شكسپير، درام نويس انگليسى میگوید: موسیقی مانند طلسمی است که میتواند سينههاى نا آرام را به آرامش بكشاند!. امروزه رابطه هنر و روانشناسی چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد، اما حقیقت این است که روانشناسی و هنر از سالهای خیلی دور ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشتهاند و از آنجا که هنر بیشتر با احساسات و دنیای درون انسان ارتباط میگیرد، همواره رابطهاش با روانشناسی مورد توجه بسیاری از متفکران، فیلسوفان و روانشناسان بوده است.
همیشه این سوالات مطرح بوده است که؛ چه انگیزهای انسان را وادار میکند تا آثار هنری تولید کند؟ چه چیزی باعث میشود تا انسانها در سراسر دنیا تا این حد شیفتهی کارهای هنری باشند؟ یکی از قدیمیترین پاسخهایی که به سوالات داده شده است ماهیت لذتبخش بودن هنر برای روان انسانها است. در این مقاله سعی شده است ارتباط بین هنر و روانشناسی به طور مختصری بررسی گردد.
چه چیزهایی هنرمحسوب میشوند؟
به طور کلی هنر به مجموعهای از آثار اطلاق میشود است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی یا به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم توسط انسان خلق میشوند. با این تعریف هنرمند کسی است که توان و مهارت خلق یک اثر زیبا و الهام بخش را دارد. به نظر میرسد انسانها هنر را برای تسکین خود انتخاب نمودهاند چرا که هم هنرمندان و هم مخاطبان اثر هنری، در هنر به دنبال آرامش هستند. از طرفی هنر یکی از ابزارهای مهم برای توسعه خلاقیت و کشف نیروها و تلاطمهای درونی انسان است. تجربه نشان داده که هنر میتواند بسیاری از مشکلات روانی انسان را تعدیل و حتی برطرف نماید.
هنر میتواند یک روش غیر مستقیم و استعاری باشد، زمانیکه هنرمند به هر علتی قادر نیست درونیات، افکار، اعتراضات و احساسات خود را به زبان مستقیم بیان نماید یا بیان آنها با خلق یک اثر هنری بسیار تاثیرگذارتر است. در بعضی از این موارد ممکن است ردپای یک درد مشترک جمعی در اثر هنری پیدا باشد و مخاطبین این نوع آثار نیز در واقع دنبال یک همراه و همدرد برای بیان احساسات و عواطف بیان نشده خود هستند. از نمونه این آثار میتوان به شعر، کاریکاتور یا یک فیلم سینمایی اشاره نمود. در ارتباط با این نوع آثار روانشناس بزرگ کارل گوستاویونگ جملهای دارد که بسیار گویاست، او میگوید:
هنرمند مفسر رازهای روح زمانه خویش است!
روانشناسی چیست؟
روانشناسی در لغت به معنای علم شناخت روان یا ذهن میباشد و در تعریفی عمومی روانشناسی عبارت است از علمی که از طریق رفتارها و هیجانات یک انسان به شناخت فضای روان او میپردازد و از آنجا که روان یا ذهن را نمیتوان مستقیم شناخت، روانشناسی برای شناخت روان انسان به رفتار او توجه میکند چون به طور عینی قابل مشاهده است. بنابراین به طور کلی میتوان گفت روانشناسی علم مطالعه رفتار انسان در ارتباط با محیط است. در واقع جذابیت روانشناسی مربوط به پاسخگویی به علل رفتارها و هیجاناتی مانند شادی، غم، خشم، ترس، انگیزه و… میباشد.
ارتباط هنر و روانشناسی از دیرباز چگونه بوده است؟
همانطور که در مقدمه هم اشاره شد، کلیه آثاری که به عنوان اثر هنری شناخته میشوند بازتابی از جهان درونی هنرمند هستند. این جهان درونی همان روان یا به عبارتی ذهن انسان است. ارسطو از نخستین فیلسوفانی بود که به رابطهی روانشناسی و هنر پرداخت و بعد از آن نیز این راه توسط افراد دیگری ادامه پیدا کرد. او هنر نمایش را از نگاه تخلیه هیجانات و در نتیجه پالایش روانی با ارزش میدانست و معتقد بود كه هنر باعث صافى روان و تزكيه باطن میشود.
ارسطو براى اولين بار اصطلاح روانشناسی تخليه هيجانى را بكار برد و همچنین بیان نمود که اثر هنری میتواند احساسات شدیدی را برانگیخته کند و باعث پالایش و تطهیری شود که در نتیجه آن بدن و روح هر دو آرامش پیدا کنند.در قرن بیستم هم ژوزف بروئر از دیگر افرادی بود كه اولين بررسىهاى روانكاوانه درباره هنر را با بررسى اشعار گوته انجام داد و نتيجهگيرى کرد كه از گذشته شعر گفتن نوعى ابزار برای تعدیل رنجهاى روانى و تغيير مسير عواطف تند و پرخاشگرایانه به فعاليتهاى ادبى بوده است.
فروید دربارهی رابطه روانشناسی و هنر چه نظری داشت؟
اگرچه کارکردهای درمانی هنر از قرنها پیش مورد توجه و استفاده بسیاری از اندیشمندان و فیلسوفان قرار گرفته بود، اما مدل امروزی آن اولین بار توسط فروید ارائه شد و او اولین کسی بود که به طور تخصصی به رابطه روانشناسى عمقى با هنر پرداخت و با گذشت زمان هنر و روانکاوی از تأثیرات متقابل یکدیگر بهرههای زیادی بردند.
فروید متوجه شد آثار هنرمندان میتواند زمينه گستردهاى برای انجام تحقيقات تازه در روانشناسى فراهم آورد بنابراین جهت بررسى شخصيت هنرمندانى چون ویلیام شكسپير، میکلآنژ و لئوناردو داوينچى به بررسى آثار و زندگینامههای آنان پرداخت و توانست ارتباطی بین روانکاوی و خلق هنری پیدا کند.
او معتقد بود رویاها تصاویر امیال تغییر شکل یافتهای هستند، که با هنر فرافکنی و نمایان می شوند بنابراین فعالیتهای هنری را مانند ابزاری نیرومند جهت تحلیل روانکاوانه شخصیت فرد به کار برد و به این نتیجه رسید که هنر والاترین و جامعه پسندترین مکانیزم دفاعی برای تبدیل لیبیدو(انرژی روانی) و تنها مکانیزمی است که هم برای جامعه مفید است و هم فرد هم میتواند برای دفاع از خود در برابر اضطراب بسیار پخته و سازگارانه عمل نماید. بعدها رویکردهای روانشناسی که بر اساس فرافکنی در هنر روان درمانی را پیش میبردند، براساس نظریه روان کاوی فروید شکل گرفتند.
فروید در تعدادی از رسالهها و نوشتههای خود به روانشناسی هنرمند و تأثیرات روانشناسانه آثار هنری بر مخاطبان اشارههای مستقیمی دارد و فعالیتهای هنری را به مثابه ابزاری نیرومند جهت تحلیل روانکاوانه شخصیت مورد ارزیابی قرار داده است و در نهایت هم در كتاب خود با عنوان “تعبیر رویا” به تفسير اشعار و نمايشنامهها پرداخت. خود او نيز نبوغ هنرى داشت و مهمترين جايزهاى كه در طول زندگيش گرفت، جايزه ادبى گوته بود که به دليل سبك زيباى نثر نويسىاش به او داده شد.
نگاه کارل گوستاو یونگ به هنر چه بود؟
در ادامه کار فروید، يونگ نیز از جمله روانشناسانی بود که به طورتخصصی و گسترده به موضوع ارتباط روانکاوی با هنر پرداخت و خودش هم بسیار از آن بهره برد. کارهای یونگ بیشتر از نظریه فروید بر گسترش درمان از طریق هنر اثر گذاشت و به طور ویژه در فاصله دو جنگ جهانى، يونگ و شاگردانش جنبههاى درمانى هنر را مورد توجه قرار دادند.
در واقع یونگ هنر را وسيلهاى پويا میدانست که حتی در درمان بيماریهای روانى حاد میتواند بسیار کمک کننده باشد و یکی از روشهای پيشنهادى او براى درمان از طریق هنر شيوهاى بود كه امروزه به پسيكو درام معروف است و به نوعی از مداوای بيماران اشاره دارد که آنها را تشويق میكند تا از طريق بازيگرى، مسائل خود را در یک محيط جمعى ارائه دهند .
روش دیگر یونگ نقاشی کردن و ساختن تصورات و رؤياها بود که هم خودش انجام میداد و هم به بيمارانش توصيه مىنمود تصاویر بصری از رویاهایشان بسازند. در دوره طولانی افسردگیاش که بعد از جدایی از فروید بود هم روزها به ساحل دریا میرفت و با استفاده از گل، آب و سنگ ریزه شکلهای خلاقانهای میساخت و با ساختههایش گفتگو میکرد و از این طریق مسائل درونی خود را آشکار و بازنمایی مینمود.
در همین دوران و بعد از آن که با فلسفه شرق آشنا شد بسیار به نماد ماندالا علاقمند گردید، در تنهاییاش ماندالاهایی برای خودش ترسیم مینمود و نقاشی میکرد. یک روز حین نقاشی کردن ناگهان با خودش گفت این کاری که در حال انجام آن هستم یک کاری هنری است، بله من یک هنرمندم نه یک پزشک! او این نقاشیها را به همراه وقایع آن دوران از زندگیاش در یک دفتر با جلد چرم قرمز ثبت کرد و به مدت 16 سال گاه و بیگاه روی آن کار میکرد که در نهایت همان کتاب سرخ نام گرفت.
به طور کلی او هر زمان دچار بحرانهای شخصی میشد برای بازنمایی تجارب و تصورات درونی خویش به طراحی، نقاشی و مجسمه سازی روی میآورد و این روش که او به بیمارانش هم آن را توصیه مینمود، در نهایت به عنوان یکی از تکنیکهای مهم روانشناسی تحلیلی تحت عنوان استفاده از هنر برای درمان شناخته شد.
چگونه هنر به عنوان زبان ناخوداگاه شناخته شد؟
در دهه دوم قرن بیستم، بعد از جنگ جهانی اول و تحت تاثیر فضای بعد از جنگ فردی به نام آندره برتون که ابتدا یک نقاش، نویسنده، شاعر و منتقد بود و بعدها روانپزشک شد، وقتی متوجه شد ناخودآگاه چه تاثیر انکارنشدنیای در خلق یک اثر هنری دارد، متقاعد گردید که نیاز به یک رویکرد جدید برای درک این سازوکار وجود دارد.
او که به عنوان روانشناس در یک بیمارستان جنگی خدمت کرده بود و با دیدگاههای روانکاوانه فروید دربارهی تحلیل رؤیا و لایههای پنهان ناخودآگاه آشنایی داشت به همراه لویی آراگون که هر دو پزشک بیماریهای روانی بودند از تحقیقهای فروید الهام گرفتند و به تدریج پایه رویکرد جدیدی را بر اساس تاثیر ضمیرناخودآگاه در خلق یک اثر هنری بنا نهادند و در نهایت یک مکتب هنری جدید با نام سورئالیسم (فرا واقعگرایی) را بنیان گذاری نمودند.
سورئالیسم رویکردی است که با پا گذاشتن بر قوانین و چهارچوبهای موجود، واقعیتی فرای آنچه به ظاهر دیده میشود را به نمایش میگذارد و ادعا دارد زمانی هنرمند میتواند بیشترین بهره را از خلاقیتش ببرد و صادقانه دست به آفرینش یک اثر هنری بزند که به تراوشات ناخودآگاه خود بیش از منطق و تفکر عینیاش اعتنا کند. در این مکتب هدف هنر آشکار کردن امور غیرعقلانی، حیرت انگیز و خیالی است و این زمانی محقق میشود که هنرمند اجازه دهد ناخودآگاهش چیزی را که مدنظر دارد خلق نماید.
بنابراین سورئالیسم واقعیتی را که فرد به آن عادت دارد فرو میریزد تا واقعیتی تازه بتواند سر برآورد. این واقعیت جدید در زبان روانکاوی، همان محتویات روانی است که به ناخودآگاه پسرانده شدهاند. سورئال یعنی اینکه فرد از اشیا و قضایا جدا شود و آنها طوری ببیند که میتوانند در عالم خود باشند و هنرمند سورئالیست این فرصت را فراهم میکند تا این محتویات نه تنها بر خودش که بر همه ببینندگان اثر هنری آشکار شوند.
تا قبل از این اتفاق تنها در فضای روانشناسی نظریاتی در ارتباط با تاثیر ناخودآگاه در آفرینش یک اثر هنری وجود داشت، اما با ظهور این مکتب، تاثیر ناخودآگاه در ظهور یک اثر هنری به رسمیت شناخته شد و به تدریج توسعه زیادی یافت، بطوریکه امروزه خود هنرمند و بینندهگان هم میدانند که بخش عمدهای از خلق یک اثر هنری از الهامات ناخودآگاهی سرچشمه گرفته است.
در ایران نخستین کسی که نقاشی سورئالیسم را وارد کرد، شخصی به نام امین الله رضایی بود که معروفترین آثار او را میتوان در نشریات کانون نویسندگان ایران مشاهده نمود و از او به عنوان پدر نقاشی سوررئالیسم ایران یاد میکنند. در زمینه ادبیات داستانی ایرانی کتاب بوف کور اثر صادق هدایت بهترین نمونه ادبیات سورئال به زبان فارسی است.
روش تداعی آزاد در خدمت سورئالیستها
برتون به عنوان بنیانگذار مکتب سورئالیسم به این نکته پی برد که در اعماق ناخودآگاه گفتاری شکل میگیرد و سورئالیسم به این معنی است که به این گفتار توجه شود و به هر شکل که میتوان (شعر، داستان، فیلم، نقاشی و..) آن را ثبت نمود. این کار تقریبا همان چیزی است که در روانکاوی تحت عنوان تداعی آزاد رخ میدهد.
در تکنیک تداعی آزاد فروید و در ادامه یونگ پی برده بودند که حتی نامربوطترین و نامنسجمترین صحبتهای فردی که در اتاق روانکاوی است، اشاراتی مشخص و قابل تحلیل به محتویات روانیاش دارد که هر قدر هم که نامعقول به نظر برسند، باز نماینده بخشی از روان آن فرد هستند. این تکنیک درمانی در مکتب سورئالیسم با عنوان نوشتن اتوماتیک مطرح شد و به نوعی پایههای آثار هنری و ادبی نوشتاری این سبک را تعیین کرد.
برای پیشبرد این هدف در سورئالیسم هنرمند باید اجازه دهد ذهن در انفعالیترین یا تاثیرپذیرترین حالت خود از ناخوداگاه قرار گیرد. او باید از وابستگیهای منطقی و اخلاقی زیباییشناختی رها شود. اما این کار برخلاف چیزی که به نظر میرسد بی نهایت دشوار است، چرا که ابتدا هنرمند در این مسیر تسلیم تراوشات ذهنی خود نیست بلکه تلاشش در این راستاست که گفتار خودبخودیای که در درونش برقرارر است را اول از سانسورها و سرکوبها پاک نماید و بعد در قالب اثر هنری به دنیای بیرون ارائه دهد. این همان هدفی است که در روانکاوی نیز به شکل دیگر دنبال میشود، روانکاو به مراجعاش کمک میکند تا به شکلی هدفمند و آگاهانه محتویات ناخودآگاهش را مشاهده نماید و معنای آن را شناسایی کند.
خلق هنری یا رویا دیدن؟
وقتی آثار هنرمندان سورئالیست مشاهده میشود به نظر میرسد این تصاویر و نوشتهها متعلق به جهانی دیگر هستند؛ جهانی که شباهت زیادی به رویاهای انسان دارد و این موضوع یکی دیگر از پیوندهای بین سورئالیسم و روانکاوی است. فروید معتقد بود که تصاویر رویاها نشان دهنده امیال سرکوب شده و واپس راندهای هستند که به نوعی خودآگاه را ترک کردهاند یا هرگز مجال خودآگاه شدن نداشتهاند. بنابراین معمولا تمام خوابهای فرد حتی اگر کاملا بی معنی و آشفته به نظر برسند، حاوی پیامی از ناخوداگاه هستند و به همین دلیل در رویاها منطقی که در جهان عینی وجود دارد دنبال نمیشود و حتی در ظرف زمان و مکان نیز نمیگنجند، اما در عین حال آفریننده موقعیت و شرایطی هستند که به شکلی آگاهانه برای روان قابل دسترسی نیست.
در سورئالیسم هم به نوعی ما شاهد نمود پیدا کردن رویای هنرمند هستیم البته رویا نه به معنای آن چیزیکه در خواب مشاهده میشود بلکه به معنی الهاماتی که هنرمند را در بر میگیرد. در مکتب سورئالیسم هنرمند صریحانه با ناخودآگاه خود پیوند برقرار میکند و چیزی که میآفریند شاید حتی گاهی برای خودش هم قابل درک نباشد اما حاصل تلاش او برای پیدا کردن سرنخی از کلاف سردرگم ناخودآگاه است
. درنهایت سورئالیسم نیز مانند هر تلاش دیگر بشر در جهت فهمیدن خود، تنها تلاشی است برای بیان بخشی هرچند کوچک از دریای بیکران وجود انسان و ساختن زبانی مشترک بین آدمهایی که میل به فهمیدن و فهمیده شدن دارند.
رشته روانشناسی هنر چیست؟
بعد از اینکه ارتباط روانشناسی و هنر بسیار پر رنگ شد و مورد توجه قرار گرفت، کم کم این ارتباط تخصصیتر و علمیتر مورد بررسی قرار گرفت تا اینکه سرانجام رشته “روانشناسی هنر” به عنوان یک رشته دانشگاهی ایجاد شد. این رشته به مطالعۀ علمی فرآیندهای شناختی و عاطفی توسط ادراکات حسی و مصنوعات زیبایی شناختی، مانند تماشای یک نقاشی یا لمس یک مجسمه و… میپردازد.
تئودر لیپز روانشناس آلمانی، جز افرادی بود که در اوایل قرن بیستم میلادی نقش مهمی در شکلگیری مفاهیم این رشته داشت و مفهوم روانشناسانه “همدلی” را این بار در آثار هنری بررسی نمود. در رشته روانشناسی هنر، روشهای تجربی برای بررسی کیفیت پاسخهای روانشناختی به هنر مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرند. این رشته نزدیکی زیادی به روانشناسی زیباشناسی و زیباشناسی عصبی نیز دارد.
هنردرمانی چیست؟
همان طورکه قبلا نیز بیان شد با مشخص شدن ارتباط روانشناسی و هنر، “هنر درمانی” نیز به عنوان یکی از اشکال رواندرمانی مورد توجه قرار گرفت و توسعه یافت و در بسیاری از کشورها انجمنهایی تحت عنوان “انجمن هنر درمانگران” به وجود آمد. در واقع در هنردرمانی واسطههای هنری به عنوان اولین شکل ارتباط درمانگر و مراجع مورد استفاده قرار میگیرند. مراجعانی که به هنر درمانگران ارجاع داده میشوند، نیاز نیست الزاماً تجربیات یا مهارتهای قبلی در زمینهی هنر داشته باشند.
دغدغهی اولیه و اصلی هنردرمانگر ارزیابی میزان درک زیباشناسی مراجع نیست بلکه هدف اصلی توانمند کردن مراجع برای ایجاد تغییر و رشد در سطح فردی، از طریق استفاده از مواد هنری در یک محیط ایمن و با استفاده از تسهیلگر است. بنابراین هنردرمانی استفادهی درمانی از اشکال گوناگون هنر در یک ارتباط حرفهای با مراجعانی است که دچار بیماری، آسیب یا چالش در زندگیشان هستند و یا برای رشد شخصیشان تلاش میکنند.
در هنردرمانی هم ارتباط بین درمانگر و مراجع از اهمیت محوری برخوردار است اما یک تفاوت با دیگر اشکال درمان دارد، به این شکل که در این روش ارتباطی سهطرفه بین مراجع، درمانگر و کار هنری که مراجع انجام میدهد، برقرار است. هنردرمانی فرصت بیان و ارتباط از طریق کار هنری را فراهم میکند و این به ویژه برای افرادیکه در بیان تفکرات و احساساتشان به شکل کلامی مشکل دارند، میتواند مفید باشد. همچنین مراجعان میتوانند با خلق آثار هنری و تأثیر گذاشتن بر فرآیندهای هنری، آگاهی از خود و دیگران را افزایش دهند و با فشارهای روانی و تجربیات آسیبزا رویایی سالمتری پیدا کنند.
نویسنده: عاطفه قلمی
منابع:
مجموعه مقالات یونگ
کتابها: خاطرات و اندیشه و رویاهای یونگ / روانشناسی و شرق
ویکی پدیا فارسی
مقالات: سورئالیسم و ضمیرناخوداگاه / سلف در روانشناسی از سایت یونگنگار
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.4 / 5. تعداد نظرات: 17
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂