حکایت جستجوی “نیمه گم شده ” حکایتی قدیمی است، گویی میل و کشش جاودانه ای در روان هر انسان برای یافتن نیمه گم شدهی وجودش، جریان دارد که او را به تکاپوی یافتن آن در دنیای اطرافش به حرکت در می آورد و داستان عشق به دیگری از این عطش سرچشمه می گیرد، اما آنچه یونگ برایمان از این نیمه گم شده میگوید، نگاه ما را از دنیای بیرون به سمت درون میبرد تا ریشه اصلی این کشمکش را در کهن الگویی بنیادی جستجو کنیم؛ کهن الگوی آنیما در مردان و آنیموس در زنان.
به دنبال نیمه گمشده
یونگ در سال 1925 در رسالهی زناشویی چنین مینویسد: “هر مردی از دیر باز صورت ذهنی زن را در درون خود دارد، اما نه صورت ذهنی این زن ویژه، بلکه صورت ذهنی یک زن معین را… این صورت ذهنی در اصل میراثی ناخودآگاه است، که از دوران آغازین آمده و در ساختاری جاندار مدفون است” و تصویری از زن به دست می دهد، آن گونه که به چشم مرد می رسد، و نه آن گونه که زن به خودی خود هست.
به همین شکل آنیموس هم تصویری است درونی از شخصیت مردانه در زن. این صورت های ذهنی و افکار و برداشت هایی که به وسیلهی این ساختار های درونی ساخته می شود، در واقع پایه تمام آشفتگی ها و ابهاماتی است که در رابطه زن و مرد بوجود می آید. آن ها نسبت به هم دچار سو تفاهم می شوند زیرا رفتارشان برپایه آن صورت های ذهنی است که از دیگری دارند، نه بر اساس خود واقعی آن دیگری.
درواقع از دوران پیش از تاریخ هر مردی با مفهوم از پیش تعیین شده از زنانگی بدنیا آمده است که تمام روابط او را با زنان شکل میدهد و زمانی که مردی با زنی مواجه می شود که شبیه تصورات او ازیک زن ایده آل است، عشق اتفاق می افتد.
در واقع، عشق فرافکنی صفاتی درون مرد است که دروجودش به آگاهی درنیامده است یا به کلی سرکوب شده است. هرچند آنیما ریشه اصلی جذبه افسونگری در روان مرد است اما میتواند مایه سوتفاهم های زیاد در روابط زن و مرد نیزباشد، زیرا مرد درروان خود تصورات ایده آلی ازیک زن دارد و فرافکنی این صفات برروی هرفردی که به شکل عشق درزندگی فرد نمایان می شود، پس از گذشت زمان به نا امیدی و دلسردی ختم می شود، زیرافرد متوجه می شود “که او همان که می اندیشیدم نبود”
آنیما از اعماق ناهشیار جمعی وارد رویا می شود. لزومی ندارد که آنیما در رویا به صورت زن ظاهر شود بلکه می تواند به صورت یک احساس یا خُلق جلوه گر شود. بنابراین آنیما بر جنبه احساسی مرد تاثیر میگذارد و توجیهی برای بعضی احساسات و خلق های غیرمنطقی است. مرد هرگز قبول نمی کند که جنبه زنانگی او، وی را افسون کرده است، بلکه به علت غیرمنطقی بودن، این احساسات را نادیده میگیرد یا سعی می کند آنها را به شیوه خیلی منطقی مردان توجیه کند. در هر دو صورت قبول نمی کند که کهن الگوی خود مختار آنیما، مسئول خلق آن است.
چگونه عاشق میشویم؟
از دیدگاه یونگ عامل فرافکنی ساز در پسران (آنیما)، با انگاره مادر همسان است و در نتیجه به جای مادر واقعی گرفته
می شود و هر مادر و محبوبی مجبور می شود حامل این تصویر ذهنی همه جا حاضر و جاودانی گردد. این فرافکنی در صورتی حل شدنی است که پسر ببیند در قلمرو روان او نه تنها انگاره مادر، بلکه انگاره های دختر، محبوب، الهه آسمانی و… نیز وجود دارند. همچنین در دختران عنصر جبران کننده پرسونا (آنیموس)، مردانه است و با لوگوس پدری که نماینده عقل و منطق، قدرت قضاوت و حس رقابت است، تطبیق می کند.
معمولا مرد به دنبال زنی است که بتواند احساساتش را روی او متمرکز کند، کسی را می خواهد که آنیمای خودش را روی او فرافکنی کند و در آغوش بگیرد، زن نیز به دنبال مردی است که بتواند افکارش را روی او متمرکز کند و بعد منطقی، فکر، نظم و دیسیپلین را که در ناخودآگاهش وجود دارد، بر روی مرد فرافکنی می کند، اما اگر نتواند با منطق و توانمندی های وجود خودش رابطه برقرار کند، روزی سیلی واقعیت بر صورتش نواخته می شود و ممکن است متوجه شود که سال ها مورد سو استفاده و خیانت واقع شده است.
تجربهی آنیما/آنیموس از راه فرافکنی، در چندین مرحله از پختگی روانی برای فرد پیش می آید. اگر مساله تنها بر سر شیفتگی و دلباختگی باشد، چه بسا این تجربه در دوران کودکی بین والدین و کودکان رخ دهد؛ و سپیس در نوجوانی (به شیوه ای کلاسیک و با شور و حرارت) دوباره از نو انجام گیرد. خوشبختانه انسان ها در بزرگسالی هم کماکان آن را تجربه می کنند و این پدیده حتی تا کهن سالی نیز ادامه می یابد.
آنیما/آنیموس جاودانه در زندگی روانی فعال است و نبود آن یکی از ریشه های مهم افسردگی است. در اینجا سخن فراتر از تمایلات جنسی جسمانی است؛ سخن بر سر تمایلات جنسی روان است. با وجود این برای بهره مندی کامل روان شناختی از تجربه آنیما/آنیموس، فرد باید به سطح بسیار پیشرفته ای از آگاهی رسیده باشد.
در عمل توانایی تمیز دادن بین فرافکنی و حامل فرافکنی، تمیز دادن بین تخیل و واقعیت، امری بسیار نادر است و معمولا برای کسانی که از نظر روانشناختی به باریک بینی بسیار پیشرفته ای نرسیده اند، آنیما/ آنیموس چیزی نیست جز آفرینندهی توهم و تصاویر دروغین و سراب گونه که همواره تکرار می شود. دیدن بازی آکنده از توهم و تصورات پوچ که آنیما/آنیموس راه می اندازد- بی آنکه فرد چهره های متعالی و تاثیر گذار آن را در یابد- به بدبینی و نومیدی می انجامد: و فرد را به این باور می رساند که آنیما به راستی آن زن زیبای بی رحم است.
آنیما/آنیموس در نظر یونگ
از دیدگاه یونگ انسان ها در روان خودشان دو جنسیت دارند، در واقع هر مردی علاوه بر مردانگی که در خودآگاهی آن را تجربه می کند، بخش زنانه ای نیز در ناخودآگاه خودش دارد که یونگ به این زنانگی درون مرد آنیما می گوید و هر زن نیز علاوه بر زنانگی در روانش بخش مردانه ای دارد که به آن آنیموس می گوید. او در برخی از بخش ها، این گفته را با این واقعیت مرتبط می داند که هر دو جنسیت دارای مادهی ژنتیکی هم مردانه و هم زنانه هستند.
تفاوت های تجربی، تنها بر گرفته از مقدار و میزان این ماده است. گویا او آگاهانه از تقسیم بندی گونه ی بشر به دو دسته ی جنسیتی به کلی متمایز که مشترکات چندانی با هم ندارند، پرهیز می کرد. بر پایه نظریهی او، هم مردان و هم زنان، هر دو هم جنبه های مردانه دارند و هم جنبه های زنانه. هرچند این ویژگی ها به شکل متفاوت در روان این دو جنس تجربه میشود.
مردان هزاران سال است که با زنان به عنوان مادر، خواهر، دختر، همسر و حتی الهههای افسانه ها تعامل دارند. همه عناصر این تجربه ها در روان آن ها منعکس شده است و به همراه هم، در روان مرد تصویری آرمانی و پیچیده از زن به وجود آوردهاند. این تصویر به طور همزمان زنان را افرادی حیله گر، خطرناک، وفادار، عشوهگر و چالش برانگیز نشان میدهد.
زنان منبعی از خیر و شر و امید و ناامیدی و موفقیت و شکست در نظر گرفته میشوند. در قالب این چارچوب است که مردان به تعاملات خود با زنان در طول زندگی خود شکل می دهند. همچنین به عقیده یونگ تصویر پیچیده زنان در طول تاریخ الهام بخش نقاشان شاعران و نویسندگان بوده است.
در واقع در طول تاریخ بخاطر نقش های متفاوت زن و مرد، یک سری صفات در وجود مردان و صفات دیگری در زنان برجسته شده است به طوری که صفات و ویژگی های دیگر، فرصت به آگاهی در آمدن را از دست داده اند و در ناخود آگاه روان باقی مانده اند ، مثلا صفاتی مانند شجاعت، صلابت و زورمندی صفاتی مردانه تلقی می شوند و در مقابل لطافت، نرمی و ظرافت صفاتی زنانه به شمار می آیند.
به علت تفکر قالبی جوامع در باره نقش زن و مرد، انسان ها برای پذیرفته شدن در جامعه مجبور به انکار و سرکوب خصلت های جنس مخالف در خود شده اند و آنگاه هر آنچه در جریان سازگاری آگاهانه فرد با فرهنگ جامعه، سرکوب شده است، به ضمیر ناخودآگاه رانده و در آنجا در ساختار آنیما/آنیموس انباشته می شود.
یونگ چه زمانی آنیما را معرفی کرد؟
کارل گوستاو یونگ مدت کوتاهی پس از قطع ارتباط با فروید در جریان کاوش روان ناهوشیار خود، برای اولین بار با آنیمای خود مواجه شد. این فرآیند آشنایی و شناخت آنیما، دومین آزمون شهامت یونگ بود. یونگ تنها بعد از این که یاد گرفت با سایه خود راحت باشد توانست آنیمای خود را تشخیص دهد. یونگ چنان از آشنایی با جنبه زنانه درون خود به هیجان آمده بود که نتیجه گرفت ” او باید روح به مفهوم ابتدایی آن باشد” و بعد متوجه شد که این شخصیت زنانه درونی در ناهوشیار مرد، نقش کهن الگویی دارد و آن را آنیما نامید. یونگ تا مدت ها در باره ویژگی های آنیموس صحبت نکرد چون معتقد بود مردها درکی از آنیموس ندارند، همچنانکه زن ها درکی از آنیما ندارند.
در واقع جنبه زنانه مرد (آنیما) از ناهوشیار جمعی سرچشمه میگیرد و به شدت در برابر هوشیار شدن مقاوم است. مردان معدودی با آنیمای خود کاملاً آشنا میشوند زیرا این تکلیف به شهامت زیادی نیاز دارد و حتی از آشنا شدن با سایه دشوارتر است. مردان برای پی بردن به آن ها باید بر موانع عقلانی چیره شوند و ناهشیار خود را کاوش کنند و با جنبهی زنانه شخصیت خود آشنا شوند.
آنیما/ آنیموس راهی به ژرفای درون
آنیما و آنیموس شخصیت هایی درون ذهنی هستند، که درمقایسه با سایه، نمایانگر لایهی ژرف تری از ناخودآگاه به شمار می آیند. به هر رو، آن ها نشان دهندهی ویژگی های روح و راهنمایی به قلمرو ناخودآگاه جمعی هستند.
آن احساسی که فرد به راستی در برابر ژرفای وجود یا خود حقیقی دارد، نشانگر نگرش آنیما و آنیموس اوست و آنها را می توان ساختارهایی روانی دانست که مردان و زنان به یاری آن می توانند به بخش های ژرف تر سرشت روانی خود بروند و خود را با آن سازگار کنند.
همانگونه که پرسونا به بیرون و دنیای اجتماعی چشم دارد و به انسان کمک می کند تا خود را با خواسته های دنیای بیرون سازگار نماید، همانگونه نیز آنیما/آنیموس به دنیای درونی روان چشم دارد، و به انسان یاری می رساند تا خود را با خواسته ها و نیازهای اندیشه های شهودی، با احساس ها، با صورت های ذهنی و با عواطف و هیجان هایی که من با آن ها روبه رو می شود، سازگار کند.
بحران میانسالی و مواجهه با روح
یونگ می گوید:
تجربه به من نشان می دهد که آنچه به ویژگی روح مربوط می شود، اصلی کلی است که روح به عنوان مکمل شخصیت بیرونی (پرسونا) عمل می کند. تجربه نشان می دهد که روح بیشتر اوقات دارای تمام ویژگی های همگانی انسانی است که نگرش آگاهانه دارای آن نیست… اگر پرسونا عقلانی باشد، روح بی گمان احساساتی خواهد بود.
از دیدگاه یونگ کارکرد آنیما/ آنیموس برخلاف پرسونا (نقاب) است. ما پرسونا را همچون نقاب و پوششی برای محافظت از ایگو در مواجهه با دنیای بیرون استفاده می کنیم اما آنیما/ آنیموس مانند پلی است برای ارتباط و سازگاری با دنیای درون. پرسونا (نقاب) و آنیما/ آنیموس هر یک از جهتی ایگو را به سوی خود می کشند و اوج این تعارض در بحران میانسالی اتفاق می افتد و برای ایجاد تعادل فرد به سمتی که تاکنون کمتر به آن سو کشیده شده بود گرایش پیدا می کند.
زمانی که ضمیر آگاه فرد با پرسونا همانند سازی کند و خود را با آن یکی بداند، جایی برای ویژگی های فردی و ابراز فردیت وجود نخواهد داشت و گرایش شدید برای رسیدن به فردیت، به سود سازگاری و انطباق با جامعه قربانی می شود تا فرد “برازنده و شایسته و جزئی از جمع” شود.
“مردی که هر روز صبح آراسته به سرکار خود می رود و چنان در نقش اجتماعی خود غرق شده است که بیرون از این چهار چوب، شخصیتی ندارد، آن یگانگی و فردیت فطریش را می تواند در آنیما ببیند: او شاید جذب زن هایی شود که به شدت غیر سنتی و نامتعارف رفتار می کنند. (چه بسا پنهانی) زیر ااین دسته از زنان حامل روح او و فرافکنی های آنیمایی او هستند. درست همین قاعده در باره زنان نیز صادق است: هرگاه زنان به هنگام نمایش پرسونای خود، جمعی و عرف گرا باشند، آن گاه معشوقی درونی و پنهانی خواهند داشت (که چه بسا خودشان از آن اگاه نباشند) و آن معشوق هرچیزی هست مگر تصویری از همسر سنتی و عرفی آن ها و چنانچه سر و کله ی این معشوق پیدا شود، آن ها را جادو و وادار می کند زندگی خود را به کل زیر و رو کنند.”
حاملگی روحی به چه معناست؟
این اصل بنیادین روان را در عمل می توان در زندگی نیز دید، چیزی که در رمان ها، نمایشنامه های موزیکال و فیلم های سینمایی بی شماری نشان داده شده است. نتیجهی برخورد واقعی با کسی که حامل فرافکنی آنیما یا آنیموس باشد، منجر می شود به “نماد حاملگی روحی، که نمادی رایج در خواب است؛ نمادی که بر پایه ی صورت ازلی تولد قهرمان است. کودکی که قرار است متولد شود، به معنای فردیتی است که هنوز به آگاهی در نیامده است.”
وقتی مردی که پایبند عرف است، با زنی آنیمایی که به کلی از عرف به دو ر است، رابطه برقرار می کند، قصد روانی ناخودآگاه او به دنیا آوردن کودکی نمادین است که نشانگر وحدت اضداد در شخصیت او باشد، از این رو این کودک نماد خود است. یونگ درست در این رویارویی من با آنیما /آنیموس، گنجایشی بزرگ برای ادامهی رشد روانی می دید. در مورد برخورد با آنیما/آنیموس، مساله بر سر تماس با سطحی از روان است که می تواند من را به ژرف ترین و بالاترین و دورترین بخش ها که من در کل توان دستیابی به آن را دارد، برساند، به شرط آن که فرد از این فرافکنی آنیما/ آنیموس خود بر روی معشوق آگاه شود و بداند که تولد قهرمان در واقع حاصل پیوند میان پرسونا و آنیما/ آنیموس خود فرد است.
در مواجهه با آنیما /آنیموس چه باید کرد؟
صورت ذهنی آنیما/آنیموس که ساختاری کهن الگویی دارد با گذشتن از صافی روان، شکلی ویژه به خود می گیرد و به وسیله ضمیر آگاه ادراک می شود. در حالی که تصویر سایه تهدید آمیز و ترس آور است، تصویر آنیما/آنیموس بیشتر جانبخش است و میل به پیوند و اتحاد را بر می انگیزد.
برای اینکه این ماجرا بتواند به تحول روانشناختی و رشد آگاهی منجر شود باید من و آنیما/ آنیموس وارد یک فرآیند جدلی شوند، و من بی درنگ پس از فراخوان آنیما/آنیموس وارد عمل نشود. بلکه مانند بگو مگو و مجادله ای که میان دونفر اتفاق می افتد عمل کند، دو نفر که در ابتدا اختلاف های بسیاری با یکدیگر داشتند که در قالب بیان نمی گنجید و پس از مجادله و بگو مگو آرام آرام اختلافات آشکار می شود و مرزها کشیده می شود و آنچه به عنوان یک رویارویی به شدت عاطفی- هیجانی آغاز شده بود، به رابطه ای آگاهانه میان دو شخصیت به کلی متفاوت تبدیل می شود.
شاید در آخر کار توافقی بدست آید و پیمانی بسته و امضا شود. همین ماجرا درست در مورد بگو مگو یا مجادله میان من و آنیما/ آنیموس هم صادق است. مساله بر سر آگاه شدن فزاینده است، برسر پی بردن به فرافکنی های خودمان است، بر سر ریشه یابی و به چالش کشیدن رمانتیک ترین و محفوظ نگه داشته شده ترین توهمات ماست.
وارد مجادله شدن با آنیما /آنیموس یعنی تجزیه و تحلیل دقیق دنیای واهی خیال پردازی های ناخودآگاه. همچنین به این معنا ست که به خودمان اجازه دهیم فراز و فرود دنیای ذهنی -روانی خودمان را عمیقا بشناسیم؛ یعنی ببینیم چرا حتی آنگاه که سیر و پر هستیم، باز هم ولع خوردن داریم، چرا حتی وقتی به راستی ارضا شده ایم، باز هم هوس داریم و لَه لَه می زنیم و ببینیم آن چیست که ما را به سوی تکرار های بی پایان زنجیره ی آهنینِ محرک- پاسخ هایی می راند که آکنده از الگوهایی با بار عاطفی -هیجانی هستند.
آیا تجربه روح در تنهایی ممکن است؟
یونگ در کتاب آیون به این موضوع نیز می پردازد که در فرآیند آگاه شدن از بخش های پنهان روان ما، عنصر رابطه تا چه اندازه دارای اهمیت است. یونگ چنین می نویسد: “تنها از راه رابطه با فرد روبرو است که می توان به وجود سایه پی برد، ولی آنیما و آنیموس را تنها از راه رابطه با جنس مخالف می توان شناخت، زیرا تنها در چنین رابطه ای است که فرافکنی های آن ها اتفاق می افتد.” در واقع نکته اینجاست که چنین تحولاتی در آگاهی، نخست در چهارچوب روابط عاطفی – هیجانی امکان پذیر است، در واقع به آگاهی رسیدن کاری نیست که در گوشه نشینی انجام شود، با وجود اینکه شکوفایی کامل آن، به درون نگری ژرف نیاز دراد اما با این همه، تجربه باید مقدم بر بینش باشد و درک آنیما/آنیموس از راه فرافکنی بر روی کسی درک شدنی است که آن فرد تا اندازه زیادی جلوه گاه ویژگی ها و نشانه های آنیما و آنیموس باشد و بتواند واکنش مناسبِ ضمیر ناخودآگاه را برانگیزاند.
انواع ارتباط ایگو با آنیما/آنیموس
-
ارتباط در حد تعادل برقرار است و توانایی های مردانه و زنانه به حد کفایت وجود دارند.
در این حالت ارتباط با جنس مخالف کمترین تنش را دارد و کارکردهای تفکر و احساس در تعادلند و حاصل آن خرد است؛ عقل و عشق و دین و دنیا در کنار هم هستند و سر به کار و دل به یار است. در این حالت سلامت روان، شکوفایی شخصیت و شور زندگی در فرد وجود دارد. آنیما و آنیموس به حد کفایت زیست می شود و بنابراین احتمال فرافکنی پایین است، هرچند رسیدن به این جایگاه احتمالا حاصل فرافکنی های عاشقانه ای در زندگی فرد بوده است که با کمک درون نگری او را به این جایگاه کشانده است که در یابد “یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم”
زن ها در این حالت به خوبی از پس زندگی در دنیای مرد سالار بر می آیند و از استقلال فکری و عملی برخوردارند.
-
ارتباط با آنیما/آنیموس برقرار نیست و وارد هوشیاری نشده است
در این حالت مرد درکی از زنانگی ندارد و نمی تواند با جنس مخالف ارتباط برقرار کند یا روابطی پر تنش دارد و چون آنیما زیست نمی شود احتمال فرافکنی بالا ست و احتمالا یک روزی به شدت به دام عشق می افتد، داستان شیخ سنعان در ادبیات اشاره به این نوع ارتباط با آنیما دارد. زمانی که مرد ارتباطش با احساساتش برقرار نباشد، در صورت تحریک احساسی به صورت غیر قابل کنترل واکنش نشان می دهد. در این نوع ارتباط مرد ممکن است دچار عقل گرایی و تورم ایگو شود و پتانسیل افسردگی و اضطراب بالا داشته باشد، این فرد احتمالا بحران میانسالی سختی خواهد داشت.
برای زنان نیز عدم ارتباط با آنیموس باعث می شود که او زنی خام و در گیر احساسات و عواطف باشد، زنی به غایت منفعل و نیازمند که همواره اسیر شک و تردید است و نمی تواند با قاطعیت تصمیم بگیرد.در این زنان هم احتمال فرافکنی آنیموس بر روی مردان قوی که دستاوردهای زیادی دارند به شدت بالا ست. این زنان نیز بحران میانسالی سختی خواهند داشت چرا که در میانسالی تازه متوجه می شوند که در زندگی دستاوردی نداشته اند. این زنان بعد از ازدواج به شدت وابسته به همسرشان می شوند و برای از دست ندادن او به کنترلی از روی ناتوانی دست می زنند.
-
ارتباط با آنیما/آنیموس ضعیف است
ارتباط ضعیف با آنیما/آنیموس شایع ترین حالت ارتباطی در بین زنان و مردان است. در این وضعیت ارتباط با جنس مخالف در نوسان است، روزی اصرار و روزی انکار و فرد مرتب عاشق و فارغ می شود. در این حالت مرد خُلقش بسیار وابسته به شریک عاطفی اش می شود و به محض تایید نگرفتن از او خُلقش سقوط می کند.
زنی که ارتباط ضعیفی با آنیموس خود دارد بزرگترین دغدغه اش ارتباط با جنس مخالف است و در فانتزی یافتن مرد ایده آل سیر می کند و در حسرت این رابطه می سوزد و امیدی ندارد که خودش بتواند برای زندگیش کاری انجام دهد، در تلاش است که از دنیای مردسالار تایید بگیرد و عدم تایید از این جانب برایش به شدت خرد کننده است و پس از ازدواج هم به جای زیستن مردانگی وجود خود، همسرش را برای رسیدن به اهدافش یاری می کند زیرا به دلیل ارتباط پایین با آنیموس آن را بر روی همسرش فرافکنی کرده است و درواقع روح خود را به امانت به همسرش سپرده است و زمانی که چنینی چیز ارزشمندی را به جای اینکه خودمان محافظت کنیم و رشد دهیم به دیگری می سپاریم، هر لحظه در هراس خیانت آن فرد به سر می بریم.
-
تسخیر ایگو توسط آنیما/آنیموس
زمانی که آنیما از ناخودآگاه به خود آگاهی هجوم آورده و ایگو را تسخیر کند، مردی با رفتارهای زنانه می بینیم که بیشتر مایل است در جمع های زنانه حاضر باشد .او گاهی غرق در معنویت می شود و ارتباطش را با دنیای عینی از دست می دهد. این فرد پتانسیل بالایی برای اعتیاد پیدا می کند، کنترلی بر احساساتش ندارد و به سادگی خشمگین می شود یا اشک می ریزد. مسوولیت پذیری و ثبات و انجام کارهای مردانه برایش دشوار است این احتمال وجود دارد که هویت جنسیش مخدوش شود.
همچنین زمانی که ایگوی زنی توسط آنیموس او تسخیر و بلعیده می شود، او تبدیل به فردی بی احساس و بدبین، خشک و جدی، سرد مزاج و بی رحم، خشن و مستبد می شود. این زن غرق در رسیدن به اهداف بلند پروازانه خود شده است و از این بابت که زنانگی خود را نزیسته است، خطر افسردگی بالایی در میانسالی تهدیدش می کند.
این نوع زن اصلا دیگر زنان را قبول ندارد و از مادر شدن و همسر شدن بیزار است، ارتباطش ر ابا احساساتش قطع کرده است و به شدت از احساساتی شدن اجتناب می کند.
منابع:
- کتاب نقشه روح (نویسنده: موری اشتاین، مترجم: تورج رضا بنی صدر)
- پادکست یونگ نگار، معرفی آنیما و آنیموس، رسول ماجانی
- دوره پرورش یونگین، رسول ماجانی
نویسنده:
الهه تاجیک، دانش آموخته یونگ نگار
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.2 / 5. تعداد نظرات: 49
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂