در این مقاله قصد داریم به کهنالگوی خویشتن (خود) در روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ بپردازیم. از آنجا که کلمه “خود” میتواند کاربردهای متفاوتی داشته باشد و شامل انواع خود (ایگو: مرکز اراده فردی، خودآگاه و… ) باشد، در این مقاله برای توصیف این کهن الگو بطور مشخص از کلمه SELF استفاده میشود.
سلف از دید یونگ یک مقوله ماورایی است، یعنی نه تنها به وسیله قلمرو روانی تعریف نمیشود و در آن جای ندارد، بلکه قلمرو روان را تعریف میکند. سلف چیزی بیش از یک ذهنیت شخصی و اولین عاملی است که پیوند فرد با جهان و ساختارهای هستی را پایه ریزی میکند. یونگ همواره این کلمه را با حروف بزرگ می نوشت و از دیدگاه او سلف یا خویشتن، مرکز روان و همان کهن الگوی خداست.
نخستین تجربه او از سلف در دشوارترین دوران زندگیاش یعنی سالهای 1916-1918 رخ داد. او در رویارویی با ناخودآگاه داشت به این کشف بزرگ رسید. او معتقد بود چیزی روان گونه، اما نه فقط روانی کشف کرده که در قلمرویی فراسوی روان وجود دارد، چیزی که خودش را از راه صورتهای ذهنی، محتویات ذهنی-روحانی، انگارههای اسطوره شناختی و تجربیات وحیانی و مکاشفه گون، نشان میدهد و بر دستگاه روان اثر میگذارد. اتفاقاتی مانند تجربه موسی در بیشه سوزان یا نزول ده فرمان در کوه سینا بر قوم بنی اسرائیل، یعنی رویدادهایی که هیچ کدام جز دستاوردهای ایگو یا ساختارهای اجتماعی نیستند.
ویژگیهای SELF
یونگ متوجه شد روان انسان بر یک ساختار بنیادین استوار است که ضربههای ناشی از رانده و سرخورده شدن را که ممکن است ثبات و تعادل عاطفی و هیجانی انسان را بهم بریزد، تاب میآورد. الگویی از وحدت و تمامیت روانشناختی که بیشتر به شکل ناخودآگاه است. او سلف را منبع همه استعدادهای بالقوه انسان میداند، یک مقوله فراسوئی و مرکز متعالی که به یک آینده نامحدود و بی انتها در فرآیند تکوین اشاره دارد. چیزیکه همه موجودات از درک آن عاجزند.
سلف فعالیتاش سرخود (قائم به ذات) است و مستقل و خارج از حوزه دسترسی ارادی فرد عمل میکند. در برگیرنده اضداد است و سرشتی معماگونه و متناقض(رها از اخلاق) دارد، هم مذکر است و هم مونث، هم پیر است و هم کودک، هم توانمند است و هم درمانده، هم بزرگ است و هم کوچک و این تناقض ظاهری چیزی جز بازتابهایی که ایگو از سلف ارائه میدهد نیست!.
به این معنا که شکلی که سلف در آن نمایان میشود، از نگرش آگاهانه شخص(ایگو) متاثر است و اگر تغییراتی در این نگرش اتفاق بیفتد منجر به تغییر سیمایی میشود که سلف در قالب آن به طور نمادین ظاهر شده است!.
ارتباط SELF و ایگو(خودآگاه)
ایگو دروازهبان قلمرو آگاهی است و تازمانی که وجود یک عقیده، احساس، خاطره و یا ادراک را تصدیق نکند هیچ کدام نمیتوانند به خودآگاهی وارد شوند. یونگ باور داشت میان ایگو و سلف رابطهی ویژه ای وجود دارد و بر اساس این ارتباط تنگاتنگ بین ایگو و سلف، شاید بتوان گفت سلف صورت ذهنی ایگو است.
زمانیکه بین ایگو و سلف پیوند برقرار میشود، تعادل روانی برقرار میگردد، یعنی فرد با یک مرکز متعالی مرتبط میشود و گویی با واقعیتی ژرفتر و گستردهتر ارتباط میگیرد. سلف قصد کنترل کردن شما را ندارد، بلکه سطح بالاتری از آگاهی است که احساس اضطراب و ناامنی در آن جایگاهی ندارد.
شاید بتوان گفت که سلف دارای بالاترین شکل خودآگاهی است و میتواند ایگو را در آن سهیم کند تا ایگو هم به نوبه خودش این ویژگی را در مناطق آشکار روان با نیرومندی تمام به نمایش بگذارد. گویا برای سلف، ارزشهایی از نوع عشق، حقیقت، خلاقیت، همکاری و احساس محبت اهمیت بیشتری دارد. در واقع، سلف به سلطنت ایگو در قلمرو روان پایان میدهد و باعث شکلگیری نوعی تعادل در وجود شخص میشود.
تجلی SELF (تمامیت)
سلف به شکل کاملا بیرون از حوزهی دسترسی شخصی است و فقط در قالب اسطورههای دینی پدیدار میشود و دامنه نمادهای آن بین بالاترین و پستترین در نوسان است. کسی که بخواهد از پس درک حسی چنین چیزی برآید ناچار است با آنیما (تصویر کهن الگویی زنانه در روان مرد) و آنیموس (تصویر کهن الگویی مردانه در روان زن) درگیر شود تا بلکه راهی برای وحدتی بالاتر(پیوند اضداد)، برای او گشوده شود و این پیش شرط رسیدن به تمامیت و ملاقات با سلف است.
تمامیت از دیدگاه یونگ نتیجه درک خودآگاه از سلف است و رسیدن به آن هرگز به طور کامل انجام نخواهد شد و تنها ملاقاتهایی در مسیر بین ایگو و سلف رخ خواهد داد. راه رسیدن به سلف، عشق ورزیدن به “تمامیت” و عمل کردن منظم به آن است. در ابتدا شاید تمامیت هم مانند آنیما و آنیموس یک مفهوم انتزاعی به نظر برسد اما چون به واسطه نمادهای خودانگیخته و خودمختار میشود وجودش را در روان تجربه کرد، پس یک امر تجربی است. در حقیقت هرگاه ایگو و سلف هم راستا شوند، “تمامیت” رخ داده است.
سلف در رویاهای ما، داستانهای اسطورهای و قصهها به شکلهای خارق العاده و گاه اسرارآمیز یا نمادین آشکار میشود. اشکال هندسی مثل دایره، صلیب، مربع، دایره با طرح صلیب در وسط آن و… . اما یکی از معروفترین نمادهای سلف ماندالاست، که نه تنها در رویاهای انسان امروزی که چیزی درباره آن نمیداند، بلکه بطور گسترده در یادمانها و نمادهای تاریخی ملل مختلف به چشم میخورد. این نمادها فطری و خودانگیخته هستند و در همه جا حضور دارند.
یونگ این نمادها را صورت ذهنی خدا میداند و معتقد است همه انسانها این صورتهای ذهنی را در درون خود دارند. یعنی هر انسان دارای نقش و نشانی از کهن الگوی سلف است که فطری است و از همان آغاز تولد به او داده شده است. در نتیجه چون نشان صورت ذهنی خدا بر هریک از ما نقش بسته است، پس میتوانیم به تمامیت دسترسی داشته باشیم و آن را ملاقات کنیم.
ماندالا معروفترین نماد SELF
یونگ ماندالا را نماد کهنالگوی سلف میداند و از نظر او ماندالا «مرکز» است. مرکزی که نماد و نشانهی تمامیت و نظم است. مسئولیت آن سازماندهی روان و تنظیم دوبارهی درهم ریختگی ذهن انسان است. از نظر یونگ؛ نماد ماندالا يكي از نمادهايي است كه نشانههای بارز از معنويت را در خود جاي داده و هر قومي با اين كهن الگوها و نمادها قادر به ادامه زندگي فرهنگي و رواني خود است. در مورد خودش میگوید:
ماندالاهای من رمزنگاریهای مربوط به وضعیت خودم بود که هر روز یک طرح جدید از آن به من الهام میشد و من از آنها مثل مروارید گرانبها محافظت کردم.
ماندالاها از این جهت تاثیرگذار هستند که به ذهن ناخودآگاه فرد؛ رهایی و آزادی میدهند، در نتیجه آنچه را که به لایههای زیرین در ذهن رفته است، به سطح میآورند. نقش و نگارهایی مانند گل نیلوفر آبی(لوتوس)، ستاره، خورشید، چشم و اشکال متعدد دوار، بدون هیچ دلیل روشنی در این دسته قرار میگیرند، آنها نشانگر بخشهایی هستند که در سطوح زیرین و عمیقتر ذهن قرار دارند. به عقیده یونگ وقتی فرد بتواند تعریف با معنایی از یک ماندالا ارائه کند، روند درمانش آغاز شده است.
وقتی افراد به خودی خود ماندالاهایی میکشند یا خواب میبینند، این امر به درمانگر نشان میدهد که خودآگاه فرد با یک بحران روان شناختی روبرو است و سلف برای جبران نمادهای تمامیت را به وجود آورده است. پدیدار شدن این نمادها و حرکتهایی در جهت یکپارچه سازی اجزای منفرد دستگاه هزار لایه روان و ایجاد تعادل بین آنها، بیشتر اوقات نشان از وحدت دارد، آن هم وحدتی پویا نه ایستا. سلف چیزی نامحدود است و تاثیری که روی خودآگاه میگذارد مانند تاثیری است که خورشید از را دور بر مدار سیارات میگذارد و ماهیت آن فرای مرزهای روان است.
SELF در آثار عرفا، شاعران و مکاتب شرقی
در آثار عطار کهن الگوی سلف یا “خویشتن” بیانگر یک نمونة خداگونه در آفرینش انسان است و رسیدن به این نمونة خداگونه، غایت رشد انسان را نشان می دهد. عطار با کمک مصداقهای گوناگون کهن الگویی سلف، به بیان نهایت رشد و ادغام ایگو با سلف(تمامیت) میپردازد که در عرفان به مقام فنا تعبیر میشود و یونگ آن را «حل شدن ایگو در سلف» تعبیر میکند.
عطار این فنا را در افعال الهی میداند نه ذات آن؛ زیرا سی مرغ تنها در فعل الهی(خویشتن) غرق شدند نه در ذات الهی، و یونگ آن را تکامل در ناخودآگاه فردی(فردیت) میداند.
یونگ مانند عطار معتقد است که سلف (سیمرغ) هیچ گاه جای خدا را نمیگیرد؛ گرچه ممکن است پیمانة فیض الهی باشد. گوناگونی نمودهای کهن الگوی خویشتن در منطق الطیر بیانگر آن است که راههای معرفت بی شمار اما حقیقت یکی است و عطار این اندیشة فلسفی- عرفانی-روان شناختی را در نهایت ایجاز در تمثیل “سی مرغ نمود سیمرغ” تعبیر نموده است که سیمرغ «خویشتن یا صورت الهی» سی مرغ است. بر اساس نظریة فرایند فردیت یونگ هم، فردیت همان سیر تحول شخصیت سالکان از ایگو (سی مرغ) به سلف (سیمرغ) می باشد.
معادل واژه خویشتن یا سلف در آثار ابن عربی، با کلمه “رب”، یعنی یک خدای متشخص و تابیده که در روان منحصر بفرد هر انسانی وجود دارد، آمده است. در فلسفه شرق نیز مفهوم تائو به نوعی به کهن الگوی سلف اشاره دارد. این فلسفه بر این باور است که هرگاه ایگو و سلف با هم ملاقات کنند، همزمانی رخ میدهد، به این معنی که جهان هستی یا تائو کاری که در حال انجام آن هستیم را مورد حمایت قرار خواهد داد.
نویسنده: عاطفه قلمی |
منابع:
کتاب نقشه روح موری اشتاین کتاب ما همه یک معجزه ایم شینودا بولن تحلیل کهن الگوی «خویشتن» در منطق الطیر عطار لیلا غلامپور آهنگرکلایی محمود طاووسی شهین اوجاق علیزاده |
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.6 / 5. تعداد نظرات: 10
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂
0 پاسخ به “سلف در روانشناسی به چه معناست”
سلام.
آنجایی ک آمده به نقل از آقای یانگ:”سلف صورت ذهنی ایگو است نادرست به نظر میرسد.به هرحال بایست آن خطا از مترجم باشد.
چونکه آقای یانگ سلف را تمامیت و کلی تر از ذهن میداند. و صحیح آن برعکس است.” ایگو صورتی ذهنی از سلف است.”
تشکر.
یکی از بهترین مطالبی بود که اخیرا مطالعه کردم.