آرکتایپ نابودگر

کهن الگوی نابودگر

آنچه خواهید خواند

4.3
(25)

کهن الگوی نابودگر، کهن‌الگویی است که موجب طغیان ما در برابر ساختارها و شرایطی می‌شود که بیش تر از این پاسخگوی خواسته های درونی ما نیستند و مانعی جدی در برابر شکوفایی و تکامل شخصیت ما هستند.

رنه دکارت فیلسوف شهیر فرانسوی فلسفه خود را به نوعی با جمله معروف: « می‌اندیشم؛ پس هستم» به دنیا معرفی کرد که نشان دهنده ضرورت خودآگاهی برای بشر بود. اما سه قرن بعد  از او آلبر کامو در کتاب مهم خود انسان طاغی نوشت:« طغیان میکنم؛ پس هستم» این طغیان در زبان یونگ اشاره به یکی از مهم‌ترین کهن الگوهایی دارد که اتفاقا از مراحل تعیین کننده سفر قهرمانی نیز هست. نابودگر کهن‌الگویی است که موجب طغیان ما در برابر ساختارها و شرایطی می‌شود که بیش تر از این پاسخگوی خواسته های درونی ما نیستند و مانعی جدی در برابر شکوفایی و تکامل شخصیت ما هستند.

نابودگر وضعیت موجود

نابودگر؛ برهم زننده وضع موجود

کامو می‌نویسد : «برده ای که تمام عمر فرمان گذارده به ناگاه در می یابد که نمی‌تواند از فرمان تازه ای اطاعت کند.»

این شاید بهترین توصیف برای کسی باشد که توسط کهن‌الگوی نابودگر فراخوانده شده است. نابودگر شرایطی را که محصول انتخاب خود حقیقی فرد نباشد را برنمی‌تابد پس آن را بهم می‌ریزد و تدارکات لازم را فراهم می‌کند تا ساختنی دوباره و از نو صورت گیرد. برای نابودگر فرقی ندارد که حرفه ای که سال‌ها بدان خو گرفته ایم را نابود کند یا رابطه ای که بیرون رفتن از آن را غیر ممکن می‌دانیم را به پایان برساند. در هر حال او وضعیت موجود را خرد کرده، زندگی را بی ثبات می کند و ما را به زانو در می آورد. پس نابودگر انگیزه نهانی تخریب در وجود ماست. کهن الگو نابودگر مرگی که در بطن زندگی وجود دارد را طلب می‌کند و از این جهت با چیزی که فروید تحت عنوان غریزه مرگ معرفی کرد شباهت دارد.

به عقیده فروید غریزه مرگ(تاناتوس) ما را به تخریب، تسخیر، قتل، خصومت، جنایت و جنگ وا می‌دارد. هدف غریزه مرگ برگرداندن ارگانیزم به حالت غیرارگانیک است. به نظر او هدف غریزه زندگی( اروس) پیوند، تکامل و وحدت بخشیدن به ارگانیسم و هدف مرگ تجزیه، قطع و جدا کردن هرگونه رابطه و ویران کردن همه چیز است. با خواندن این جمله شاید تصور کنید این غریزه تنها در اعمال وحشتناکی چون جنگ یا قتل متجلی می‌شود اما در واقع این میل به نابودی و بهم ریختن وضعیت باثبات موجود، در همه ما وجود دارد و درست است که آدم‌های زیادی دست به قتل و غارت  و خونریزی نمی‌زنند اما این غریزه را به شکل معتدل شده ای زیست می‌کنند.

موهبت رها کردن

موهبت رها کردن

کهن­ الگو نابودگر در پایان دادن به وضعیت­ها نمایان می­شود. در هفتمین گام از سفر قهرمانی ما با نابودگر روبرو می­شویم یعنی درست بعد از آن که با کهن الگوی عاشق ملاقات کرده ایم. در این نقطه از سفر، قهرمان بودن و لذت بردن را تجربه کرده و حالا زمان دل کندن است. در اینجا قهرمان نیاز دارد بیاموزد که حال دوران یکسان نیست پس همان قدر که کنکاش و جستجو در  عالم و بودن و ماندن در جایی  شورانگیز برایش الزامی بوده به همان میزان رفتن از جایی که دیگر  رشدی در آن نیست  هم ضروری است.

از طرفی این کهن الگو را می­توانیم پس از حوادثی چون سیل، زلزله تصادف یا هرچیزی که نابودی و شکست را به همراه دارد تجربه کنیم. اگر نابودگر نباشیم توانایی تغییر وضعیت در ما کم کم خاموش خواهد شد و احتمالا در موقعیت های آسیب زای همیشگی دست و پا خواهیم زد. نمونه های واضح از این کهن الگو را می‌توانید در انسان­هایی که تحولات بزرگی در زندگی شخصی و اجتماعی و چه بسا بین المللی ایجاد کرده اند ببینید و جالب است که یک سر این طیف نابودگری متعلق به افرادی مانند هیتلر است که به تسخیر کهن‌الگوی نابودگر درآمده اند ، تماما خواهان تخریب هستند و شخصیت نابودگر دارند و سر دیگر این طیف متعلق به چهره هایی مثل موتزارت است که این تحول و تغییر را به شکلی سازنده و در جای  درست آن بروز داده اند.

در واقع در یک شخصیت سالم مسیر هیچ کهن‌الگویی کاملا مسدود نمی­شود و به همین دلیل وجوه مختلف شخصیت اجازه ابراز وجود دارند و باعث رشد فرد و تکامل روانی فرد خواهند بود.

خطرات کهن الگوی نابودگر

یونگ می­نویسد:« اگر قدیم برای از میان رفتن پخته نبود هیچ جدیدی پیدا نمی‌شد و هیچ ضرورت یا امکان از بین بردن قدیم وجود نداشت اگر قدیم به شیوه ای خطرناک مسیر جدید را مسدود نمی‌کرد.»

پس از نظر یونگ کهن‌الگوی ویرانگر به شکل غریزی زمانی تجلی پیدا می­کند که نیاز به برهم زدن حس می­شود اما انسان آن هم در عصر اکنون، با سرکوب غرایز به نفع بهرهوری بیشتر از خودآگاهی، باعث شده نظام طبیعی روان مختل شود و این یعنی غرایزی همچون ویرانگر لیبیدوی زیادی به خود جذب می­کنند و اگر نادیده گرفته شوند به شکل خودتخریب­گری یا آسیب زدن به دیگری خود را نشان می­دهند.

این خود تخریب گری میتواند به شکل پرخوری، خود­زنی و یا خودکشی باشد و یا ممکن است فرد نابودگر آن قدر دست به نابودی ساختارهای مختلف زندگی بزند تا بالاخره به نابودی تمامیت خودش منجر شود. همچنین یک نابودگر ناپخته می­تواند برای رسیدن به هدفش دست به هرکاری بزند و در این راه چشم بر هر قانون اجتماعی یا اخلاقی ببندد. معمولا قتل، تجاوز و یا هر شکل دیگری از آسیب رساندن از جانب یک نابودگر سرکش  سر می­زند.

در حالیکه نابودگر پخته فروتنی و پذیرش دارد و در چهارچوب های انسانی دست به تغییر شرایط می­زند اما در عین حال  می­داند که به ثبات فعلی نباید امید زیادی داشت. او آماده برهم زدن شرایط است و اصولا انقلاب های بزرگ جهان را نیز همین نابودگران رقم زده اند. چیزی که اهمیت دارد این است که رشد و خود شکوفایی مسیر را تعیین کنند در این­صورت صدای کهن الگوی نابودگر هم مانند سایر کهن­ الگوها به موقع شنیده می­شود و ما این امکان را پیدا می­کنیم که علیه وضعیتی که در آن هستیم اقدامی کنیم به این دلیل که گاهی ممکن است به ظاهر همه چیز خوب به نظر برسد اما با کمک نابودگر به سطح بالاتری از رشد می­رسیم و نابودگر شهامت و جسارت لازم برای این کار را به ما اعطا می­کند.

 

کمترین -----> بیشترین

میانگین امتیاز: 4.3 / 5. تعداد نظرات: 25

اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://jungnegar.ir/?p=15078