در روانشناسی یونگ تقریبا همه چیز به عقده مربوط است و به همین دلیل کلیدیترین بخش درمان به روش یونگ شناسایی عقده هاست. هرکسی که از نحوه عملکرد عقده ها و چگونگی اثرگذاری عقده بر تصمیمات، افکار و انتخاب ها آگاهی پیدا میکند، اولین سوالی که در ذهنش به وجود میآید این است که چگونه عقده را در زندگی خود پیدا کنم؟ و در قدم بعدی چگونه از زیر سلطه عقده ها خارج شوم؟
البته باید یادآوری کرد که خودکاوی و درمان دو بازوی مهم در خودشناسی هستند و به کار بردن یکی بدون دیگری چندان راهگشا نیست و چه بسا ما را به بیراهه بکشاند. پس برای تشخیص درست اینکه چه کاری از روی عقده است و چه تصمیماتی را عقده ها رقم زده اند حضور و کمک یک درمانگر حرفهای ضروری به نظر میرسد اما در عین حال پیدا کردن ردپای عقده در متن زندگی قبل از هر چیزی به مشاهده دقیق و انتقادی ما از رخدادهای زندگی وابسته است. پس باید این نشانه ها را شناخت و در مرحله بعد در ابعاد مختلف زندگی به دنبال آنها گشت.
عقده و هیجان جدایی ناپذیرند
مهمترین چیزی که درباره عقده باید بدانیم این است که عقدهها بار هیجانی زیادی دارند. یعنی اگر عقده ای در روان ما فعال باشد هیجانات قابل توجهی را تجربه خواهیم کرد البته اگرچه هر عقده ای به تناسب هیجانی را برمیانگیزاند اما هر هیجانی نشانه یک عقده نیست. شاید این مطلب کمی گنگ به نظر برسد بگذارید با یک مثال برایتان توضیح دهم؛ فرض کنید در یک روز معمولی در حال قدم زدن در یک پارک هستید و با دیدن پدری که فرزندش را بر پای خود نشانده و تاب سواری میکنند بغض کرده و به گریه میافتید احتمالا این قاب از پدر و فرزند یا شما را به یاد خاطره ای غم انگیز میاندازد و از یادآوری آن بغض میکنید یا اینکه خودتان هم نمیدانید که چرا دیدن این لحظه شما را غمگین کرد یا شاید حتی از هیجانی که تجربه کردید متعجب هم بشوید. در هر دو صورت این هیجان احتمالا از وجود یک عقده در روان شما خبر میدهد.
اما مثلا اگر درحال تماشای یک فیلم درام باشید و در سکانس های غم انگیز فیلم بغض کنید و اشک بریزید، هیجانی طبیعی را تجربه کرده اید. هیجانات اصلی ما( شادی، غم، نفرت، خشم و ترس) کمک میکنند ما از احساسات درونی خود و دیگران آگاه شویم و اینگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم و از همه مهمتر اینکه هیجانات ما از لحاظ تکاملی بقای ما را تامین میکنند چون پاسخی سریع و خودکار به موقعیت ها هستند. هیجانات ما اگر به شکل طبیعی و صحیح ابراز شوند به عقد ها مربوط نیستند.
پس عقده بدون هیجان تجربه نمیشود اما هیجان میتواند کاملا بی ارتباط با یک عقده تجربه شود.
به صورت کلی بین عقده و هیجانی که بواسطه فعال شدن آن عقده تجربه میشود عموما تناسبی دیده نمیشود یا شدت آن با موقعیتی که در آن هستیم همخوانی ندارد. مثال بالا را در نظر بگیرید. به صورت طبیعی دیدن پدر و فرزندی سوار بر تاب منظره غمانگیز یا موقعیتی دردناک نیست پس اگر کسی با دیدن این صحنه بغض میکند یا غمی درون خود حس میکند به احتمال خیلی زیاد مفاهیمی مثل پدر، فرزند، بازی، یا حتی وسیله ای مثل تاب یا مکانی مثل پارک در گذشته برای او تبدیل به هسته یک عقده شده اند و اکنون تجربه هر چیزی که به نحوی به آن عقده مربوط است، هیجاناتی را در او بیدار میکند.
برای مثال زمانی که چهارساله بودید در حیاط خانه تاب کوچکی داشتید و هرروز با ذوق و شوق تاب سواری میکردید اما یک روز کار اشتباهی انجام میدهید و پدر برای تنبیه کردن شما تاب را جمع میکند و مسلما این برای یک کودک اصلا خوشایند نیست و او را غمگین خواهد کرد. این اتفاق شاید به ظاهر بی اهمیت به نظر برسد اما برای روان یک کودک چهارساله بسیار مهم و به یاد ماندنی خواهد بود پس زمینه ساز یک عقده میشود و تا وقتی در ساختمان روانی شما شناسایی نشود هر زمان که چیزی آن رویداد را تداعی کند، هیجانی شبیه به همان کودک چهارساله را تجربه خواهید کرد.
پس هیجانات در تشخیص عقده های روانی، حرف های زیادی برای گفتن دارند. اگر اتفاقی ساده بیش از اندازه ما را غمگین یا عصبانی میکند، اگر گاهی احساساتی که تجربه میکنیم برایمان تعجب برانگیز است یا بعد هیجانی یک اتفاق به شکل اغراق آمیزی برایمان پررنگ تر است میتوانیم انتظار یک عقده را داشته باشیم.
ملاقات های تکراری با عقده
یکی از ویژگی های حیرت انگیز روان که من آن را آشناخواهی مینامم این است که روان ما ترجیح میدهد بارها و بارها و بارها در موقعیت های تکراری و مشابه قرار بگیریم چرا که در این صورت روان انرژی بسیار کمی در برخورد با محیط و مسائل موجود بکار میگیرد. چون این انرژی یا همان لیبیدو باارزش ترین سرمایه روان است پس روان ما ترجیح میدهد لیبیدویی صرف یادگیری یک برخورد یا رفتار متفاوت نکرده و ساختار روانی ما را به همان شکل حفظ کند. برای فهم بهتر این موضوع پیشنهاد میکنم اپیزود 66 پادکست یونگ نگار با عنوان «ماهیت روان و انرژی آن» را گوش دهید. (پادکست ماهیت و انرژی روان)
اگر سالها پیش در رابطه با مادر عقده ای در روان ما شکل گرفته است، یعنی این فرصت به روان ما داده شده تا در هر موقعیتی که مستقیم یا غیرمستقیم با مفاهیمی مثل کهن الگوی مادر، مادرانگی، حمایت ، مراقبت یا امنیت روبرو شدیم، عقده مادر فعال شده و اختیار ما را به دست بگیرد تا واکنشی از پیش تعیین شده و ناخودآگاه به موقعیت داشته باشیم.
برای تشخیص اینکه چه کاری از روی عقده انجام شده مهمترین چیز این است که ببینیم آن رفتار یا سبک برخورد با مسائل چقدر در زندگی ما تکرار شده است. همه ما الگوهای رفتاری خاصی دربرابر موضوعات گوناگون داریم و به شکل خام در کسی که هنوز شناختی از خود ندارد، این الگوها تماما توسط عقده ها ایجاد و مدیریت میشوند.
همانطور که میدانید عقده به نوعی همان گذشته ماست. در گذشته ما در پی هر رخدادی بار عاطفی و احساسی بالایی داشته، عقده ای در روان ما شکل گرفته است و این عقده از آن زمان تا همیشه با موقعیت های مشابه آن اتفاق در گذشته مکانیسم مقابله ای خاصی را برای ما در نظر گرفته است.
برای فهم این مطلب کافی است سعی کنید موقعیت هایی که بارها در زندگی برایتان تکرار شده را به خاطر آورید. آیا تمام دوستان نزدیکتان در ویژگی شخصیتی خاصی با هم اشتراک ندارند؟ آیا در هر رابطه عاطفی ضربه روحی مشابهی را تجربه نکرده اید؟ معمولا دیگران را اولویت قرار داده و خواسته های خود را نادیده گرفته اید؟ همیشه از توضیح دادن به دیگری فراری بوده اید حتی اگر این فرار دردسرهای زیادی برایتان داشته است؟
اینها چند مثال از هزاران هزار مثالی است که میتوان برای تکرار شونده بودن عقده ها زد. به صورت کلی عملکرد ما در زندگی تحت سلطه عقده های ماست و نود و نه درصد آدم ها نود و نه درصد تصمیم های خود را به شکل ناخودآگاه و طبق عقده های خود میگیرند. پس برای تشخیص عقده علاوه بر موقعیت های تکراری ای که در آنها قرار میگیریم، نگاه ما به موضوعات، الگوی رفتاری ای که در روابط داریم، برداشتی که از محیط داریم و تفکر غالب ما در حل مشکلات و تعارضات، همه و همه به عقده های ما مربوط است. پس توجه به تک تک این ها برای پیدا کردن عقده ها کارگشاست.
تو انتخاب میکنی یا عقده؟
با توجه به اینکه عقده تا زمانی که از آن آگاه نشده ایم مالک ماست، پس تمام ابعاد زندگی ما را پوشش میدهد. یکی دیگر از چیزهایی که میتوان به کمک آن ردپای عقده را پیدا کرد تمایلات گوناگون ماست. طیف این تمایلات از ویژگی های موردانتظار ما از شریک عاطفی یا رشته تحصیلی تا تفریحات مورد علاقه یا حتی سلیقه ما در خوراک و پوشاک را شامل میشود. به شما حق میدهم اگر مقاومت بالایی در پذیرش این مسئله داشته باشید همه ما دوست داریم باور کنیم که انتخاب های گوناگونی که در زندگی داریم بواسطه علاقه شخص خود ماست و راهی که میرویم را با آگاهی تمام برگزیده ایم اما متاسفانه اکثرا اینطور نیست.
مثلا ممکن است کسی بگوید من همیشه از کودکی عاشق هنر بوده ام و بنابراین در رشته نقاشی تحصیل کردم تا اینجا منطقی به نظر میرسد اما این سطحی ترین بخش ماجراست. نکته اینجاست که این علاقه به هنر پیشینه ای روانی دارد. چرا هنر در زندگی این آدم پررنگ بوده؟ چه عواملی او را به سمت هنر کشانده؟ هنر او را از چه چیزی دور کرده؟ با هنرمند شدن چه امتیازی کسب میکند؟ این سوالات و چندین سوال دیگر کمک میکنند که بفهمیم ریشه این علاقه در چیست.
یا اینکه ما بیشتر پول و انرژی خود را صرف چه کار یا کارهایی میکنیم؟ این سوال در شناسایی عقده به ما کمک بسیاری میکند. اینکه چه چیزی ما را به سمت فعالیت خاصی یا حتی کالاهای به خصوصی میکشاند قطعا به عقده ها مربوط میشود. یادآوری میکنم که روان ما علاقه ای ندارد تا در موقعیت های جدید قرار بگیرد و این موضوع را به همه چیز تعمیم میدهد. مثلا اگر پوشش برای کسی اهمیت بالایی دارد یا حتی المان های خاصی برای لباس های خود برمیگزیند احتمال تصادفی بودن این اتفاق تقریبا صفر است. یا اگر مثلا میزان قابل توجهی از درآمد یک نفر صرف کار یا وسیله یا تفریح خاصی میشود قطعا چیزی در آن فعالیت یا وسیله هست که روان این آدم را ارضا میکند و میتوان بررسی کرد که این نیاز چیست و چرا این عملکرد را رقم زده است.
عقده نمایان میشود
بررسی و تحلیل مواردی که در بالا گفته شد کار چندان آسانی نیست و برای تشخیص آنها نیاز به خودآگاهی، دقت و حوصله بسیار داریم و از طرف دیگر بیشتر آدمها در تمام طول زندگی خود هیچ نیازی به انجام این کار حس نمیکنند و شاید هیچگاه علاقه ای به کشف چیزهایی که گفته شد نداشته باشند و یا حتی آن را کار بیهوده ای بدانند شاید شما هم که تا اینجا متن را خوانده اید به این فکر کرده باشید که چرا باید به این مسائل پرداخت؟ تصمیمات ما هر منشایی هم که داشته باشند در نهایت تصمیمات ما هستند و روان ما هم از ما جدا نیست پس چرا باید در عملکرد روان دخالت کرد یا آن را زیر ذره بین گذاشت؟
ضرورت اول این کار در این است که هرچه علت اعمال و تصمیمات و تفکرات ما ناخودآگاهانه تر باشد، تسلط کمتری بر زندگی خود داریم و تغییرات کمتری هم در زندگی رقم خواهیم زد. شرط اول گذر کردن از شرایط سخت و بحران های زندگی آگاه بودن است پس تا وقتی ندانیم که چرا هربار دقیقا به یک شکل شکست را تجربه میکنیم یا در موضع آسیب پذیری قرار میگیریم یا از مسئله خاصی رنج میکشیم، قاعدتا توان خارج شدن از آن موقعیت را نیز نخواهیم داشت. در واقع ما ناچار به شناخت عقده ها هستیم تا از فرو رفتن در مرداب های زندگی جلوگیری کنیم.
ضرورت دوم این کار این است که عقده خاموش و در انتظار کشف شدن نمینشیند. این همان چیزی است که قبل از یونگ زیگموند فروید هم به آن اشاره کرده بود. فروید بر این باور بود که تمایلات و تعارضات ناهشیار ما گاهی به شکل لغزش های کلامی آشکار میشوند. لغزش کلامی ، اشتباهی در کلام یا حافظه است که اعتقاد بر این است که با ناخودآگاه ما ارتباط دارد. این لغزشها، افکار، احساسات، تمایلات و انگیزههایی که افراد پنهان نگه میدارند را آشکار میکند.
این لغزشها به این صورت هستند که فرد کلمهای را بیان میکند یا به نحوی بیان میکند که قصد آن را نداشته است. مثلاً تپق میزند؛ اشتباهاً در بیان کلمه، حروف را جابجا میکند؛ و یا کلمهای را به جای کلمه مشابه آن از نظر تلفظ به کار میبرد، درصورتی که معنای کاملاً متفاوتی دارد. در روانکاوی هیچ چیز تصادفی نیست و مسلما لغزش های کلامی نیز احتمالا اشاره ای به یک فکر، احساس یا میل درون ما دارد که توسط خوداگاهی سرکوب شده یا به هرنحوی در ناخوداگاه لیبیدوی زیادی به خود جذب کرده و با یک لغزش کلامی ابراز وجود میکند.
البته لو رفتن عقده فقط به لغزش کلامی محدود نمیشود. گاهی ممکن است دست به کاری بزنیم که خودمان هم نمیدانیم دقیقا چرا آن کار را کردیم. ممکن است در یک زمان در جایی حضور پیدا کنیم که دلیل منطقی و آگاهانه ای برایش نداریم یا به هرطریقی چیزی از خود بروز دهیم که شاید حتی باعث شرمساری یا عصبانیت خودمان شود یا حداقل اینکه ما را ه فکر فرو ببرد که چرا آن کار را انجام دادم؟ چرا آنجا نرفتم؟ چرا در فلان مکان حاضر شدم؟ چرا آن دکمه را فشار دادم و هزاران موقعیت شبیه به این که توسط ناخوداگاه ما برنامه ریزی شده است و سعی دارد توجه ما را به خود جلب کند.
ما قادر نیستیم ناخودآگاه را نادیده بگیریم و از آن فرار کنیم و حتی اگر موفق به این کار هم شویم باز در نهایت مجبور خواهیم شد که به سمت آن برگردیم و برای فهمیدن مکانیسم آن اقدام کنیم.
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.1 / 5. تعداد نظرات: 26
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂