کهن الگوی خویشتن

سلف در روانشناسی به چه معناست

آنچه خواهید خواند

4.6
(10)

در این مقاله قصد داریم به کهن‏الگوی خویشتن (خود) در روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ بپردازیم. از آنجا که کلمه “خود” می‏تواند کاربردهای متفاوتی داشته باشد و شامل انواع خود (ایگو: مرکز اراده فردی، خودآگاه و… ) باشد، در این مقاله برای توصیف این کهن الگو بطور مشخص از کلمه SELF استفاده می‏شود.

سلف از دید یونگ یک مقوله ماورایی است، یعنی نه تنها به وسیله قلمرو روانی تعریف نمی‏شود و در آن جای ندارد، بلکه قلمرو روان را تعریف می‏کند. سلف چیزی بیش از یک ذهنیت شخصی و اولین عاملی است که پیوند فرد با جهان و ساختارهای هستی را پایه ریزی می‏کند. یونگ همواره این کلمه را با حروف بزرگ می نوشت و از دیدگاه او سلف یا خویشتن، مرکز روان و همان کهن الگوی خداست.

نخستین تجربه او از سلف در دشوارترین دوران زندگی‏اش یعنی سالهای 1916-1918 رخ داد. او در رویارویی با ناخودآگاه داشت به این کشف بزرگ رسید. او معتقد بود چیزی روان گونه، اما نه فقط روانی کشف کرده که در قلمرویی فراسوی روان وجود دارد، چیزی که خودش را از راه صورت‏های ذهنی، محتویات ذهنی-روحانی، انگاره‏های اسطوره شناختی و تجربیات وحیانی و مکاشفه گون، نشان می‏دهد و بر دستگاه روان اثر می‏گذارد. اتفاقاتی مانند تجربه موسی در بیشه سوزان یا نزول ده فرمان در کوه سینا بر قوم بنی اسرائیل، یعنی رویدادهایی که هیچ کدام جز دستاوردهای ایگو یا ساختارهای اجتماعی نیستند.

ویژگی‏‌های SELF

یونگ متوجه شد روان انسان بر یک ساختار بنیادین استوار است که ضربه‏های ناشی از رانده و سرخورده شدن را که ممکن است ثبات و تعادل عاطفی و هیجانی انسان را بهم بریزد، تاب می‏آورد. الگویی از وحدت و تمامیت روانشناختی که بیشتر به شکل ناخودآگاه است. او سلف را منبع همه استعدادهای بالقوه انسان می‏داند، یک مقوله فراسوئی و مرکز متعالی که به یک آینده نامحدود و بی انتها در فرآیند تکوین اشاره دارد. چیزیکه همه موجودات از درک آن عاجزند.

سلف فعالیت‏اش سرخود (قائم به ذات) است و مستقل و خارج از حوزه دسترسی ارادی فرد عمل می‏کند. در برگیرنده اضداد است و سرشتی معماگونه و متناقض(رها از اخلاق) دارد، هم مذکر است و هم مونث، هم پیر است و هم کودک، هم توانمند است و هم درمانده، هم بزرگ است و هم کوچک و این تناقض ظاهری چیزی جز بازتاب‏هایی که ایگو از سلف ارائه می‏دهد نیست!.

به این معنا که شکلی که سلف در آن نمایان می‏شود، از نگرش آگاهانه شخص(ایگو) متاثر است و اگر تغییراتی در این نگرش اتفاق بیفتد منجر به تغییر سیمایی می‏شود که سلف در قالب آن به طور نمادین ظاهر شده است!.

 

ارتباط SELF و ایگو(خودآگاه)

ایگو دروازه‏بان قلمرو آگاهی است و تازمانی که وجود یک عقیده، احساس، خاطره و یا ادراک را تصدیق نکند هیچ کدام نمی‏توانند به خودآگاهی وارد شوند. یونگ باور داشت میان ایگو و سلف رابطه‏ی ویژه ای وجود دارد و بر اساس این ارتباط تنگاتنگ بین ایگو و سلف، شاید بتوان گفت سلف صورت ذهنی ایگو است.

زمانیکه بین ایگو و سلف پیوند برقرار می‏شود، تعادل روانی برقرار می‏گردد، یعنی فرد با یک مرکز متعالی مرتبط می‏شود و گویی با واقعیتی ژرف‏تر و گسترده‏تر ارتباط می‏گیرد. سلف قصد کنترل کردن شما را ندارد، بلکه سطح بالاتری از آگاهی است که احساس اضطراب و ناامنی در آن جایگاهی ندارد.

شاید بتوان گفت که سلف دارای بالاترین شکل خودآگاهی است و می‏تواند ایگو را در آن سهیم کند تا ایگو هم به نوبه خودش این ویژگی را در مناطق آشکار روان با نیرومندی تمام به نمایش بگذارد. گویا برای سلف، ارزش‌هایی از نوع عشق، حقیقت، خلاقیت، همکاری و احساس محبت اهمیت بیشتری دارد. در واقع، سلف به سلطنت ایگو در قلمرو روان پایان می‌دهد و باعث شکل‏گیری نوعی تعادل در وجود شخص می‏شود.

تجلی‏ SELF (تمامیت)

سلف به شکل کاملا بیرون از حوز‏ه‏ی دسترسی شخصی است و فقط در قالب اسطوره‏های دینی پدیدار می‏شود و دامنه نمادهای آن بین بالاترین و پست‏ترین در نوسان است. کسی که بخواهد از پس درک حسی چنین چیزی برآید ناچار است با آنیما (تصویر کهن الگویی زنانه در روان مرد) و آنیموس (تصویر کهن الگویی مردانه در روان زن) درگیر شود تا بلکه راهی برای وحدتی بالاتر(پیوند اضداد)، برای او گشوده شود و این پیش شرط رسیدن به تمامیت و ملاقات با سلف است.

تمامیت از دیدگاه یونگ نتیجه درک خودآگاه از سلف است و رسیدن به آن هرگز به طور کامل انجام نخواهد شد و تنها ملاقات‏هایی در مسیر بین ایگو و سلف رخ خواهد داد. راه رسیدن به سلف، عشق ورزیدن به “تمامیت” و عمل کردن منظم به آن است. در ابتدا شاید تمامیت هم مانند آنیما و آنیموس یک مفهوم انتزاعی به نظر برسد اما چون به واسطه نمادهای خودانگیخته و خودمختار می‏شود وجودش را در روان تجربه کرد، پس یک امر تجربی است. در حقیقت هرگاه ایگو و سلف هم راستا شوند، “تمامیت” رخ داده است.

سلف در رویاهای ما، داستان‏های اسطوره‏ای و قصه‏ها به شکل‏های خارق العاده و گاه اسرارآمیز یا نمادین آشکار می‏شود. اشکال هندسی مثل دایره، صلیب، مربع، دایره با طرح صلیب در وسط آن و… . اما یکی از معروف‏ترین نمادهای سلف ماندالاست، که نه تنها در رویاهای انسان امروزی که چیزی درباره آن نمی‏داند، بلکه بطور گسترده در یادمان‏ها و نمادهای تاریخی ملل مختلف به چشم می‏خورد. این نمادها فطری و خودانگیخته هستند و در همه جا حضور دارند.

یونگ این نمادها را صورت ذهنی خدا می‏داند و معتقد است همه انسان‏ها این صورت‏های ذهنی را در درون خود دارند. یعنی هر انسان دارای نقش و نشانی از کهن الگوی سلف است که فطری است و از همان آغاز تولد به او داده شده است. در نتیجه چون نشان صورت ذهنی خدا بر هریک از ما نقش بسته است، پس می‏توانیم به تمامیت دسترسی داشته باشیم و آن را ملاقات کنیم.

ماندالا معروفترین نماد SELF

یونگ ماندالا را نماد کهن‌الگوی سلف می‌داند و از نظر او ماندالا «مرکز» است. مرکزی که نماد و نشانه‏ی تمامیت و نظم است. مسئولیت آن سازماندهی روان و تنظیم دوباره‏ی درهم ریختگی ذهن انسان است. از نظر یونگ؛ نماد ماندالا يكي از نمادهايي است كه نشانه‏‌های بارز از معنويت را در خود جاي داده و هر قومي با اين كهن الگوها و نمادها قادر به ادامه زندگي فرهنگي و رواني خود است. در مورد خودش می‏گوید:

ماندالاهای من رمزنگاری‌های مربوط به وضعیت خودم بود که هر روز یک طرح جدید از آن به من الهام می‌شد و من از آن‌ها مثل مروارید گرانبها محافظت کردم.

ماندالاها از این جهت تاثیر‏گذار هستند که به ذهن ناخودآگاه فرد؛ رهایی و آزادی می‏دهند، در نتیجه آنچه را که به لایه‏های زیرین در ذهن رفته است، به سطح می‏آورند. نقش و نگارهایی مانند گل نیلوفر آبی(لوتوس)، ستاره، خورشید، چشم و اشکال متعدد دوار، بدون هیچ دلیل روشنی در این دسته قرار می‏گیرند، آنها نشانگر بخش‏هایی هستند که در سطوح زیرین و عمیقتر ذهن قرار دارند. به عقیده یونگ وقتی فرد بتواند تعریف با معنایی از یک ماندالا ارائه کند، روند درمانش آغاز شده است.

وقتی افراد به خودی خود ماندالاهایی می‏کشند یا خواب می‏بینند، این امر به درمانگر نشان میدهد که خودآگاه فرد با یک بحران روان شناختی روبرو است و سلف برای جبران نمادهای تمامیت را به وجود آورده است. پدیدار شدن این نمادها و حرکتهایی در جهت یکپارچه سازی اجزای منفرد دستگاه هزار لایه روان و ایجاد تعادل بین آنها، بیشتر اوقات نشان از وحدت دارد، آن هم وحدتی پویا نه ایستا. سلف چیزی نامحدود است و تاثیری که روی خودآگاه می‏گذارد مانند تاثیری است که خورشید از را دور بر مدار سیارات می‏گذارد و ماهیت آن فرای مرزهای روان است.

SELF در آثار عرفا، شاعران و مکاتب شرقی

در آثار عطار کهن الگوی سلف یا “خویشتن” بیانگر یک نمونة خداگونه در آفرینش انسان است و رسیدن به این نمونة خداگونه، غایت رشد انسان را نشان می دهد. عطار با کمک مصداق‏های گوناگون کهن الگویی سلف، به بیان نهایت رشد و ادغام ایگو با سلف(تمامیت) می‏پردازد که در عرفان به مقام فنا تعبیر می‏شو‏د و یونگ آن را «حل شدن ایگو در سلف» تعبیر می‏کند.

عطار این فنا را در افعال الهی میداند نه ذات آن؛ زیرا سی مرغ تنها در فعل الهی(خویشتن) غرق شدند نه در ذات الهی، و یونگ آن را تکامل در ناخودآگاه فردی(فردیت) می‏داند.

یونگ مانند عطار معتقد است که سلف (سیمرغ) هیچ گاه جای خدا را نمی‏گیرد؛ گرچه ممکن است پیمانة فیض الهی باشد. گوناگونی نمودهای کهن الگوی خویشتن در منطق الطیر بیانگر آن است که راه‏های معرفت بی شمار اما حقیقت یکی است و عطار این اندیشة فلسفی- عرفانی-روان شناختی را در نهایت ایجاز در تمثیل “سی مرغ نمود سیمرغ” تعبیر نموده است که سیمرغ «خویشتن یا صورت الهی» سی مرغ است. بر اساس نظریة فرایند فردیت یونگ هم، فردیت همان سیر تحول شخصیت سالکان از ایگو (سی مرغ) به سلف (سیمرغ) می باشد.

معادل واژه خویشتن یا سلف در آثار ابن عربی، با کلمه “رب”، یعنی یک خدای متشخص و تابیده که در روان منحصر بفرد هر انسانی وجود دارد، آمده است. در فلسفه شرق نیز مفهوم تائو به نوعی به کهن الگوی سلف اشاره دارد. این فلسفه بر این باور است که هرگاه ایگو و سلف با هم ملاقات کنند، همزمانی رخ می‏دهد، به این معنی که جهان هستی یا تائو کاری که در حال انجام آن هستیم را مورد حمایت قرار خواهد داد.

نویسنده: عاطفه قلمی
منابع:

کتاب نقشه روح موری اشتاین

کتاب ما همه یک معجزه ایم شینودا بولن

تحلیل کهن الگوی «خویشتن» در منطق الطیر عطار

 لیلا غلامپور آهنگرکلایی محمود طاووسی شهین اوجاق علیزاده

 

کمترین -----> بیشترین

میانگین امتیاز: 4.6 / 5. تعداد نظرات: 10

اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂

0 پاسخ به “سلف در روانشناسی به چه معناست”

  1. هاشمی گفت:

    سلام.
    آنجایی ک آمده به نقل از آقای یانگ:”سلف صورت ذهنی ایگو است نادرست به نظر میرسد.به هرحال بایست آن خطا از مترجم باشد.
    چونکه آقای یانگ سلف را تمامیت و کلی تر از ذهن میداند. و صحیح آن برعکس است.” ایگو صورتی ذهنی از سلف است.”
    تشکر.

  2. شیرین گفت:

    یکی از بهترین مطالبی بود که اخیرا مطالعه کردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *