رسالت پدر این است که فرزند را به کشف دنیا و کسب دستاورد هایی در آن تشویق کند و اگر به هرطریقی و با هرمیزانی این رسالت خدشه دار شود با عقده پدر طرف هستیم. عقده پدر چیزی است که هم برای دختران هم برای پسران تهدیدآمیز است و دقیقا هر دوی آنها را درمواجهه با واقعیت های زندگی با مشکل روبرو میکند اما مسئله اینجاست که در دنیای ما که انرژی و ارزشهای مردانه به وضوح در آن پررنگ تر است پسری که نتوانسته باشد ارتباطی درست با مفهوم پدر برقرار کند محکوم به رنج کشیدن بسیار است. اگر پسر اطمینان و اعتماد پدر نسبت به خود را نداشته باشد یا مجبور شود برای کسب این اعتماد و افتخار از جانب پدر دست به هرکاری بزند درواقع افسار زندگی خود را به دست عقده پدر داده و خود واقعی او در حال آسیب دیدن است. اما این عقده چگونه در پسران شکل میگیرد و چگونه بر عملکردهای مختلف پسر تاثیرمیگذارد؟
ایده آل سازی پدر
ایده آل سازی یک مکانیسم دفاعی است که براساس آن فرد طرف مقابل را کاملا خوب و کامل میبیند و قادر به مشاهده نقاط ضعف او نیست. در مورد فرزند پسر در ابتدا ان طبیعی و حتی ضروری به نظر میرسد که او تصویر پدر را در روان خود ایده آل سازی کند چرا که این نقطه شروع مناسبی برای جدا شدن از مادر و پا گذاشتن در دنیای مردان است. به عبارتی اگر پدر در نظر او ایده آل نباشد ارزش های پدر هم برای او ارزشمند نخواهند بود و تلاشی هم برای کسب این ارزش ها دیده نمیشود یا اگر هم تلاشی صورت گیرد بیفایده است.
پس در واقع میتوان گفت ایده آل سازی پدر به نوعی پسر را به دنیای مردان جذب کرده و او را از جهان امن و بدون خطر مادر جدا میکند اما این مکانیسم دفاعی کجا کارکرد طبیعی خود را از دست میدهد؟ زمانی که تصویر پدر ایده آل تا زمان بزرگسالی و گذر از مرحله همانند سازی با پدر همچنان در روان پررنگ باقی مانده و خدشه ای به آن وارد نشود. در اینجا چه اتفاقی میافتد؟ پسر دچار عقده مثبت پدر میشود و دو رخداد روانی مهم را تجربه خواهد کرد.
اول اینکه این پسر زنانگی را خوب نمیفهمد و ارتباط خوبی با آنیمای خود ندارد. او در دنیای پدر غرق شده و ارزش های مادر و جهان زنانگی در نظرش بی ارزش و فاقد اهمیت هستند. این باعث میشود پسر در روابط با زنان به مشکلات زیادی بر بخورد چرا که حیطه روابط مربوط به زنانگی است. احساسات او به قدر کافی رشد نیافته اند و عملکرد صحیحی ندارند. این پسر احتمالا در کسب دستاوردهایی مانند ثروت، تحصیلات و هر نوع جایگاه اجتماعی دیگر موفق است اما در روابط عاطفی ضعف دارد و با توجه به اینکه چقدر به وضعیت روانی خود آگاه است میتواند از این ضعف مطلع باشد و یا آن را سرکوب کند.
دومین اتفاقی که عقده مثبت پدر در روان پسر رقم میزند این است که پسر را برای گرفتن تایید پدر در چرخه ای باطل اسیر میکند. همانطور که گفتیم عقده پدر با انجام دادن در ارتباط است و چه در حالت مثبت و چه منفی فرزند را به انجام دادن کسب دستاورد وا میدارد اما تفاوت عقده مثبت و منفی در این است که در عقده مثبت پدر، فرزند از این که به انجام دادن دچار است احساس خوبی نسبت به خود دارد و این که منطبق با ارزش های پدر زیست کند را سرلوحه زندگی خود قرار داده است. وجهه تاریک زندگی این پسر این است که هویتی مستقل ندارد. او خویشتن واقعی خود را نیافته و به عبارتی موفق نشده فرآیند فردیت را تحقق بخشد.
پدران غایب؛ پسران گمشده
عقده پدر با ارزیابی ما از توانمندی هایمان در ارتباط است. پنداره ای که ما از پدر داریم یا به عبارت بهتر پدر درونی ما نقش مستقیمی در تصویر ذهنی ما از توانایی ها و قابلیت های ما دارد. این چیزی است که در دختران و پسران مشترک است. اما از آنجایی که پسر کسی است که در نهایت با پدر خود همانند سازی میکند پس ارزش های پدر را متفاوت از دختر درک کرده و برای کسب آنها تلاش میکند و چون هنوز دنیای ما بر مبنای ارزش های مردانه (یعنی کسب دستاورد) آدم ها را دسته بندی میکند، اگر به هر دلیلی پسر موفق به کسب موفقیت های مدنظر پدر نشود، متحمل آسیب های روانی خواهد بود. گای کارنو در کتاب پدران غایب به این مسئله پرداخته است که فقدان مردانگی چگونه زندگی پسر را تحت تاثیر قرار میدهد.
کارنو مینویسد که پدران غایب انواع گوناگونی دارند. دسته اول پدرانی هستند که به لحاظ فیزیکی حضور بسیار کمرنگی در زندگی پسران دارند و این میتواند بر اثر مرگ پدر، طلاق والدین، سفرهای کاری طولانی مدت یا مهاجرت پدر باشد. دسته دیگر پدر غایب مربوط به پدرانی است که به نیاز به عشق و علاقه و محبت پسر بی توجه اند و حس دوست داشته شدن را به پسر منتقل نمیکنند.
گروه بعدی پدرانی هستند که فرزند را تهدید به ترک کردن میکنند یا به هر شکلی حس گناه و عذاب وجدان و مقصر بودن به پسر میدهند مثلا ممکن است است پدر اینگونه به پسر القا کند که مشکلات فعلی زندگی خانوادگی به خاطر پسر است یا اینکه پدر فداکاری هایی که کرده را به پسر یادآوری کرده و بر سرش منت بگذارد و در نهایت پدرانی که چسبنده اند یعنی به دلایلی از جمله اعتیاد یا از کارافتادگی یا هرچیز دیگری مسئولیت های زندگی خود را به گردن پسر انداخته اند.
در تمام دسته های بالا پدران از ایجاد تصویری درست از کهن الگوی پدر در روان پسر ناتوان هستند و به گفته گای کارنو پسران اینها پسران گمشده محسوب میشوند. یعنی پسرانی که در جهان مردانگی گم شده اند و در کسب هویتی مردانه موفق نبوده اند. او پسران گمشده را به چند دسته مختلف تقسیم میکند و عقده پدر ممکن است یک یا چند گروه از پسر گمشده را د روان فرزند پسر رقم بزند.
پسران خوب
گروه اول «پسران خوب» هستند. این پسران به دلیل فقدان مردانگی لازم در زندگی در دنیای مادر میمانند و با ارزش های مادر بزرگ میشوند. همانطور که گفتیم پدر کسی است که فرزند را از جهان امن مادر جدا کرده و با واقعیت های زندگی روبرو میکند بنابراین یک «پسر خوب» از بودن در این جهان نامطمئن و نگران است ترجیح میدهد حداقل در جهان مادر تایید بگیرد و به این شکل امنیت خود را حفظ کند.
این میتواند اضطراب و وسواس زیادی در این پسر بوجود آورد چرا که احتمالا نظرات و تفکرات دیگران برای او اهمیت بسیاری دارد و ممکن است برای خوب جلوه کردن در نظر بقیه از خودش و اولویت هایش بگذرد. البته که روی دیگر« پسر خوب» میتواند این باشد که فرزند پسر بخش هایی از وجودش را که توسط مادر تایید نمیشود را به سایه میبرد و ناهشیارانه اعمالی مثل پرخوری، خساست، تنبلی و هرچیزی که مادر بد معرفی کرده را انجام دهد و یا به شکل پنهانی و آگاهانه کارهایی مثل قمار یا مصرف مواد مخدر از او سر بزند.
پسران قهرمان
گروه دوم « پسران قهرمان» هستند که عموما با مادری سختگیر و پرتوقع تنها مانده اند و احتمالا میخواهند برای مادر خود بهترین باشند. این گروه از پسران سعی دارند جای خالی پدر را برای مادر پر کنند و به عبارتی قهرمان او باشند. متاسفانه برای این پسر علاوه بر پدر مادر هم غایب است چرا که از جانب مادر هم عشق و امنیت مورد نیاز خود را دریافت نمیکند و بنابراین او هیچگاه از خود راضی نیست چون نه تایید مادر را دارد و نه پدری هست که او را از توانمندی هایش مطمئن کند.
او به دلیل نداشتن حس ارزشمندی رضایتمندی را تجربه نمیکند و از طرفی دیگر به دلیل نداشتن تایید پدر بر توانمندی ها قادر نیست دست از تلاش برای بهتر بودن بردارد و این حقیقت غم انگیزی است که روان پسر قهرمان با آن دست به گریبان است.
نوجوانان ابدی
گروه سوم« نوجوانان ابدی» هستند. نوجوانان ابدی پسرانی هستند که برخلاف گروه بالا مادرانی بیش از حد مهربان و حامی داشته اند. این پسران وارد دنیای بزرگسالی نمیشوند چرا که مادر این اجازه را نداده که با واقعیت های زندگی و بخش های روزمره، بی روح، دردناک و سخت زندگی روبرو شوند و پدری نبوده که این پسر را از دنیای مادر نجات دهد پس با پسری روبرو خواهیم بود که از هرگونه مواجهه با قسمت های زخمت و دوست نداشتنی زندگی شانه خالی میکند و به بیان بهتر از قبول مسئولیت های گوناگون فراری است و اگر هم مسئولیتی بپذیرد به بدترین شکل ممکن آن را انجام میدهد.
کار کردن، پول درآوردن، تشکیل خانواده، قبول مسئولیت فرزندآوری، پایبندی به اصول مختلف و هرچیزی که آنها را موظف و متعهد به چیزی یا کسی کند برایشان آزاردهنده ست و تا جای ممکن آن را پس خواهند زد و البته که به خاطر نزدیکی زیاد روان آن ها به روان یک کودک احتمالا انسان های خلاق و پرشوری خواهند بود چون به گفته یونگ روان کودکان به ناخودآگاه نزدیک تر است و نزدیکی بیشتر به ناخوداگاه با میزان خلاقیت رابطه ای مستقیم دارد.
پسران خودشیفته
گروه چهارم «پسران خودشیفته» هستند. این پسران کسی را غیر از خود نمیبینند و به هیچ موضوعی جز خود نمیپذیرد. البته که این خودشیفتگی و قدرت ظاهری نشان از حقارتی شدید در درون او دارد. پسری که تایید پدر را نداشته و احتمالا مادر هم چندان توجهی به او نکرده با نقاب خودشیفتگی ضعف ها، کمبودها و عدم کفایتی که از والدین به او رسیده را پنهان میکند تا از جانب دیگران مورد شماتت قرار نگیرد اما همچنان نیاز به دیده شدن، توجه دریافت کردن و از همه مهمتر تایید شدن دارد.
پس در روابط خود این انتظار را دارد که همه چیز حول محور او باشد در غیر اینصورت دست به تخریب آن رابطه خواهد زد در واقع در اینجا چون توانمندی و کفایت پسر توسط پدر دیده نشده، پس روان پسر تلاش میکند چیزی که پدر ندیده را به شکل اغراق شده و یا حتی دروغینی به تمام آدم های دیگر نشان دهد و به جای پدر تایید آن ها را داشته باشد که البته این مکانیسم سالمی نیست چون پنداره درونی او گویا هیچگاه راضی نخواهد بود.
پسران عصیانگر
گروه پنجم« پسران عصیانگر» هستند. یکی از نقش های پدر در تربیت پسر تعیین چهارچوب و مقید کردن فرزند به رعایت نظم و اصول خاصی است بنابراین یکی از اثرات پدر غایب هم میتواند پسری باشد که دربرابر پذیرش هرگونه محدودیت، ساختار و قانونمندی سرکش است. در واقع عقده پدر این پسر را بری اثبات وجود خود به مسیری کشانده که با بر هم زدن همه چیز توانایی هایش را به رخ بکشد.
البته که شاید ظاهرا اینگونه به نظر برسد که پسر عصیانگر تلاش میکند با قانون شکنی ها، رفتارهای پرخطر و یا هرچیزی شبیه این توجه دیگران را به خود جلب کند اما در واقع او برای اعتراض به نبود پدر همه این کارها را میکند. پدری که به وقت نیاز غایب بوده و پسر را با قوانین این دنیا آشنا نکرده است پس پسر هم این قوانین و مقررات را نمیپذیرد و بر علیه آن میجنگد جنگ خشنی که غم تلخی را پنهان کرده است.
پسران اغواگر
گروه ششم« پسران اغواگر» هستند. این پسران را میتوان دوان ژوان یا زنباره هم نامید که یا به شکل همزمان یا متوالی با زنان زیادی وارد رابطه میشود. همانطور که گفتیم عموما در غیاب پدر، پسر با مادر خود همانندسازی میکند و باتوجه به رابطه ای که پسر با مادر خود (یا به شکل کلی زنانگی) برقرارکرده ممکن است یکی از دوحالت زیر را تجربه کند.
اگر مادری تمام و کمال داشته باشد و رابطه عاطفی بسیار قوی با او برقرار کرده باشد، احتمالا در بزرگسالی تصویر مادر به عنوان زن ایده آل او بر ذهنش نقش بسته است و بنابراین در زنان مختلف به دنبال بازنمایی تصویر مادر است که البته تلاشی بی حاصل محسوب میشود چون آن نوع از رابطه هیچگاه برای او تکرار نخواهد شد و این الگوی تکراری حقه ای است که عقده پدر در روان او رقم زده است.
در حالت دوم پسر مادر خوبی نداشته و محبت و عشق مورد نیاز خود را از او دریافت نکرده پس در زنان دیگر به دنبال این عشق و محبت میگردد. در هر دو صورت روان پسر اغواگر هنوز تحت کنترل مادر است و پسر بدون کمک پدر توان بیرون آمدن از زیر سلطه مادر را نداشته است.
پسران ناامید
و در نهایت گروه آخر «پسران ناامید» هستند. در روانکاوی یونگی پدر (درواقع مفهوم و کهن الگوی پدر نه صرفا پدر شخص) به رنج های پسر معنا میدهد. پدر میتواند در نظر پسر رنج کشیدن و گذر از دشواری ها زندگی را معنادار جلوه دهد. استعاره تکیه گاه بودن پدر که خیلی به گوش میخورد دقیقا به همین نکته اشاره دارد.
به بیان دیگ حضور پدر نه به معنای فیزیکی بلکه به معنای وجود به اندازه انرژی مردانه، به پسر نشان میدهد که اگر بتوانی از موقعیت های سخت گذر کنی و از پس رنج های زندگی بربیایی مرد خواهی شد و من اینجا هستم که این را به تو ثابت کنم. اما پسر ناامید همانطور که از نامش پیداست این انگیزه را ندارد و حتی شاید هیچگاه به آن آگاه نباشد اما در واقع زندگی گردن در نظر او پوچ و بی ارزش خواهد بود او نه تنها توانمند بودن خود را به رسمیت نمیشناسد بلکه دلیلی برای توانمند بودن هم نمیبیند.
مواجهه پسر با پدر درونی
یکی از دردناک ترین بخش های خودشناسی زمانی است که فرد بخواهد با پنداره خود از والدینش روبرو شود. هر پسری بالاخره در جایی از زندگی خود مجبور است تا نقش عقده پدر در زندگی اش را ببیند چون اگر این کار را نکند محکوم به اجرای تصمیماتی است که عقده پدر برایش میگیرد. فرقی نمیکند که عقده پدر را به شکل مثبت آن تجربه میکند یا منفی چیزی که اهمیت دارد این است که بداند رابطه بین پسر و پدر خود هیچگاه خالی از نقص و ایراد نیست و از طرفی به جز پدر شخصی هرکس فرهنگ، جامعه، دین، خلق و خوی شخصی و خیلی چیزهای دیگر در شکل گیری مفهوم پدر درون روان پسر نقش دارند پس صرفا هر ناکارآمدی که از پنداره پدر درون پسر وجود دارد به خاطر فقدان یا عدم کفایت پدر خود او نیست.
بنابراین آگاه شدن از وجود عقده پدر و دیدن عملکرد آن در روان مسیر را برای پسر هموار میکند تا اینبار او قادر باشد برای خود پدری کند. این بار نیاز است تا پسر توانمندی های خود را ببیند، متوجه باشد برای چه چیزهایی درزندگی میجنگد، چه نیازی پشت کسب دستاوردهای مختلف در حال ارضا شدن است و بداند برای دوست داشتنی و کافی بودن نیزی نیست تا زندگی نزیسته والدین یا انتظاراتی که دیگران از او دارند را زیست کند و از همه مهمتر اینکه قرار است بین زنانگی و مردانگی روان خود تعادل ایجاد کند پس نباید اجازه دهد توسط مادر بلعیده شود یا انتظار داشته باشد با سرکوب مادر و زنانگی موقعیت بهتری در دنیای مردان داشته باشد.
در نهایت اینکه عقده پدر از روان پسر پاک نشده و تا همیشه جزئی از ذخایر روانی او محسوب خواهد شد اما دیدن این عقده و رویکرد مردان در مواجهه با آن قطعا برخورد او در مواجهه با جهان را تغییر خواهد داد.
«ویسنده: حدیثه بهرامی |
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.3 / 5. تعداد نظرات: 15
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂
3 پاسخ به “عقده پدر در پسران، پسران گمشده”
عالی بوددددددددد
سلام بسیار عالی
سپاس از درج نظر
سلام.مثل همیشه عااالی.پیچیده است گاهی گیج میشم واین میطلبه که این مطالب رو بارها و بارها بخونم تا برام جا بیفته