال خیلی زیاد پاسخ مثبت خواهد داد اما اگر بخواهید آن را توضیح بدهد چه؟
اکثر مردم رفتاری را که به عمد و از سر کینه یا دلخوری انجام شود عقده می نامند و اعتقاد دارند فرد عقده ای کسی است که در گذشته به هر طریقی رنجی را تجربه کرده یا بلایی سرش آمده و بعد از آن بدون دلیل خاصی به شکل های گوناگون به دیگران آسیب میزند.
قاعدتا اگر شما با روانشناسی آشنایی داشته باشید و مفهوم اصلی عقده را بلد باشید این جواب را اشتباه میدانید. من هم با شما موافقم اما پاسخ عامه مردم هم صد در صد غلط نیست. مسلما از لحاظ تخصصی عقده تعریفی دیگر دارد اما فراموش نکنیم که اصطلاحات تخصصی از دل همین زبان عامه انتخاب میشوند. در ادامه با توضیح مفهوم عقده خواهید دید که چرا در نظر عامه مردم چنین تعریفی دارد. برای فهم این اصطلاح باید ریشه لغوی عقده، تاریخچه استفاده از آن و بنیان گذاری رسمی آن در روانکاوی را بررسی کنیم. این کمک میکند تا بتوانیم محتوای عقده و عملکردش را بفهمیم.
ریشه عقده
عقده یا همان complex از لحاظ لغوی دو معنی دارد:
1.گره
- حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر.
معنی دوم که تقریبا همان چیزی است که عامه مردم به کار میبرند و فعلا با آن کاری نداریم اما معنای اول ارتباط جالبی با مفهوم عقده در روانشناسی دارد. گره شما را یاد چه چیزهایی میاندازد؟ وقتی میگویید گره ای در فلان کار افتاد یا درخواست گره گشایی از کسی دارید دقیقا منظورتان چیست؟ گره در واقع یک نوع مانع در انجام کار است. مانعی که معمولا حذف شدنی نیست بلکه باید آن را باز کنیم. نقش عقده در روان ما هم همین است. تا زمانی که عقده ها که اتفاقا در ناخوداگاه هم حضور دارند فعال باشند، مانعی برای تمام افکار و تصمیمات آگاهانه ما خواهند بود. پس عقده ها گره های روانی ما هستند. گره هایی با حضور دائمی در زندگی ما که در موقعیت های بخصوصی فعال شده و عموما دردسرساز میشوند.
تاریخچه مفهوم عقده
اولین کسی که عقده را وارد لغتنامه روانکاوی کرد زیگموند فروید بود. فروید میل جنسی را به عنوان لیبیدوی اساسی انسان معرفی کرد و از طرفی با الهام از داستان ادیپ، لیبیدویی که پسر صرف مادر خود میکند و با پدرش در اینباره رقابتی ناخودآگاه دارد را عقده ادیپ نامید. البته که معمولا خوانش اشتباه آرای فروید این تصور را بهوجود می آورد که همه فرزندان ذکور تمنای رابطه جنسی با مادر را دارند که پیشنهاد من این است که برای رفع این سوتفاهم رایج به آثار خود فروید مراجعه کنید.
اما کارل یونگ این مفهوم را به شکلی گسترده و تخصصی به کار برد و به همین دلیل از او به عنوان بنیان گذار این اصطلاح یاد میشود. به شکل خیلی کلی یونگ از عقده به عنوان گذشته ما یاد میکند. گذشته ای که عوامل محیطی رقم زده اند و اثرات آن در زندگی حال ما مشهود است و قاعدتا آینده ما را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. اما چه اتفاقی افتاد که یونگ این مسئله را مطرح کرد و چرا عقده زیربنای نظریه یونگ است؟
ارتباط عقده با علوم غیبی
یونگ علاقه زیادی به بررسی روانشناسانه مسائلی مثل غیبگویی، جلسات احضار روح و چیزهایی از این قبیل داشت. او حتی برای پایان نامه خود تحقیق روی این موضوع را انتخاب کرد. او جلسات این چنینی و کسانی که به گفته مردم از قدرت ماورالطبیعه یا ارتباط با ارواح برخوردار بودند را بررسی کرد و بعد طریقه صحبت و رفتار آنان را با بیماران اسکیزوفرن مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که شباهت بسیار زیادی بین آنها وجود دارد. در هر دو گروه لحظاتی شبیه به خلسه تجربه میشود که انگار عواملی از ناخودآگاه فردی یا جمعی به سطح آگاهی آمده و کنترل گفتار و یا حتی حرکات آنها را به دست میگیرد.
به گفته یونگ گویی اینها در بیداری خواب میبینند. نکته جالب تر اینکه در این لحظات معمولا کلمات و جملاتی را میگویند که در نگاه اول شاید بی معنی برسند اما زمانی که یونگ بیشتر تحقیق کرد متوجه شد که گاه اطلاعاتی درست و بجا را منتقل میکنند. به این دلیل کنجکاو شد که بداند چه ارتباطی بین یک سری از واژه ها و بیماران وجود دارد که باعث چنین واکنش های ناآگاهانه ای میشود. پس آزمونی طراحی کرد تا مشاهدات خود را با دقت بیشتری بررسی کند.
آزمون تداعی واژگان
این آزمون ظاهرا بسیار ساده است اما یونگ توانست با استفاده از همین آزمون ساده مفهوم عقده را شرح و بسط دهد. در واقع یونگ برای این آزمون از تداعی آزادی که قبل تر توسط فروید معرفی شده بود استفاده کرد. تداعی آزاد بدین صورت بود که بیمار روی کاناپه معروف فروید دراز میکشید، چشمانش را میبست و شروع به صحبت میکرد هم زمان فروید با توجه به حرف های بیمار سعی میکرد مشکل اصلی که ذهن او را درگیر کرده بود بیابد.
در آزمون تداعی واژگان هم یونگ تعداد زیادی واژه را به شکل رندوم و تصادفی انتخاب میکرد و تک تک آنها را برای بیمار میخواند. بیمار باید بعد از شنیدن هر واژه اولین کلمه ای که به ذهنش میرسید را بگوید .در این حین یونگ متوجه شد که هر بیماری معمولا نسبت به تعدادی از کلمات بی تفاوت نیست و همراه با تداعی بعضی واژه ها واکنش های هیجانی مختلفی نشان میدهد که این واکنش ها هم در طیف گسترده ای قرار میگرفتند.
مثلا ممکن بود بیمار بیش از حد معمول مکث کند یا برای گفتن واژه یک نفس عمیق بکشد یا بغض کند یا دچار اضطراب شود یا ناخواسته به گریه بیفتد یا عصبانی شود و هر نوع واکنش احساسی و هیجانی دیگر را نشان دهد و معمولا علت این که چرا چنین واکنشی دارند را نمیدانستند.
پس کلماتی که همراه با این واکنش ها بیان میشدند، حساسیت یونگ را برمی انگیخت و آنها را پیش خود نگه میداشت و معمولا در ادامه مسیر درمان ، ارتباط کلمه ای که خودش میگفت و کلمه ای که برای بیمار تداعی میشد را در گذشته فرد پیدا میکرد و بیان دیگر در واقع عقده پنهان شده پشت این اتفاق را شناسایی میکرد.
پس تا اینجا فهمیدیم که عقده در گذشته ما تشکیل شده اما در زندگی حال ما نقش دارد، به لحاظ حسی و هیجانی ما را درگیر میکند، در تصمیم گیری های ما دخالت میکند ،این توانایی را دارد که کنترل زندگی ما را در دست بگیرد و هیچ انسانی عاری از عقده ها نیست. اگر همچنان درمورد تداعی واژگان و روش کار یونگ ابهامی دارید پیشنهاد میکنم اپیزود پنجم پادکست یونگ نگار را بشنوید. حال ببینیم ما چگونه و به چه طریقی به اصطلاح عقده ای شدیم.
ماهیت عقده
بگذارید با تعریف عقده شروع کنیم :
«عقده مجموعه ای از عواطف، افکار، ادراکات و خاطره هایی است که در ناخودآگاه شخصی جای دارند و حاصل تجربه های هر فرد در زندگی او و مخصوصا در دوران کودکی هستند. البته معمولا عقده هسته ای کهن الگویی دارد پس به عبارتی به ناخودآگاه جمعی هم مربوط است.»
هر باوری که ما هم اکنون داریم حاصل تعاملی است که تا قبل از این لحظه با جهان اطراف داشته ایم و این تعامل در زمان کودکی محدود به محیط خانواده و آشنایان بوده و از آنجایی که کودک تا آن سن هنوز توان تجزیه تحلیل منطقی مسائل را ندارد صرفا با کنش ها و واکنش هایی که در محیط میبیند جهان را تجربه می کند و همان واکنش ها فارغ از اینکه چقدر سالم یا طبیعی هستند در ذهن او ماندگار میشوند.
مثلا مادری به دختربچه اش میگوید چرا فرش رو کثیف کردی؟ دیگه دوست ندارم دختر بد! این جمله در روان دختر نقش میبندد که اگر من مادرم رو ناراحت کنم، اون دیگه منو دوست نداره. شاید فکر کنید این چیز عجیب و پیچیده ای نیست و همه ما خیلی از جملات اینچنینی و چه بسا بدتر را در کودکی زیاد شنیدیم آیا همه آنها به عقده تبدیل شده اند؟ متاسفانه باید بگویم بله!
به مثالی که زدم برگردیم؛ دختر بچه ما این باور را پیدا کرده که دوست داشته شدنش در گرو انجام دادن یک سری کارها و دوری کردن از بعضی کارهای دیگر است. این باور به ناخودآگاه دختر منتقل میشود و با بزرگ شدن او حتی شاید دیگر این خاطره را به یاد نیاورد اما احتمالا ردپای این باور همچنان در روابطش به چشم میخورد. او همچنان به شکل ناخودآگاه کارهایی میکند تا دوست داشته شود و این یعنی عقده؛ هسته مرکزی این عقده چیست؟
تلاش برای دوست داشته شدن و دختر خوب شناخته شدن؛ پس در هر موقعیتی و در ارتباط با هر آدمی این عقده فعال میشود تا به شکل ناخودآگاه دختر را به سمت کارهایی بکشاند که باعث شود دختری خوبی به شمار بیاید و در نتیجه دوست داشته شود.
این مثال از جمله موارد دردسرآفرین عقده هاست و این دختر شاید هیچوقت پی به الگویی که مدام طبق آن رفتار میکند نبرد از طرفی هم صرفا با فکر کردن، به علت این ماجرا نمیرسد چون همانطور که گفتیم جایگاه عقده در ناخودآگاه است اما اگر این فرد به روانکاو مراجعه و همزمان خودشناسی را آغاز کند رفته رفته آن خاطره را به یاد خواهد آورد یا حتی اگر یادش هم نیاید به چرایی الگویی که مدام در روابط تکرار میکند میرسد و اینجا دیگر زمانی است که عقده فرد را کنترل نمیکند بلکه فرد عقده را تحت کنترل خود دارد و اگر هم عقده همچنان تصمیمی برای فرد بگیرد علت آن مبهم نیست و میتوان برای دفعات بعد بیشتر تلاش کند تا در دام عقده خود نیافتد.
البته تصور نکنید عقده ها صرفا چیز بدی هستند. همانطور که گفتیم هر باوری در گذشته پتانسیل تشکیل عقده در روان ما را داشته پس این باور میتواند مثبت باشد. مثلا باور به اینکه من باید عضو موثری در اجتماع باشم فرد را به این سمت سوق میدهد که در هر کاری به دنبال بهتر شدن باشد. شاید اگر از این آدم بپرسید که چرا به این شکل رفتار میکند احتمالا این را تصمیمی شخصی میداند که با استدلال کردن به آن رسیده است اما در واقع این باور قدیمی که احتمالا از پدر یا مادر در او پرورش یافته، عامل تصمیمات اوست.
در واقع بیشتر تصمیمات بیشتر آدم ها تحت تاثیر عقده های آن هاست. پذیرفتن این جمله سخت و دردناک و ناامید کننده است چرا که نشان میدهد ما در رقم زدن سرنوشت خود نقش بسیار کمی داریم. یعنی ایگو دستور کاری را که دریافت کرده اجرا میکند اما در واقع صدور دستورات از جانب ناخودآگاه (سلف) است و هدف اصلی روان درمانی تحلیلی اتفاقا دسترسی به سلف است. البته ناخودآگاه برای ما همیشه ناخودآگاه خواهد بود اما یک روانکاو کاربلد، میتواند از دل گفتگو با ما و زیر نظر گرفتن احساسات و هیجانی که در صدا و حرکات ماست، گره روانی را کشف کند.
البته تمام این ها مربوط به زمانی است که یک الگوی رفتاری تکرار شونده برای ما آزاردهنده شده باشد و در زندگیمان اختلالی ایجاد کند وگرنه همه ما عقده های بیشماری داریم که برخی از آنها صرفا حاصل فرهنگ و تمدن هستند. مثلا هیچکدام از ما از لحظه تولد نسبت به مدفوع تنفر و انزجار خاصی نداریم اما به مرور با دیدن شرم بزرگترها از این مسئله، به زبان نیاوردن این کلمه یا حتی استفاده از آن به عنوان فحش و ناسزا عقده ای به نام عقده مدفوع را در ما ساخته است. به همین سادگی!
پس تا زمانی که عقده حالتی بیمارگون پیدا نکند و مانعی در مسیر زندگی ما نشود نیازی نیست به سراغ آن برویم. برای فهم عمیق تر کارکرد عقده اپیزود پنجاهم پادکست یونگ نگار را بشنوید.
انواع عقده
عقده های معروفی در روانشناسی وجود دارند که تماما متعلق به یونگ هم نیستند. اینجا میخواهیم به دو عقده اساسی بپردازیم که معمولا بیشترین تنش ها را بوجود می آورند و نقش بسیار پررنگی در روابط، شغل، رشته تحصیلی و از همه مهمتر هویت ما دارند. این دو عقده مادر و عقده پدر هستند که برای هرکدام نیز دو حالت مثبت و منفی وجود دارد.
عقده مادر
عقده مادر با مسئولیت پذیری ما در ارتباط است. چرا؟ چون در کودکی معمولا رسیدگی به امور گوناگون کودک برعهده مادر است و وقتی ایگو تمام مسئولیت ها را به پای مادر نوشته باشد، فرد دیگر کنشگری خاصی در زندگی نشان نمیدهد. به عبارت بهتر فردی که عقده مادر در او پررنگ است به بلوغ روانی نرسیده و هنوز از لحاظ روانی چسبندگی بالایی به مادر دارد. اما گفتیم که عقده حالت مثبت و منفی دارد.
در عقده مثبت مادر فرد با جدایی و استقلال مشکل دارد و یکی از پیش نیاز های استقلال قدرت تصمیم گیری است. این یکی دیگر از مشکلات این افراد است. کسی که این عقده را دارد انتخاب کردن برایش دشوار است چرا که این وظیفه همیشه بر دوش مادرش بوده پس توان این کار را در خود نمیبیند. پس معمولا منفعلانه زندگی میکند و اگر هم هدفی در سر داشته باشد قدمی به سمتش برنمیدارد و این انفعال میتواند عامل بسیاری از مشکلات عدیده از جمله انواع اعتیاد باشد.
اما عقده مادر منفی چیزی برعکس این است. یعنی فرد به اندازه کافی مادری دریافت نکرده و جای خالی این محبت و عشق را احساس عدم کفایت و بی ارزشی پر کرده است. این آدم حس امنیت و مراقبت دریافت نکرده بنابراین دنیا را نیز جای امنی نمیداند و به همین دلیل تعلق خاطر داشتن برایش عجیب و سخت است و انزوا را ترجیح میدهد. برخلاف عقده مادر مثبت که خود را لایق و دیگران را از خود پایین تر میداند، در اینجا فرد خودش را لایق یک زندگی خوب نمیداند و مدام درحال سرزنش کردن خود است چرا که احساس شکست برایش همیشگی است.
اگرچه عقده مادر به طور کلی با انفعال و حس ارزشمندی در ارتباط است اما نمود آن در دختران و پسران کمی با هم متفاوت است. که میتوانید در مطالب زیر با جزییات بیشتری مطالعه نمایید:
عقده پدر
به شکل طبیعی کودک با ارتباط کافی و مناسب با مادر اصول مستقل شدن در جهان را کسب میکند و در ارتباط درست با پدر استقلال و جدایی از مادر را یاد میگیرد. به شکل کلی پدر قرار است اقتدار و سخت کوشی را بیاموزد پس تلاش برای موفقیت و به عبارتی مبارزه ما در دنیا بهواسطه عقده پدر میباشد.
در اینجا هم مثل عقده مادر اگر فردی عقده پدر مثبت داشته باشد مدام در حال کسب جایگاه بهتر شغلی و اجتماعی است و این میتواند از کنترل خارج شده و تمام زندگی اش را پوشش دهد اما عقده منفی پدر برای فرزند احساس خطر ایجاد میکند. یعنی دنیای مردانه به رسمیت شناخته نمیشود و این فرزند به دنبال کسب رضایت از پدر به سمت زندگی کردن ارزش های پدر میرود. در اینجا هم مانند عقده مادر، شاهد تفاوت نشانه ها بین عقده پدر در دختران و عقده پدر در پسران هستیم.
نکته بسیار مهمی که وجود دارد این است که هر کدام از این موارد جزییات و تبصره های مفصلی دارند و به هیچ عنوان با چند جمله کلی نمیتوان عقده های مهمی مثل این دو را شناخت.
مسئله بعدی مربوط به تفاوت مادر و عقده مادر و پدر و عقده پدر است. این مسئله شاید برای شما سوگیری ایجاد کند اما از نظر یونگ مادرانگی خالص و پدرانگی خالص هرکدام ویژگی هایی مخصوص به خود دارند و وقتی از عقده مادر یا عقده پدر صحبت میکنیم، یعنی روان فرد را به نسبت بهره بردن از این ویژگی ها میسنجیم نه اینکه فرض کنیم هر مادر یا پدری در این مقوله، نمونه ای برای بررسی و تشریح است.
و در آخر اینکه جهان ناخوداگاه جهان خطرناک و پررمز و رازیست. بنابراین پیشنهاد ما این است هیچگاه به تنهایی و بدون پشتوانه به کشف و جستجو در آن نپردازید اما برای شروع قدم گذاشتن در این مسیر خوب است که اول از همه بتوانید نشانه های یک عقده را ببینید و آن را بشناسید.
نویسنده: حدیثه بهرامی |
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.4 / 5. تعداد نظرات: 25
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂
0 پاسخ به “عقده روانی چیست؟”
مطلب خوبی بود واقعا . کاش کتابهای درجه یک در این زمینه معرفی شود تا با مبحث ناخودآگاه بیشتر آشنا شویم . ممنونم
خیلی عالی بود. ای کاش در مورد عقده های دیگه هم صحبت می کردین. از اینکه با افرادی مثل شما آشنا میشم.بسیار خوشحال و خوش اقبالم. به نظرم من یونگ و فروید از دریچه و دیدگاه متفاوتی به دنیا نگاه کردن. که ترکیبی از این دو میتونه انسان رو توی مسیر رشد و رسیدن به هدفش کمک کنه.