روانشناسی مثل بقیه حوزه های علوم انسانی حاوی نظریه هاییه که ممکنه در محافل علمی قابل پذیرش نباشن و یا جنجال زیادی در بین اندیشمندان و یا حتی عموم مردم راه بندازن یکی از همین نظریه های جنجالی ناخودآگاه جمعیه که توسط کارل گوستاو یونگ مطرح شد و هنوز هم در عین ارجاعات زیادی که به این نظریه میشه و کتاب ها و مقالات زیادی راجع بهش نوشته شده، بین همه روانشناسان و مردم عادی پذیرفته نیست و سوالات زیادی درباره چیستی و چگونگی عملکردش هست.
که خب مهمترین اونها اشاره به غیرعلمی بودن این نظریه داره. البته خود یونگ بارها گفته که درسته خیلی چیزا ممکنه علمی نباشن و از زاویه نگاه علم قابل توجیه نیستن ولی وقتی مکررا در جهان ما طبق الگویی مشهود تکرار میشن و اتفاق میفتن باید مطالعه، بررسی و تحلیل بشن.
علی شهبازی نویسنده معاصر، جمله جالبی داره که میگه تجربه های ما نامیرا هستن. این جمله شاید بهترین مدخل برای توضیح مفهوم ناخوداگاه جمعی باشه. چندصد هزار از تاریخ حضور انسان خردمند روی زمین میگذره ومیلیاردها میلیارد انسان تجربه حضور و زیستن روی این کره خاکی رو داشتن. اگه ما تاریخ رو مطالعه کنیم میبینیم خیلی از اتفاقاتی که بشر رقم زده بارها و بارها تکرار شدن، خیلی از شیوه های زندگی، مدل های شخصیتی، آرمان ها، عشق ورزی ها، جنگ ها و سوالی که پیش میاد اینه که چه توجیهی برای همه اینها هست؟
از اونجایی که سبک فکری هر اندیشمندی در نظزیاتش کاملا مشهوده. نظریه یونگ هم به دلیل علاقه بالای اون به فرهنگ های مختلف و اساطیر کهن ، با روانشناسی تکاملی که اتفاقا امروزه خیلی بهش پرداخته میشه قرابت زیادی داره.طبق همین نظام فکری، یونگ اینطوری استدلال کرد که شباهت غیر قابل انکاری که در خط فکری آدم های مختلف در نقاط مختلف جهان به چشم میخوره اونم درحالیکه شاید هیچ وقت در کل عمرشون به آثار همدیگه مراجعه نکرده باشن یا حتی شباهت های بنیادی بین عناصر اسطوره ای و یا نماد های باستانی در فرهنگ های کهن زمینی نمیتونن بی دلیل و اتفاقی باشن.
انگار یه نخ تسبیح نادیدنی نه تنها تمام اسطوره های کهن و نمادهای فرهنگی بلکه تک تک ما آدم ها رو هم بهم متصل نگه داشته یونگ اسم این نخ تسبیح رو گذاشت ناخودآگاه جمعی. ناخوداگاه به خاطر ناهشیار بودن و در دسترس نبودنش و جمعی به خاطر فراگیر بودنش در بین تمام آدم ها.
اما چی شد که یونگ نظریه ناخودآگاه جمعی رو مطرح کرد؟
برای پرداختن به مفهوم ناخوداگاه جمعی لازمه که اول مفهوم ناخودآگاه رو بشناسیم و بدونیم چرا مطرح شد.
تاریخچه نظریه ناخودآگاه جمعی:
زیگموند فروید، مطرح ترین روانشناس تمام دوران زمانی نظریه ناخودآگاه رو مطرح کرد که طبق مشاهداتی که از کندوکاو خودش و بیماران داشت فهمید که چیزهایی در انسان هست که گویا خودش از اونها بیخبره. فروید با پیگیری غرایزو امیال انسانی به این نتیجه رسید که ما چیزی بیشتر از رفتارهایی که ازمون سر میزنه هستیم.
فروید با تشبیه روان انسان به کوه یخی اعلام کرد که بخش عظیمی از این کوه یخ متاسفانه یا خوشبختانه برما پوشیده س ولی در عین حال در بطن زندگی با خواب ها، با خیالپردازیامون، تپق زدنامون یا رفتارای دیگه ای که انجام میدیم ولی نمیدونیم که چرا خودش رو نشون میده.
یه نکته مهم در نظریه ناخودآگاه اینه که فروید گفت این بخش عظیم و پنهان شده کوه یخ چیزهایی از ما هستند که به هر دلیلی توسط تمدن، خانواده، اخلاق و یا جامعه سرکوب شدن اما از بین نرفتن و فقط در دسترسمون نیستن. البته ممکنه با روانکاوی و خودشناسی پیوسته و ممتد به سطح آگاهی برسن . میشن . نظریه فروید خیلی مفصل تر از اونه که در یه مقاله مربوط به ناخودآگاه جمعی بشه به خوبی بهش پرداخت و بهترین راه برای شناخت دقیقش مطالعه آثار خود شخص فرویده.
اما آشوبی که نظریه فروید به پا کرد، باعث جذب آدم های زیادی به مفهوم روان و مخصوصا ذهن ناهشیار شد و بیراه نیست اگه بگیم پیگیرترین این آدم ها کارل گوستاو یونگ بود.
یونگ حتی پایان نامه دانشگاهیش رو هم درباره این موضوع نوشت و اتفاقا فروید هم از اشتیاق یونگ استقبال کرد و حتی اون رو جانشین خودش اعلام کرد و دوستی عمیقی بین این دو استاد بزرگ شکل گرفت اما از یه جایی به بعد مسیر فکری این دو از هم جدا شد و دوستیشون هم به پایان رسید.اما دلیلش چی بود؟
یکی از دلایل اصرار فروید بر تماما جنسی بودن ماهیت لیبیدو (انرژی روانی) بود که یونگ مخالفت کرد چون میگفت هرچند میل جنسی قدرت بسیار زیادی داره اما نمیشه تماما تعارضات روانی رو باهاش توجیه کرد. دلیل دیگه این بود که فروید روان هرکس رو تماما متعلق به خودش میدونست و معتقد بود هرآنچه در ناخودآگاه ما هست حاصل تجارب ما از زمان کودکی تا به الانه. شاید شما هم فکر کنید مگر غیر از اینه؟
مگر ما چیزی بیشتر از زندگی خودمونو زیست میکنیم که بخوایم تجربه هایی فاتر از شخص خودمون داشته باشیم؟
اما یونگ کسی بود که گفت بله چیزی بیشتر از اینها وجود داره. یونگ ادعا کرد اتصالی روانی بین آدم ها اونهم نه در جغرافیا یا تاریخ خاصی بلکه در تمام ادوار تاریخ وجود داره.
یونگ برخلاف فروید خیلی به مشاهدات موردی و تجربیات فردیش اکتفا نمیکرد و زمان زیادی رو صرف پژوهش و تحقیق دراینباره میکرد که آدم های گوناگون در فرهنگ ها و پیشنیه های تاریخی گوناگون چگونه فکر میکنن و چرا طبق الگوهای خاصی عمل میکنن. یونگ طی همین مشاهدات به نتایج جالب و حیرت انگیزی رسید که منجر به شکل گیری نظریه ناخودآگاه جمعی شدن.
میشه از سه عامل کلی نام برد که یونگ رو مجاب به بیان این نظریه کردن
- خواب ها
- بیماران دارای اختلالات روان پریشی
- مشابهات های بسیار زیاد بین فرهنگ های مختلف و اساطیر مختلف
خواب ها:
یونگ متوجه شد که تحلیل بعضی از خواب های خودش یا دوستان و یا مراجعانش با استفاده از تجارب فردی اون آدم امکان پذیر نیس یعنی عناصری تکرار شونده و معنی دار در رویا دیده میشد که صرفا ارتباطی به اون رویابین نداشت و جالبه که وقتی یونگ درمورد همچین نمادها یا عناصری تحقیق میکرد، به ریشه های فرهنگی عمیقی میرسید که چه بسا حتی اسمش هم برای اون رویابین ناآشنا بود. چه توضیحی میتونست وجود داشته باشه؟
بیماران دارای اختلالات روان پریشی:
یونگ بارها شاهد این بود که بیمارانی که اختلالات حادی مثل اسکیزوفرنی داشتن، در صحبتای به ظاهر بی اهمیت و نامربوطشون که اکثرا نادیده گرفته میشدن چیزهایی میگفتن که نه خودشون میدونستن چرا این حرف رو زدن و نه در بررسی اولیه چیزخاصی دستگیر یونگ میشد.
مثلا یه بار یونگ دیده بود یکی از بیماران به خورشید نگاه میکنه وچیزهایی راجع به آلت تناسلی خورشید میگه و بعد با ذوق برلی یونگ از خاص بودن اون روز به خصوص صحبت میکنه و وقتی یونگ درمورد این حرفا تحقیق میکنه میفهمه مربوط به یکی از آیین های باستانی یه فرقه خاصیه. این میتونست اتفاقی باشه؟
تشابه بین عناصر فرهنگی و اسطوره ای مختلف:
چی میشه که انسان ها درسراسر تاریخ بدون درنظر گرفتن جفرافیایی که درش هستن اتفاقات مشابهی رو تجربه میکنن و در اکثر موارد واکنش های مشابهی هم به اون موضوع دارن؟ چندین و چند مثال میشه از ادبیات، هنر ، فلسفه و مهمتر از همه تاریخ زد که نشون بده آدم ها در مقداری گسترده شبیه به هم عمل میکنن.
ارزش های مشترک، آرمان های مشترک، خطرات مشترک همه و همه نمیتونن تنها نتیجه قانون احتمال بوده باشن. اینکه دو فیلسوف یا شاعر یا نویسنده همزمان در دو نقطه متفاوت از دنیا به چیز واحدی می اندیشن و به مسِله واحدی اشاره میکنن، اینکه تقریبا تمام قهرمان های ادبی از ایلیاد گرفته تا دون کیشوت چالش هایی شبیه به هم رو از سر میگذرونن، اینکه دو هنرمند در دو زمان متفاوت دقیقا یک ایده هنری دارن.
همه این موارد برای یونگ نشانه ای از وجود چیزی بیشتر از آگاهی و اراده بوئ.
حالا ناخوداگاه جمعی دقیقا چیه و چطوری عمل میکنه؟
اول اینکه اشتراک بین ناخوداگاه شخصی و ناخودآگاه جمعی ناهشیار بودنه؛ یعنی جفتشون در سطح آگاهی ما نیستن و به شکل معمول بهشون دسترسی نداریم.
یونگ میگه ناخودآگاه جمعی ورای آگاهی ماست و اگه بگیم شبیه فیلتریه که تجربه های شخصی ما ازش عبور میکنن اشتباه نگفتیم. ناخودآگاه جمعی استعدادها و ظرفیت های انسانی رو تو خودش داره. پس با این حساب بخش قابل توجهی از هویت ما که در طول عمرمون شکل میگیره مدیون ناخودآگاه جمعیه….
یونگ میگه هرآن چیزی که ما در گنجیه ناخودگاه خودمون داریم صرفا برای خود ما نیستن یعنی طبق تعریفی که ما از حافظه داریم میدونیم اگه تجربه ای رو از سر بگذرونیم اون تجربه در حافظه ما ثبت میشه و حالا به نسبت دفعاتی که تکرار یا یادآوری میشه میتونه شفاف تر یا مبهم تر از سایر تجربه ها باشه. حالا به گفته یونگ همون تجربه علاوه بر حافظه شخصی ما در حافظه جمعی نوع بشر هم بایگانی میشه.
حکایت ما و ناخوداگاه جمعی حکایت قطره و دریاست با اینکه همه قطره ها کنار هم دریا رو میسازن ولی هیچ قطره ای به تنهایی نمیتونه ادعا کنه که دریاست.محتویات ناخوداگاه جمعی هم در عین اینکه از هیچ انسان واحدی منشا نگرفته ولی متعلق به همه ماست.
میتونیم اینطوری تصور کنیم که ناخوداگاه جمعی عصاره ای از هرحادثه ایه که نوع انسان در طی تاریخ باهاش دست و پنجه
نرم کرده. حالا این محتویات میتونه تو زندگی نفر به نفر آدم ها به شکل قالب زندگی اون آدم دربیاد.
نکته بعدی اینه که این ما نیستیم که به سراغ ناخودگاه جمعی میریم این ناخوداگاه جمعیه که به سراغ ما میاد وما رو متوجه خودش میکنه. ممکنه اتفاقی مثل جدایی، ورشکستگی، عاشق شدن، تولد فرزند یا هرچیز دیگه ای بستری بشه برای ظهور مضامین ناخوداگاه جمعی. یعنی چی ؟ یعنی ما بگونه ای عمل کنیم که حاصل یادگیری خودمون در طی زندگی نیست.
حالا این تجربه ها به چه صورت هایی در ناخوداگاه جمعی حضور دارن؟ میتونن در قالب تصاویر باشن، نماد، مفهوم، اندیشه و هر انگاره ای که میتونه چیزهای یکسانی رو برای میلیاردها میلیارد آدم تداعی کنه.
بذارید با یه مثال بگم چجوری تجربه زیسته ما از تجاربی که در ناخودآگاه شخصی هستن تفکیک میشه.
اگر شما در حال گفتگو با کسی باشید و اوو در بین صحبتاش اشاره کنه که مثلا عزیزی رو از دست داده یا اخیرا تصادف بدی کرده شما میدونید که انتظار میره اظهار تاسف کنید این چیزیه که شما در طی زندگی یادگرفتید که دربرابر ناملایمات و شکست های زندگی بقیه اظهار تاسف کنید.
اما وقتی شما به مفهومی مثل مادر فکر میکنید میبیند در تمام جهان یه سری المان های خاصی داره بطوریکه حتی اگر مادر واثعی شما هیچ شباهتی با مفهوم مادر نداشته باشه اما شما میتونید مادرانگی رو تشخیص بدید. هیچکس در طول زندگی این رو به ما یاد نداده مثلا دورافتاده ترین قبایل بدوی هم اینو به اندازه شما میفهمن..
یا به مفهوم مذهب دقت کنید. فرقی نداره ادیان آسمانی و ابراهیمی رو در نظر بگیرید یا مذهب سرخپوستان آمریکایی رو میبینید که در همه جای دنیا و در همه تاریخ مذهب و آیین های مذهبی حول یه سری نماد ها و مفاهیم خاصی شکل گرفتن. عمر هیج انسانی بهقدری نبوده که بخواد تمام این دانش رو در طی زندگی بدست بیاره و بعد به نسل های بعد آموزشش بده.
ارتباط ناخودآگاه جمعی با کهن الگوها:
معمولا عامه مردم در مراحل اولیه آشنایی با ادبیات یونگی ممکنه ناخوداگاه رو معادل کهن الگو درنظر بگیرن که اشتباهه. در واقع ناخوداگاه شبیه به ظرفیه که کهن الگوها رو تو خودش داره. ناخوداگاه بستریه که حاوی کهن الگوهاست و خود یونگ میگه یه سری پیش الگوها در ناخوداگاه جمعی هستن که از طریق ناخودآگاه جمعی با ما ارتباط برقرار میکنن این پیش الگوها همون کهن الگوهان.
مثلا کهن الگوی قهرمان یا کهن الگوی تولد در ناخودآگاه جمعی حضور دارن و وابسته به شرایط زندگی هرکس ممکنه یک یا چندین بار بر اراده و عمل اون آدم تاثیر بذارن.
این خیلی مهمه که بدونیم خیل عظیمی از آدم ها ممکنه هیچوقت به وجود ناخوداگاه جمعی در زندگیشون پی نبرن نه به خاطر اینکه نشونه ای دریافت نکردن بلکه به خطر نادیده گرفتن یا بی اهمیت شمردن نشونه ها.
البته آگاه شدن از ناخوداگاه جمعی کار آسونی نیست چرا که به سطح قابل توجهی از خودآگاهی و شهود نیاز داره که معمولا در دنیای ما بهشون بهای زادی داده نمیشه.
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 3.8 / 5. تعداد نظرات: 50
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂