معمولا در داستان ها و افسانه ها و اساطیر درست شبیه به دنیای واقعی مرگ همیشه یاداور وحشت، تاریکی، نابودی، ناپدید شدن و چیزهایی شبیه به این است و این مسئله درمورد جهان اساطیر نیز صادق است. در میان اساطیر یونانی تاریک ترین و شاید مرموزترین شخصیت هادس (هیدیس) خدای مرگ و فرمانروای جهان زیرین است که البته برخلاف انیمیشن ها و فیلم های تخیلی نه یک موجود بی چهره با ردای سیاه بلکه به صورت مردی ریشو با لبانی مهر و موم شده، خشک و تاریک و بیرحم و سخت گیر و تاجی بافته شده بر سر نشان داده می شود.
هادس؛ فرمانروای سایه ها
ما زئوس را به عنوان خدای خدایان یونانی می شناسیم چرا که سایر خدایان المپ، نیمه خدایان، پریان و حتی فناپذیران تحت نظارت او هستند و به نوعی این زئوس است که معمولا برای سرنوشت سایرین تصمیم می گیرد و نظر خود را اعمال می کند و تنها جایی که قوانینش خارج از اراده زئوس اجرا میشود، جهان زیرین یا همان قلمرو هادس است.
هادس یا هیدیس فرزند کرونوس و رئا و برادر بزرگ تر زئوس است. بعد از آن که زئوس او را به همراه سایر خواهران و برادرانش از دست پدر بلعنده شان نجات داد، از هادس و دیگر برادرش پوئزیدون درخواست کرد که با هم بر علیه تایتان ها بجنگند که اتفاقا نتیجه آن جنگ بزرگ پیروزی خدایان بود. سپس جهان به سه قلمرو گسترده تقسیم شد و هر یک از این سه برادر فرمانروای یک قلمرو شدند.
پوئزیدون فرمانروای دریاها و آب ها، زئوس حاکم آسمان ها و هادس فرمانروای جهان زیرین شد. او بر روی تختی ساخته شده از درخت آبنوس می نشست و عصای سلطنتی نیز در دست داشت. همچنین سگ سه سر معروف او که سربروس نام دارد معمولا همیشه پای تخت او می نشست و نگهبانی می داد که مردگان از جهان زیرین خارج نشوند. هادس همچنین کلاهی داشت که به دست هفائستوس ساخته شده بود و هر کس آن را می پوشید ناپدید می شد و درکنار همه این ها تاج و گرز نمادی برای قدرت و اقتدارش بود.
کهن الگوی هادس را همچنین خدای ثروت و فلزات گرانبها نیز می دانستند به این علت که او از وجود تمام سنگ هاو فلزات گرانبهایی که پنهان از چشم بقیه بودند، باخبر بود و به همین دلیل او را پلوتو نیز می نامند که به معنی ثروتمند است.
می گویند حاجتمندان شب هنگام برای هادس گوسفند سیاه (معمولا)قربانی می کردند و اجازه می دادند خون قربانی بر زمین جاری شده و جمع نشود تا به جهان زیرین و خدای مرگ برسد.
اما جدای از همه این ها معروفترین داستانی که دررابطه با هادس در دسترس است مربوط به ازدواج او با کورئه (پرسفون) است. آمده است که یک روز هادس با ارابه اش روی زمین آمده بود تا احتمالا کسی رابا خود به جهان مردگان ببرد،چشمش به کورئه دختر دمتر می افتد و به او دل می بندد. پس پیش زئوس می رود و کورئه را از او خاستگاری می کند.
زئوس هم که از وابستگی دمتر به دخترش باخبر بود، بدون اطلاع دادن به او با این خواسته موافقت میکند و اینگونه میشود که هادس روزی پرسفون را در هنگام گشت زدن در یک دشت گل با شاخه گل نرگسی گول میزند، سوار ارابه اش می کند و به جهان زیرین می برد و آنقدر به او وابسته می شود که وقتی بعدتر هرمس به دنبال دختر می آید تا او را برگرداند با زیرکی چند دانه انار به همسرش میدهد تا با خوردن آنها مجبور شود حداقل در یک بازه زمانی از سال به نزد او برگردد.
البته گویا مانند تقریبا تمام اساطیر مرد دیگر هادس به پرسفون کاملا وفادار نبوده و هروقت به روی زمین می آمده در کنار معشوقه ای قرار میگرفته است اما ملکه و همدل او در جهان زیرین فقط پرسفون بود.
کهن الگوی هادس در روان ما
عمیق ترین کهن الگویی که در ناخودآگاه جمعی ما وجود دارد هادس است و ارتباط ما با هادس هم زمانی برقرار است که درون نگری را عمیقا تجربه می کنیم. زمانی که اسطوره هادس را بررسی میکنیم با فرمانروایی روبه روییم که بر خلاف برادر کوچک ترش زئوس که بر آسمان ها فرمانروایی میکند و بر کار خدایان و انسان ها نظارت دارد، در جهان زیرین و در تنهایی ملوکانه اش به تصمیم گیری درمورد مردگان می پردازد اما این درون نگری و عمیق شدن در خود زمانی موثر است که موجب قطع شدن یا بیش از حد کمرنگ شدن ارتباط ما با جهان بیرون نشود.
در داستان هیدیس هم میبینیم که دو تن از اسطوره ها ارتباط این شخصیت را با سایرین برقرار میکنند.. یکی پرسفونه که به عبارتی میتوان او را در اینجا نماد آنیمای هادس دانست و دیگری هرمس که تنها کسی بود که با اراده خود و آزادانه به دنیای هادس رفت و آمد داشت.
او ارواح را به جهان زیرین هدایت میکرد و برای بردن پرسفون هم او بود که به جهان زیرین رفت. در روان ما هم زمانی کهن الگوی هادس سازنده و رشددهنده خواهد بود که با زنانگی (شور زندگی) مرتبط باشد و همچنین خودآگاهی و ارتباط با جهان ماده و انسان های دیگر را نیز مختل نکند
اگر هنگام خواندن یک شعر، یک نکته فلسفی، دیدن یک تابلو هنری زیبا، نواختن موسیقی یا هر تجربه معنوی دیگر تفکری عمیق را تجربه کنیم و به نوعی از جهان کنده شویم، درواقع تحت تسلط آرکی تایپ هادس درآمده ایم. پس هادس صرفا نمود خشن و تلخی ندارد و زمانی ما را تبدیل به یک آدم تلخ و بی روح می کند که شخصیت ما را تسخیر کرده باشد و آرکی تایپ های دیگر در ما آنقدر محو باشند که نتوانند برای عوض کردن خلق و خوی ما کاری کنند و این جاست که افسردگی روان ما را تهدید خواهد کرد و تیرگی دنیای هادس ما را خواهد بلعید.
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.7 / 5. تعداد نظرات: 14
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂