17 مرحله سفر قهرمانی جوزف کمبل
یونگ با بیان مفهوم کهن الگو سعی داشت بگوید که بین زندگی انسان ها در تمام دوار و تمام فرهنگ ها اشتراکات واضح و الگوهای تکرارشونده ای وجود دارد. این کهن الگوها در همه انسان ها حضور دارند و در موقعیت های مختلف به شکل های مختلف در زندگی و تصمیمات ما خود را بروز میدهند ولی فهم ماهیت آنها و درک تاثیراتی که بر روان ما میگذارند را میتوان در بطن زندگی قهرمانان اسطوره ای از دوران ایلیاد و اودیسه تا جدیدترین انیمیشن های قهرمان محور والت دیزنی دید.
سفر به معنی ترک کردن، عزیمت کردن، از مبدایی مشخص به سوی مقصدی معلوم یا نامعلوم رفتن و دوباره بازگشتن است. جلوتر توضیح خواهیم داد که این همان اتفاقی است که در سفر قهرمانی رخ میدهد. ما در موقعیتی از زندگی خود قصد سفر میکنیم و بعد از گذراندن مراحل سفر دوباره به مبدایی که در آن بوده ایم برمیگردیم اما با این تفاوت که دیگر آدم گذشته نیستیم و صد البته که سفرقهرمانی یک بار برای همیشه نیست. ممکن است یک نفر بارها و بارها در موضوعات مختلفی سفر قهرمانی را تجربه کند و سفر قهرمانی کلی ما تنها با زمان مرگمان پایان می یابد
از طرف دیگر واژه قهرمان را به این دلیل استفاده میکنیم که برای انسان چیزی باارزش تر از فتح قله های وجودی خودش نیست. چرا که تمام موفقیت های مادی و معنوی انسان حول محور مفهوم رضایت از خود میگردند و این مفهوم با خودشناسی و کشف جهان درون میسر میشود پس شایسته است انسانی را که به این مقام میرسد قهرمان خطاب کنیم.
چه کسی سفر قهرمانی را به جهان معرفی کرد؟
اولین بار جوزف کمبل، اسطوره شناس مشهور در کتاب خود با عنوان قهرمان هزار چهره، از شباهت مراحل مختلف زندگی اسطوره ها صحبت کرد. کسی که تخصصش اسطوره شناسی تطبیقی و دین شناسی تطبیقی بود.درواقع فعالیت های جوزف کمبل در این زمینه ها که بخش عمده ای از عمرش را شامل میشد، به نوعی تلاش برای یافتن خاستگاه های فکری انسان به حساب می آید. از این رو دیدگاه او بر روی تفکر معاصر هنر و علوم اجتماعی غرب بسیار تاثیرگذار بوده است.
کمبل در ادامه مطالعاتش به این موضوع نیز پرداخت که زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ چگونه اسطوره ها را در روانشناسی به کار می بردند و با نوشتن کتاب قهرمان هزار چهره که بخشی از آن را در ادامه میخوانید سعی کرد راهنمایی برای مطالعه اسطوره ها ارائه دهد و عنوان سفر قهرمانی را به جهت تکرار شدن عناصر شبیه به هم در داستان های اساطیری انتخاب کرد و البته که در ادامه این مسیر افراد زیادی بر مبنای گفته های او سفرهای قهرمانی دیگری را نیز معرفی و تبیین کردند.
«اسطوره های بشری در این جهان مسکون، در هر زمان و مکان به نوعی تجلی می یابند. اسطوره، روح زنده ی هر آن چیزی به شمار می رود که از فعالیت های ذهنی و فیزیکی بشر نشأت گرفته است. گزاف نیست اگر ادعا کنیم اسطوره همانند دری پنهان است که از طریق آن، انرژی لایزال کیهانی در فرهنگ بشری تجلی می یابد.
دین، فلسفه و هنر، اشکال اجتماعیِ تاریخی و اولیه، اکتشافات مهم علمی و فنی و رویاهای شبانه، همه حباب هایی هستند برآمده از حلقه ی جادویی اسطوره. شگفتی اینجا است که نیروی برانگیزاننده ی هسته ی خلاق درون، در دل قصه های کوچک و کودکانه ی پریان سکنی دارد، مثل این که بگوییم طعم اقیانوس در یک قطره ی کوچک و راز زندگی در تخم یک حشره خلاصه می شود. »
زمان سفر قهرمانی
اولین چیزی که باید بدانیم این است که ما تصمیم نمیگیریم که سفر قهرمانی خود را آغاز کنیم بلکه این ناخودآگاه ماست که ما را به سمت آن سوق میدهد. اما چطور این کار را میکند؟ احتمالا هرکسی که در حال خواندن این مقاله است حرف من را تایید کند که حداقل یکبار در زندگی خود موقعیتی قرار گرفته که فکر میکند نه راه رفت دارد و نه راه پیش. موقعیت هایی که انگار تصمیم گیری درمورد آنها سخت ترین کار دنیاست. انگار ما تنها آدم روی زمینیم و بقیه انسان ها متحد باهم روبروی ما ایستاده اند. انگار که هیچ وقت دیگر مثل گذشته نخواهیم بود . انگار جان ادامه دادن نداریم و یا کسی را برای همدردی و همراهی پیدا نمیکنیم. هرکدام از اینها میتواند نشانه ای برای شروع سفر قهرمانی ما باشد.
آقای جوزف کمبل سفر قهرمانی رو به سه مرحله کلی جدایی، تشرف و بازگشت تقسیم کرد که هر کدام خود به چند قسمت تقسیم میشوند و درنهایت یک سفر قهرمانی کامل شامل 17 مرحله خواهدبود. به طور خلاصه قهرمان ما با شرایطی مواجه میشود که گویا دیگر نمیتواند شبیه به گذشته با آن کنار بیاید و مجبور میشود منطقه امن خود را ترک کند و سفر خود را آغاز میکند، در حین سفر با رنج ها و موانع دست و پنجه نرم میکند و در نهایت با اندوخته ای ارزشمند از تجربیات و احساسات به زندگی روتین خود برمیگردد.
حال بیاید تک تک مراحل سفر را با جزییات بیشتر بررسی کنیم.
مرحله اول: دعوت
دعوت یعنی ناخوداگاه ما را به سمت یک جهان ناشناخته فرا میخواند. این جهان ناشناخته میتواند تمام کردن یک رابطه قدیمی یا شروع کردن یک رابطه جدید، از دست دادن یک شغل، مهاجرت، خیانت دوست یا هرچیزی از این قبیل باشد. همانطوری که در مثال ها میبینید در دنیای واقعی این سفر میتواند به شکل درونی و یا بیرونی باشد اما در داستان های اساطیری و انیمیشن های قهرمان محور ،این سفر نه به شکل استعاری بلکه دقیقا در قالب یک سفر یک سرزمین ناشناخته است از هفت خوان رستم گرفته تا کارتون شرک ردپای سفر قهرمانی دیده میشود.
اما خب از آنجایی که روبرو شدن با ناشناخته ها کار آسانی نیست معمولا دعوت ناخودآگاه به راحتی پذیرفته نمیشود و اینجاست که وارد مرحله دوم میشویم.
مرحله دوم: رد دعوت
اینجاست که ما ترجیح میدهیم از منطقه امنی که داریم خارج نشویم و از آغاز سفر جلوگیری میکینم. اما چرا؟ چون تغییر کردن سخت و دردناک است و همه ما در ابتدا اولویتمان با حفظ موقعیتی است که در آن هستیم حتی اگر چندان جذاب و راضی کننده نباشد. اجازه دهید دراین باره تجربه مشترکی را برایتان یادآوری کنم؛ تجربه تولد. همه ما در زمان تولد دست و پا زده و تلاش کرده ایم که در محیط گرم و امن و ساکت رحم مادر بمانیم و هنگام خروج از آن سوگواری سر داده ایم. پس طبیعی است که حتی در سخت ترین موقعیت های زندگی تغییر گزینه اول ما نباشد. شاید آدم های زیادی سالیان سال در همین مرحله به دام بیفتند و به همین خاطر بارها و بارها آسیب های مشابهی را تجربه کنند و یا حتی تا پایان عمر پا را از این مرحله فراتر نگذارند.
مرحله سوم: امداد غیبی
این جاست که چیزی اشتیاق ما به ادامه سفر را برمی انگیزاند. در ادبیات و سینما معمولا این مرحله را با حضور یک جادوگر، یک معجون جادویی، فرشته ای مهربان یا چیزهایی از این قبیل که قهرمان را وادار به ادامه دادن میکنند، نشان میدهند. در این مرحله عنصری درونی و شهودی یا بیرونی یا بیرونی و عینی فرد را مجدا به سفر میخوانند. شاید یک همزمانی، یک دوست، یک کتاب، یک رویا یا هرچیز دیگری که میتواند به اندازه کافی تاثیرگذار باشد، به اصطلاح امداد غیبی نامیده میشود.
مرحله چهارم: عبور از نخستین آستان
در اینجا سفر قهرمانی به معنای واقعی آغاز میشود و عنوان این مرحله از این لحاظ جالب است که گویی انسان از دروازه یا چیزی شبیه به این عبور میکند که به شکل واضح دو مکان متفاوت را از هم جدا کرده اند. جوزف کمبل بیان کرده که آستان نگهبانان زیادی دارد. چیزهایی مثل ترس، اعتماد به نفس پایین، ناامیدی و غیره که از عبور قهرمان جلوگیری میکنند اما قهرمان با همراهانی مثل شجاعت، مسئولیت پذیری و اراده میتواند نگهبانان آستان را شکست داده و از این مرز تعیین کننده در زندگی اش عبور کند.
شاید واضح ترین و معروفترین مثالی که میتوان زد سکانس معروف فیلم سینمایی ماتریکس است که در آن نئو(شخصیت اصلی) باید بین قرص آبی و قرمز یکی را انتخاب کند و فردی که روبروی اون نشسته میگوید با خوردن یک قرص فردا در تخت خوابت بیدار میشوی و هیچ چیزی از این ماجرا را به یاد نخواهی داشت و بنابراین به زندگی ای که داشتی ادامه خواهی داد ولی اگر قرص دیگر را انتخاب کنی دیگر وارد بازی شدی و راه برگشتی نیست.
مرحله پنجم: شکم نهنگ
اینجا آخرین مرحله از جدایی است. در این مرحله قهرمان چیزی شبیه به پیله را تجربه میکند. به عنوان آن دقت کنید. این اسم از ماجرای داستان معروف یونس نبی گرفته شده است. پیامبری که به اذن الهی به درون شکم نهنگی فرستاده میشود و مدت زمانی طولانی را در آنجا میگذراند و وقتی خارج میشود به بینشی متفاوت تر رسیده و احتمالا به ادامه دادن راه مطمئن تر شده است.
به مسیر زندگی خود فکر کنید احتمالا اگر مراحل قبلی را گذرانده باشید میدانید که در بازه ای زمانی که قاعدتا در انسان های گوناگون متفاوت است، نوعی درخودماندگی یا درونگرایی بیش از حد معمول تجربه میشود. آن بازه زمانی نشان دهنده همین مرحله از سفر قهرمانی است. به بیان ساده تر ما مدت زمانی را در خود زندانی میشویم تا آمادگی کامل برای سفر را به دست بیاوریم.
مرحله ششم : تشرف
این مرحله که احتمالا طولانی ترین مرحله سفر هر قهرمانی است ، درواقع شامل همان آزمون های سخت و دشواری های راه است که در داستان های اساطیری درباره آنها میخوانیم. اینجا موانع زیادی وجود دارد و به همین دلیل انرژی زیادی از ما میگیرد و ممکن است احساس راکد بودن و دست و پا زن داشته باشیم ولی دراصل اینطوری نیست. به هرحال قهرمانی سفر ساده ای نیست و آزمون های زیادی را باید قبول شد تا از این مرحله عبور کرد. حتی درگیری های قهرمان باخودش هم جزو این مرحله است. شاید شما هم حس کرده باشید که درمیانه دست و پنجه نرم کردن با مشکلات با خودتان هم به تعارضاتی برمیخورید.
مرحله هفتم: ملاقات با ایزدبانو
از آنجایی که جوزف کمبل و یونگ هردو مرد بودند، نقشه راهی هم که برای سفر قهرمانی تعیین کرده اند، برمبنای المان های مردانه است. در این مرحله قهرمان با آنیما ی کهن الکوی مادر روبرو میشود و از این رو اینجا مرحله بسیار مهم و تعیین کننده ای برای سفر قهرمانی است. اگر دقت کرده باشید تقریبا درتمام اسطوره ها و فیلم های قهرمان محور هم حتما زنی حضور دارد که اتفاقا نقش پررنگی را در داستان ایفا میکند. اما چرا این ملاقات اهمیت دارد؟
به دلیل اینکه رشد روان بدون شناخت و بهبود ارتباط با آنیما امکان پذیر نیست و اگر این اتفاق نیفتد سفر قهرمان ناقص خواهد ماند. ارتباط با آنیما یا زنانگی درون و تقویت آن نیز پروسه ای طولانی و سخت است. برای این کار قهرمان باید ارزش های زنانه و وجوه زنانه روح خود را به آگاهی خود راه دهد و آنها را تقویت کند تا فرافکنی را کاهش دهد. البته این مرحله تا حدودی درباره زنان هم صادق است با ان تفاوت که زنان نیاز به ارتباط با آنیموس و تقویت آن دارند.
مرحله هشتم: مواجه شدن با یک زن به عنوان وسوسه گر درونی
از این مرحله میتوان به عنوان مواجهه با آنیمای منفی نام برد. آنیمای منفی یعنی چی؟ در مرحله قبلی مرد با احساسات و عشق روبرو میشود که سازنده و متعالی هستند اما در این مرحله بخش وسوسه گر و اغواکننده آنیما مدنظر است که مخرب و فرساینده است. البته که این وسوسه تنها به زن و اغواگری زنان مربوط نیست و هر نوعی از وسوسه و واپس روی را شامل میشود. دراینجا اگر قهرمان مقاومت بالایی نداشته باشد حتی ممکن است ادامه سفر را به کل از دست بدهد و مجبور به شروع دوباره آن شود.
مرحله نهم: آشتی با پدر
در اینجا منظور از پدر خداست.البته خدا درمعنایی که یونگ بکار میبرد و معمولا در روانشناسی تحلیلی میشنویم با چیزی که مذاهب میگویند تفاوت هایی دارد پس در اینجا همان پندار خدا که مفهوم مدنظر یونگ هست را مورد توجه قرار دهید. این مرحله ایمان به این پندار و پذیرفتن جایگاه والایش را شامل میشود.
مرحله دهم: خدایگون شدن
این مرحله در واقع تکمیل مرحله قبلی محسوب میشود. یعنی قهرمان تبدیل به چیزی میشود که به آن ایمان آورده بود. این یعنی تکامل و رشد او به حدی میرسد که جوزف کمبل خدایگون شدن را برای آن برگزیده است. پس تا به همینجا هم قهرمان قدرت زیادی به دست آورده است اما سفر همچنان ادامه دارد.
مرحله یازدهم: برکت نهایی
اینجا همانجایی است که به عنوان مقصد قهرمان از آن یاد میشود. او تقریبا هرانچه که برای مبارزه در این مسیر لازم بوده است را فراگرفته است و ماموریتی که داشت را به پایان رسانده است. اکنون قهرمان بحران شخصی خود را حل کرده و دستاوردش بسیار باارزش است. اما سفر به همینجا ختم نمیشود چرا که آموزه های قهرمان بهتر است با بقیه نیز به اشتراک گذاشته شوند. پس این مرحله مصادف با پایان مرحله تشرف است.
مرحله دوازدهم: اجتناب از بازگشت
همانگونه که در مرحله دوم دیدیم انسان دربراب تغییر مقاومت نشان میدهد و ترجیحش این است که در وضعیت فعلی بماند. دراین مرحله هم قهرمان دوست ندارد برگردد درک این خواسته هم چندان سخت نیست. کوهنوردی را درنظر بگیرد که با سختی فراوان موفق به فتح قله ای بسیار بلند و صعب العبور شده است. در آن لحظه تمایلی به پایین رفتن از کوه ندارد چرا که احساس میکند امتیاز بالا آمدن از آن را از دست میدهد اما اینگونه نیست. نه نوک کوه جای ماندن است و نه صعود به کوه دستاوردی است که زیر سوال برود. پس در این مرحله قهرمان سعی دارد تصمیم به برگشت را نادیده بگیرد یا به تعویق بیاندازد.
مرحله سیزدهم: فرار جادویی
قدم برداشتن در مسیر قهرمانی تماما با سختی و مخاطره همراه است. در بازگشت هم این خطرات همچنان وجود دارند. فهم این مرحله با کمک انیمیشن ها و فیلم ها بسیار راحت است. اگر دقت کرده باشید درهرجایی که قهرمان با دیو، اژدها یا هرموجودی از این دست مبارزه میکند تا در نهایت پرنسس، گنج و یا هر چیز ارزشمند دیگری را بدست آورد، بلافاصله باید به فکر فرار از آن منطقه باشد. این همان فرار جادویی است. به گفته جوزف کمبل قهرمان در این مرحله باید تلاش کند تا گنجی را که با مشقت فراوان به دست آورده است راحفظ کند تا بتواند آن را به بقیه برساند.
مرحله چهاردهم: کمک خارجی
این مرحله هم کاملا شبیه به مرحله امداد غیبی در بخش تشرف است. طبیعتا برای بازگشت نیز مشکلات و موانع بسیاری بر سر راه قهرمان قرار دارند که برطرف کردن آنها ممکن است از توان او خارج باشد. بنابراین کسانی یا چیزهایی هستند که او را یاری کنند. در اینجا هم هرکس میتواند با جستجو در زندگی قهرمانان واقعی این کمک های خارجی را بیابد.
مرحله پانزدهم: گذشتن از آستان بازگشت
قهرمان در این مرحله قرار است با کوله باری از تجارب عمیق و ارزشمند به میان مردم بازگردد و مسلما هیچ شباهتی به آدمی که سفر را شروع کرد ندارد. این نکته چالش های زیادی را ایجاد میکند چرا که غیبت طولانی از زندگی روزمره و انسان های دچار روزمرگی از او نسخه ای ساخته که اکنون برای آدم ها غریبه و گنگ و نامفهوم است. حتی شاید به این دلیل مورد تمسخر افراد هم قرار بگیرد. این چیزی است که در زندگی عارفان نامدا به چشم میخورد. زمانی که عارف بعد از سیر و سلوک های عارفانه بهمیان جمع برمیگردد و ارتباط دوباره با آدم ها برایش سخت است و گفته مولانا را به یاد بیاوریم که هر که او بیدارتر پردردتر/ هر که او هشیارتر رخ زردتر/
مرحله شانزدهم: ارباب دوجهان
اینجا جایی ست که انسان های بسیارکمی به آن میرسند. اسطوره های تاریخی مانند گاندی، مولانا و یا قدیسانی که نامشان به این خاطر ماندگار شده است. در این مرحله دیگر رسیدن، به دست آوردن، داشتن و یا پرداختن برای قهرمان معنای چندانی ندارد. او تماما آزاده و سرگشته و شوریده حال است و وجودش همانند نوری است که حتی اگر تلاشی هم نکند باز به دیگران نفع میرساند آن هم بی دریغ. او با خدا و مفهوم مطلق نیکی و پاکی گره خورده و عملا نیازی چشمگیر در او دیده نمیشود. به راستی که او ارباب دو جهان دنیوی و اخروی است.
مرحله هفدهم: آزادی
این مرحله تفاوت چندانی با مرحله قبل ندارد و عملا ارباب دو جهان بودن ختم سفر قهرمانی است اما آقای جوزف کمبل این مرحله مستقل را برای تاکید بر آزادی درنظر گرفته اند. این آزادی به زندگی کردن بی قید و شرط و رها از تعلقات دست و پا گیر اشاره دارد. چیزی که در شعار سهل انگارانه در لحظه زندگی کن به چشم میخورد اما فهم و حکمت پنهان در آن تنها پس از گذراندن یک سفر قهرمانی کامل بدست می آید. این مفهوم قرابت نزدیکی هم با مفهوم رند در زبان فارسی دارد. البته که رندی یک صفت است و به شکل کامل و جامعی یک کهن الگو را نمیسازد اما به لحاظ معنای لغوی چندان نامربوط نیست.
اخرین نکته این است که هر سفر قهرمانی لزوما شامل همه هفده مرحله نیست و ممکن است کسی سفر را شروع کرده و به انتها نیز برساند اما بعضی از مراحل را تجربه نکرده باشد یا نتواند همه موارد را از هم تفکیک کند. در مجموع آگاهی، صبر، کمک گرفتن از متخصص و درنظر گرفتن موارد غیرقابل پیش بینی آذوقه هایی هستند که به همراه داشتنشان در این سفر مهم ضروری است چرا که امنیت و سلامت ما در هر مرحله و همچنین انگیزه ادامه دادن مسیر را تامین میکنند.
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.2 / 5. تعداد نظرات: 12
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂
0 Comments
اولین کسی باشید که در مورد این مطلب اظهار نظر می کند.
خوب بود ولی کاش غلطهای املایی و نگارشی تصحیح می شد.
یعنی از کل مقاله به این خوبی فقط غلطهای املایی احتمالی که در مقابل مفهوم مطلب کاملا بی ارزش هستن رو به چشمت اومد ؟