کهن الگوی جستجوگر

کهن الگوی جستجوگر

آنچه خواهید خواند

4.1
(17)

یونگ می‌نویسد که در ابتدا تنها ناخودآگاه بود. به عقیده او وقتی تمدن شکل گرفت و انسان به تشکیل شهرها، حکومت ها، قوانین متمدنانه پرداخت و از دستاوردهای علم برای رفاه بیشتر بهره برد در واقع از ناخودآگاه به قلمرو خودآگاه وارد شد. در بررسی مدل دوازده گانه کهن الگوهای سفر قهرمانی مرتبه ای به نام جستجوگر وجود دارد که این گذر انسان از قلمرو ناخودآگاه جمعی به خودآگاهی را توضیح می‌دهد.

کهن‌الگوی جستجوگر بیانگر آن وجهه از روان ماست که رفتن و کشف کردن را به ماندن و بهره بردن ترجیح می‌دهد. به عبارت ساده تر اگر انرژی این کهن‌الگو در روان بشر نبود، احتمالا هنوز هیچ اکتشافی در سیاره زمین صورت نگرفته بود. علومی تحت عنوان زیست‌شناسی، ریاضیات، فیزیک، شیمی یا نجوم وجود نداشتند و یا حتی هنوز زبان منسجم و ساختار یافته ای برای گفتگو با هم نداشتیم چرا که همه این رخدادهای شگفت‌انگیز تاریخ بشری، از میل به کشف کردن و جستجو در ناشناخته ها نشات گرفته‌اند.

کهن‌الگوی جستجوگر؛ مسافر ابدی

کهن‌الگوی جستجوگر؛ مسافر ابدی

در سفر قهرمانی که توسط کارل پیرسون معرفی شد. پس از مراحل معصوم، یتیم، حامی جنگجو و عاشق مرتبه ای به نام جستجوگر وجود دارد که اولین مرحله از تشرف است. یعنی قهرمان در این نقطه از سفر می‌بایست آمادگی لازم برای مسیر را کسب کرده باشد. اینک زمان مواجهات گوناگون قهرمان است.در اینجا شور و شوقی که در کشف خود و هستی وجود دارد تجربه می‍‌شود. میل به سفر در جان او شعله ور است؛ آن هم نوعی از سفر که در آن رسیدن مهم نیست بلکه رفتن مهم است.

حال این سفر میتواند به جهان درون قهرمان و به قصد کاویدن بخش های متروک و بکر روانش باشد یا می‌تواند مربوط به موقعیت‌ها، روابط‌ و به شکل کلی تجاربی باشد که تا این لحظه در زندگی قهرمان هیچ جایی نداشته اند. جستجوگر چشم بر امنیت و آسایشی که تا آن لحظه داشته می بندد و رهسپار جایی می‌شود که برای خودش هم ناشناخته و مبهم است. میل به دانستن احتمالات گوناگونی که تابحال از دسترس او خارج بوده اند او را به جلو هل داده و شامه اش را تحریک می‌کنند.

بودن یا نبودن

بودن یا شدن؟!

جستجوگر نمی‌تواند متوقف شود و اگر با کهن الگوهای دیگر تعدیل نشده و شخصیت فرد را تسخیر کرده باشد با انسانی روبرو خواهیم بود که زندگی اش مجموعه ای از تصاویر گذرا و موقتی است. کسی که ریشه دواندن، ماندن، ساختن و به انتظار نشستن را بلد نیست و با تعهد و پایبندی زاویه دارد. جستجوگر خالص، هیچ احساسی را دوبار تجربه نمی‌کند . لحظات او مدام درحال پوست انداختن هستند و حتی رخدادهای مشابه را نیز به یک شکل تجربه نمی‌کند او هربار که از خواب برمی‌خیزد حتی اگر روتین منظمی را پیاده کند باز تجربه ای متفاوت خواهد داشت و هر بخش از زندگی را با هدف اکتشاف پیش میبرد.

ارتباطاتش با شوق اکتشاف آدم ها گره خورده است و هرگاه این ذوق کور شود احتمالا عمر آن ارتباط نیز  به پایان می‌رسد. در شغل خود جستجوگر است و مسلما اگر شغلی که دارد پاسخگوی این میل نباشد یا آن را رها می‌کند، یا سعی می‌کند رنگ و بوی جستجوگری به آن دهد یا احتمالا دچار خمودگی خواهد شد. او تا هروقت که آزادی و کنجکاوی اش محصور و محدود نشود راضی است و در این راستا نه رهبری، نه قدرت نه اقتدار و نه ثروت برایش اهمیت خاصی ندارند و  اگر هر یک از این عناصر را هم کسب کند احتمالا برای تامین همان میل به کشف کردن و حفاظت از آزادی خویش است.

به شکل کلی جستجوگر از پروسه انجام یک کار یا ساختن یک چیز بیشتر از محصول نهایی لذت می‌برد پس نتیجه حتی اگر مطلوب هم باشد برای جستجوگر ارزش و اولویت کمتری نسبت به لذت حین انجام پروسه دارد. زندگی این افراد رشد عرضی خوبی دارد. تجربه های جدید به آن‌ها این امکان را می‌دهد که جهان‌بینی گسترده تری نسبت به دیگران داشته باشند و البته این امکان هم وجود دارد که شوق زیاد برای تجربه های نو آنها را از عمیق شدن در یک موضوع باز دارد و به اصطلاح اقیانوسی به عمق یک متر باشند.

جستجوگر برای رشد به چهار کهن‌الگوی قبلی احتیاج دارد.

همانطور که گفتیم طبق مدل دوازده آرکتایپی، جستجوگر مرحله پنجم از سفر قهرمانی است و یک قهرمان تمام عیار هریک از مراحل قبلی را نزیسته باشد، رسالت یک جستجوگر را هم به درستی انجام نمی‌دهد. البته جا دارد دوباره تاکید کنیم که این کهن‌الگو ها صرفا به ترتیب و یک به یک طی نمی‌شوند و از همه مهمتر اینکه ممکن است بارها و بارها و بارها در زندگی خود سفر قهرمانی را از سر بگیریم و یا سالها در یک آستان گیر کنیم اما دقیق شدن در فلسفه این مراحل به زیبایی نشان می‌دهد که اگر قهرمان از کهن الگوهای معصوم، یتیم، حامی و جنجگو عبور نکرده باشد، هنوز آماده جستجوگری نیست.

چرا که هنوز دلبستگی زیادی به امنیت فعلی دارد و چون با ترس ها و بی اعتمادی های خود مواجه نشده، اشتیاق لازم برای قدم گذاشتن در مسیر را ندارد. در این شرایط حتی اگر فرد جستجوگر هم باشد، بسیار  آسیب‌پذیر، شکننده و خام است و این ها سبب می‌شوند گذر از موانع و زخم‌های مسیر برای او بسیار دشوار و یا حتی غیرممکن باشد.

جستجوگر در میانسالی

پررنگ شدن جستجوگر در میانسالی

اصولا تا قبل از میانسالی عموم آدم ها به یک ثبات تقریبی در زندگی خود می‌رسند و زندگی نظام‌مندی رقم زده اند که حاصل کوشش سال‌های جوانی است. به عقیده یونگ ما در نیمه اول عمر خود به دنبال تثبیت موقعیت اجتماعی، دستاورد مادی، سودآوری، تشکیل خانواده و هرآن چیزی که ثبات یک زندگی به آن محتاج است هستیم و این کاملا طبیعی و حتی ضروری است اما در نیمه دوم عمر نگاه ما بیشتر به دنیای درون معطوف می‌شود و کشف ارزش های شخصی ما را به خود درگیر می‌کند.

این نوع کشف هم بیانگر آرکتایپ جستجوگر است. یعنی در نیمه اول عمر جستجوی ما معطوف به اهداف معمولا از پیش تعیین شده ای است. مثلا درنظر داریم کسب و کاری که در ذهن داریم را راه بیاندازیم یا با شریک عاطفی مدنظر خود باشیم یا موفقیتی را که در چهارچوب های ذهنی خود داریم کسب کنیم اما در نیمه دوم عمر نمی‌دانیم به دنبال چه هستیم و تنها چیزی  که از آن اطلاع داریم این است که باید رفت و کاوید و بیشتر رفت. این جستجوگری خالص است. پس کهن الگوی جستجوگر با واژه جستجوگری که معمولا استفاده می‌کنیم می‌تواند چنین تفاوت هایی داشته باشد.

احیای کهن‌الگوی جستجوگر

سوالی که پیش می‌آید این است که روان ما نیاز خود به جستجوگر و جستجوگری را چگونه اعلام می‌کند؟

وقتی روان ما محدود به احتمالات کمی است رخوت و سستی و خشکی را تجربه می‌کنیم. معمولا غرق شدن در روزمرگی و گیر کردن در ساختارها، قواعد و چهارچوب های همیشگی نیاز ما را به جستجوگر تشدید می‌کند. از آنجایی که جستجوگر یک کهن الگوست پس می‌تواند الگوهای رفتاری مشابه‌ای را در همه ما فعال کند اما نکته ای که وجود دارد این است ک هریک از ما با توجه به استعدادهای ذاتی، تیپ شخصیتی، تجربه های زیسته و محیطی که در آن قرار داریم جستجوگر را نسبت به دیگران به شکلی منحصربفرد تجربه خواهیم کرد.

پس عطش ماجراجویی در هرکس با دیگری متفاوت است. باید دید در کجای زندگی و در چه حوزه ای به درون یک مرداب کشیده شده‌ایم. سکون و رخوت در هرجا که باشد جستجوگر هم در همان جا فعال می‌شود یا باید بشود. ما فقدان جستجوگر را با بی‌قراری تجربه می‌کنیم. احساس اینکه انگار برخلاف ظواهر امر یک چیزی سرجای خودش نیست و جایی از زندگی عاطفی، شغلی، تحصیلی یا درونی ما خالی از چیزی است که احتمالا حتی ماهیت آن را ندانیم. جستجوگر  توجه ما را  دقیقا به همان مختصات از زندگی معطوف می‌کند. حال هرچقدر آگاهی ما از بدن و ذهن کمتر باشد و اتوماتیک وار عمل کنیم، جستجوگر  بیشتر به روان ما فشار می ‌آورد و نادیده گرفتن این فشار اضطراب به وجود می‌آورد و اضطراب زمینه روان‌نژندی را فراهم می‌کند.

و هرچقدر خودآگاهی بالاتری نسبت به شرایط روانی و خلاهای خود داشته باشیم زودتر آن مختصات را پیدا می‌کنیم و حال با توجه به اینکه چه حوزه ای از زندگی ماست باید دید چطور می‌توان احتمالات گسترده تر و مدل های مواجهه بیشتر و متنوع تری را پیاده سازی کرد تا از انرژی این کهن الگو بتوان بهره حداکثری برد.

 

نویسنده: حدیثه بهرامی

کمترین -----> بیشترین

میانگین امتیاز: 4.1 / 5. تعداد نظرات: 17

اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *