دکتر جیمز هالیس از برجستهترین یونگینها (پیروان مکتب یونگ) و رئیس یکی از موسسات مهم یونگی با نام “انستیتو یونگ واشنگتن” است. او در سال1940 در آمریکا متولد شد و پیش از آنکه بین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲به عنوان یک روانکاو پیرو مکتب یونگ در انستیتو یونگ زوریخ آموزش ببیند، مدت ۲۶ سال در کالجها و دانشگاههای متعددی در امریکا به تدریس علوم انسانی پرداخته بود. در زمان تحصیل در زوریخ بسیار تحت تاثیر اندیشهها و مکتب یونگ قرار گرفت و بعد از پایان تحصیل در موسسه یونگ و بازگشت به امریکا به طور تخصصی به بسط و گسترش اندیشههای یونگ پرداخت.
جیمز هالیس از سال 1993 تاکنون چندین کتاب نوشته و آثار او به بسیاری از زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده است و از معدود اندیشمندانی است که توانسته از میان تئوریهای یونگ مدلهایی را استخراج کند که به مسائل عمیق بشری بپردازد. او توانایی عجیبی در ترکیب کردن مطالعات اجتماعی، فرهنگی، فلسفی و روانشناختی متفاوت از خود نشان داده است و بیش از دهها جلد کتاب پرفروش در زمینه «روانشناسی عمقی» نوشته است، تا کنون افراد زیادی در سخنرانیها و مصاحبههای ویدیویی او به طور گسترده شرکت نمودهاند.
او متفکری است که به بررسی آثار یونگ بسنده نکرده، اندیشههای یونگ را بسط داده و حرفهای تازهای برای گفتن دارد. مساله بحران میانسالی یکی از موضوعاتی است که جیمز هالیس به طور تخصصی درباره آن تحقیقات و نظریاتی ارائه داده است که تا کنون بسیار مورد استقبال قرار گرفته است.
بیشتر آثار او بسیار مورد توجه کسانی است که به خودشناسی عمقنگر، اندیشههای یونگ، دغدغه یافتن معنای زندگی و رشد و توسعه فردی خود علاقمند هستند. او در حال حاضر به عنوان روانکاو یونگی یک مطب خصوصی دارد و در شهر واشنگتن به همراه همسرش زندگی و کار میکند.
چرا آثار جیمز هالیس را مطالعه کنیم؟
دکتر جیمز هالیس از یونگینهای است که تحلیلهایش در زمینه مشکلات انسان امروزی، معنای زندگی، سردرگمیها، درد و رنجهای روحی بشر و ارتباط آنها با اسطورهها بسیار خواندنی است. در موضوع معنای زندگی او از آثار آلبر کامو الهام گرفته است، اما در نهایت دیدگاهها و برداشتهای خودش را با استفاده از تئوری یونگ بیان نموده است.
او در کتابهایش فرض کرده که مخاطبینش از اندکی بینش روانشناختی برخوردار هستند، ولی تصور نمیکند که فرد الزاما قدرت روانی لازم برای تحمل کردن تضادهای روانی، درگیریهایش در روابط و یا رویارویی با ترسهای گوناگوناش را داشته باشد یا آن قدر قوی شده باشد که بتواند تنها بر اساس بینشهای خود به راحتی زندگی کند.
بنابراین سعی میکند به شیوه خودش گام به گام خواننده را با آنچه که واقعا هست روبهرو کند و از طرفی هم به او نشان دهد که این مسائل فقط مربوط به آن فرد نیست بلکه مسائلی برای همه انسانها و کاملا طبیعی است. او به تدریج به مخاطبش کمک میکند تا از مشکلاتی که او را مستاصل کرده است، درک بهتری پیدا کند و در نتیجه این درک فرد بتواند یک زندگی اصیلتر که منطبق بر نیازهای روحاش است را در پیش بگیرد. او این کار را با پرسیدن سوال انجام میدهد که اگر خواننده این سوالات را جدی بگیرد و حاضر به تامل دربارهی آنها شود، میتواند منتظر یک بلوغ روانی حیرت انگیز در زندگیاش باشد.
بزرگترین گناه انسان
جیمز هالیس عقیده دارد بهتر است زودتر با این حقیقت روبرو شویم که والدین ما نمیتوانستند به ما کمک کنند چرا که در کمک کردن به خودشان هم درمانده بودند!، قرار هم نیست یک معلم نامهربان یا کشیشی که لبخند مرموزی بر لب دارد، یا حتی یک سیاستمدار فاسد برای ما کاری کند. هیچکس کاری نکرده، نمیتوانسته کاری کند و کاری هم نخواهد کرد، نه آن موقع، نه در طول این مدت و نه اکنون. بنابراین چارهای ندارید جز اینکه قدری درنگ کنید و خودتان پاسخ سوالاتتان را بیابید.
او از قول یونگ نقل میکند: چیزی که نسبت به آن خودآگاه نباشید شما را در تسخیر خود در میآورد، از طرفی چیزهایی کمی وجود دارد که ما نسبت به آنها آگاهیم و این یکی از مشکلات بزرگ بشر است!. حتی اگر در زندگی تلاش زیادی هم کرده باشید باز بزرگترین گناه شما خودآگاه نبودن است.
خیلی از افراد سعی کردند با استفاده از تعصبات مذهبی از این گناهکار بودن استقبال کنند، به جای اینکه در این چالش بزرگ و نفس گیر شرکت کنند!. این افراد ترجیح دادند برای پاسخ دادن به سوالات اساسی زندگی خود که منجر به افزایش خودآگاهیشان میشود، از پاسخهایی آمادهای که قبلا مذهب داده است استفاده نمایند.
هالیس اولین گام برای دوری از گناه خودآگاه نبودن را این میداند که ما اعتراف کنیم که نه تنها زندگی که انتظار داشتیم و مد نظرمان بوده است را دریافت نکردهایم بلکه نیروهای دیگری درون ما فعال بودند که برای ما تصمیم میگرفتند و باعث خلق الگوهایی میشدند که یا باعث تباهی ما میشدند و یا سود آن در خدمت دیگران و جامعه بود. بعد از این اعتراف میدانیم که تا کنون ما داستان زندگیمان را نساختهایم، بلکه این داستان زندگیمان است که ما را ساخته است!.
همانگونه که یونگ خردمندانه بیان کرده است: این من نیستم که خودم را خلق میکنم بلکه من هر لحظه برای خودم اتفاق میافتم!. بعد از این مرحله از آگاهی، انسان میتواند قدم در مسیر رشد فردی خود بگذارد و سفر زندگی منحصر به فردش را با پذیرش مسئولیت آن آغاز نماید.
چرا باید در میانسالی متفاوت تر زندگی کرد؟
هالیس معتقد است انسان در نیمه دوم عمر خود نیازمند یک بازنگری و تعریف مجدد از باورها، سبک زندگی، نوع ارتباط با طرافیان و تمام مفاهیمی دارد که در نیمه اول زندگی زیست نموده است. بنابراین او بحران میانسالی را یک مساله کاملا طبیعی و نقطه شروع زندگی متفاوت از آنچه که فرد از ابتدای زندگی آموخته است، میداند.
او عثیده دارد اگر فرد در نیمهی دوم زندگی سوالاتی از قبیل من چگونه میتوانم به امنیت مالی دست پیدا کنم؟ چگونه خوشبخت شوم؟ چگونه میتوانم کسی را پیدا کنم که مراقب من باشد؟ چگونه میتوانم کاری کنم که دیگران مرا دوست داشته باشند؟ داشته باشد،در این صورت زندگی محدودی خواهد داشت، زیرا با وجود این که این دغدغهها طبیعی و قابل درک هستند، اما برای دستور کاری که روح در نیمه دوم زندگی برای ما دارد، بیش از حد کوچک اند. همانگونه که یونگ میگوید: “گاه ما با کفشهایی راه میرویم که بیش از حد برایمان کوچک هستند.”
در نیمه دوم عمر، انسان ناچار است سراغ خواستههای روحش برود و این بدان معنی است که فرد باید به خواستهها و رنجهای روحی و آنچه در درونش میگذرد توجه کند و نهایتا سعی نماید سبک زندگیاش را به ارزشهای روحیاش نزدیک کند. در این زمان ایگو (من آگاه فرد یا همان شخصیتی که فرد از خودش میشناسد و تصمیم گیرنده اصلی است) باید در خدمت خواستههای روح قرار گیرد تا فرد بتواند زندگی تازهای را آغاز نماید و معناهای جدیدی برای زندگی خود پیدا کند. هر فردی باید این سوال را از خود بپرسد:
چه چیزی قرار است از طریق من در این دنیا اتفاق بیافتد؟
برای پاسخ به این پرسش نیاز است فرد ابهام را به رسمیت بشناسد تا بتواند بفهمد خواسته روح چیست، یعنی ایگو(من آگاه) باید کمکم یاد بگیرد با ابهام کنار بیاید و همیشه خواهان قطعیت نباشد.
متاسفانه خیلی از افراد به طرز رقت انگیزی از پاسخ دادن به این سؤالات فرار میکنند چون از اینکه متوجه وجود پرعظمت خود شوند و بخواهند آن را زندگی کنند، ترس دارند و ترجیح میدهند به زندگی حقیرانه و درگیر بودن با سؤالات حقیرانه ادامه دهند تا رفتن زندگی وسیع تری را تجربه کنند و این یک مساله عجیب است که متاسفانه واقعیت دارد. برای همین هالیس هشدار میدهد که سرکوب کردن روح و ادامه دادن به روند قبلی زندگی در سالهای میانسالی چیزی جز افسردگی، ملال، پوچی و میل به مرگ برای شخص نخواهد داشت و انسان در نیمه دوم عمر، هیچ چارهای جز رشد روانی ندارد و برای به دست آوردن این رشد باید به صدای روحش گوش دهد.
برخی از آثار برجسته جیمز هالیس
در روزگاری که به نظر میرسد انسان برای التیام زخمهایش خردی پیدا نمیکند، مطالعه آثار جیمز هالیس میتواند فرصتی ناب باشد. با درک این آثار، چشمههای رشد شخصی میتواند از درون فرد شروع به جوشیدن نماید و به این ترتیب او بتواند ادامه مسیر زندگیاش را ترسیم نماید.
کتاب مرداب روح
انسان انتخابهای محدودی دارد و چه بخواهد و چه نخواهد، بخش قابل توجهی از سفر عمرش را با داشتن احساساتی مثل ناامیدی و درماندگی خواهد گذراند و تصور داشتن آرامش ماندگار،غیرممکن است
هالیس در این کتاب دنبال برانگیختن تعمق و موافقت خواننده برای پذیرش و رویارویی آگاهانه با رنجها و مشقتهای زندگی است که آنها را مردابهای روحی مینامد و معتقد است در گذر از این رنجهاست که هدف و عمیقترین معانی زندگی برای هر انسان میتواند مشخص شود.
هالیس عقیده دارد هر روش درمانی که به نیازهای روح نپردازد و آن را نادیده بگیرد، در درمان احوالات روحی فرد مؤثر نخواهد بود. او در این کتاب از اندیشهها و نظریههای یونگ و بسیاری اندیشمندان دیگر برای روشن شدن منظور خود کمک میگیرد و با بیان داستانهای واقعی از افراد متعددی که در مردابهای روحی گرفتار بودهاند و چگونگی طی کردن این فرآیند توسط آنها، تصویر واضحتری از این مردابها به خواننده ارائه میدهد.
در عصر کنونی تقریبا همه ما انسانها آموختهایم که مهمترین قسمت عمر تا حدود 35سالگی است و اهمیت این دوره از باقی عمر بیشتر است، اما هالیس در این کتاب میگوید اگر بخواهید میتوانید کاری کنید که زندگی پس از 35سالگی از قبل آن نیز مؤثرتر و موفقتر پیش برود.
در نیمه اول عمر یعنی قبل از ۳۵ سالگی فرد تصور میکند که با رسیدن به موفقیتهای کوچک و بزرگ مانند ازدواج با شخص مناسب، بچهدار شدن و داشتن خانه و شغل مناسب احساس آرامش خواهد کرد. اما هنگامی که به نیمه دوم عمر بین ۳۵ تا ۷۰ سال وارد میشود احساس میکند از درون حال روحی خوبی ندارد. احساس میکند برخی از انتخابها و راههایی که در زندگیتان پیموده است، درست نبوده است و در همین زمان است که دوران افسردگی و دلزدگی از زندگی و روبهرو شدن با تردیدها از راه میرسند.
معنویت رشد یافته از دیگر مفاهیمی است که هالیس در این کتاب دربارهی آن سخن گفته است. او ظرفیت روانی هر فرد برای تحمل ابهام، تردید و اضطراب را به عنوان معیاری برای توان قدم گذاشتن در مسیر رشد فردی و در نهایت رسیدن به یک معنویت رشد یافته و کارآمد معرفی میکند.
کتاب یافتن معنا در نیمه دوم عمر شامل نوشتههای یک روح آرام، با وقار و با درک بسیار بالاست که از قلب دکتر هالیس با شما حرف میزند و چشماندازی واقعی از انسان بودن را به شما هدیه میدهد.
کتاب سفر زندگی
هالیس در این کتاب بیان میکند، انسان تنها تا مدتی میتواند خود را مشغول زندگی روزمره کند و حاضر به همکاری برای رشد روانی خودش نشود و به نادیده گرفتن رنجها و نیازهای روانیاش ادامه دهد. اما بالاخره در جایی که او متوجه نیست و فکرش را هم نمیکند، روان دست به کار میشود و رنجی را به زندگی وارد میکند. در واقع هدف روان از این کار این است که فرد در سفر زندگیاش تشویق شود از آنچه آشنا بوده گامی فراتر نهد و به ناشناختهها قدم بگذارد.
در این کتاب ده سوال مطرح شده که هر یک به نحوی روان انسان را درگیر میکند. ما میتوانیم این سؤالات مهم را پس بزنیم (کاری که معمولاً انجام میدهیم) و خود را با موضوعات بیرونی مشغول کنیم.
اما هالیس میگوید: کمکم متوجه خواهیم شد که فراموش کردن این سؤالات کار آسانی نیست و آنها مانند ارواح پلید روح ما را اذیت میکنند و مانند چسبی محکم به ما میچسبند، چون ما از تبدیل شدن به بهترین کسی که میتوانیم باشیم ناکام ماندهایم. من این را در مورد شما میدانم، اما شما را قضاوت نمیکنم، چرا که این مطلب را درباره خودم هم میدانم!.
کتاب ردپای خدایان
آنچه نویسنده قصد دارد در این کتاب بیان کند این است که انسانها هرچقدر با دنیای مدرن درآمیخته باشند همچنان الگوهای رفتاری مشابه نیاکانشان را در زندگی دنبال میکنند، در این کتاب سعی شده با الهام از اساطیر، مفاهیم عمیق مکتب یونگ به خواننده منتقل شود.
کتاب موضوع اصلی چیست؟
این کتاب که شامل نکاتی برای آگاهانه زیستن میباشد، شامل مجموعهای از مطالب است که نوع اندیشه، ارزشها و اولویتهای مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد و پذیرش دستاوردها و خسرانها، بازیابی اقتدار شخصی، ارتباط یافتن با عشق، ریسک پذیری، تعادل روانی، کنترل بر شرایط و برخورداری از حس شوخ طبعی را به او هدیه میکند. این کتاب تعریف فعلی مخاطب از خوشبختی را به چالش میکشد و در زندگی هیجان انگیزتری را به رویش باز میکند.
کتاب زندگی در بین دنیاها
این کتاب مکانی فوقالعاده و مملو از مشاهدات جیمز هالیس در مورد چیزی است که او وضعیت خطرناک زندگی مدرن میداند. او در این کتاب درباره سرگردانی انسان در عصر حاضر، ماتریالیسم، لذتگرایی، خودشیفتگی، ناسیونالیسم و قطع ارتباط انسان با خدایان، اسطورهها و ادیان میپردازد و این سؤال مهم و در عین حال ساده را از ما میپرسد :
چیزهای که بیشترین وقت و انرژی ما صرف آنها میشود، چقدر برایمان کار میکنند؟
جمع بندی
دکتر جیمز هالیس یونگینی است که عمری را در راه تفکر، توسعه و اندیشیدن دربارهی نظریه یونگ سپری کرده است و به رشد و توسعه این اندیشه بسیار کمک کرده است. او بیشتر تجربیات واقعی خودش( یکی از مهمترین آنها از دست فرزندش میباشد)، را با اندیشههای یونگ تطبیق داده و خرد و معنای حاصل از آن را در آثارش بیان نموده است و دقیقا به همین دلیل آثارش برای کسانی که به دنبال یافتن معنا در زندگی هستند، بسیار متمایز و جذاب است. او در آثارش سعی کرده انسان بودن انسان را با تمام ویژگیها و مشکلاتش در دنیای مدرن در نظر بگیرد و در عین حال راه برون رفت از این مشکلات را تا اندازه زیادی به او نشان دهد. از دیگر آثار معروف ترجمه شده از جیمزهالیس در ایران میتوان به کتابهای: بهشت رابطه، گذشته نگذشته، 21 کار مهم بعد از سی سالگی، راه درست، چرا آدمهای خوب کارهای بد میکنند و… اشاره کرد.
نویسنده: عاطفه قلمی
منابع:
کتابهای:
- یافتن معنا در نیمه دوم عمر اثر جیمز هالیس
- سفر زندگی اثر جیمز هالیس
- ردپای خدایان اثر جیمز هالیس
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4 / 5. تعداد نظرات: 6
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂