سفر قهرمانی یونگ و الفبای یونگ شناسی
احتمالا اسم هرم مازلو را شنیده اید. هرم معروفی که توسط آبراهام مازلو، روانشناس آمریکایی به جهان معرفی شد و از ابتدایی ترین تا والاترین نیازهای انسان را پوشش میدهد و حالا جایگاه خودشناسی به روش یونگ در کجای این هرم قرار دارد و مسیری که باید طی کنیم به چه صورت است؟
در نوک این هرم نیاز به خودشکوفایی به چشم میخورد. خودشکوفایی به چه معناست؟ خودشکوفایی یعنی بتوانیم توانایی ها و استعدادهای بالقوه خود را به حالت بالفعل دربیاوریم و از حداکثر ظرفیت های وجودی خود بهره ببریم.این همان چیزی است که نیچه هم گفته است:« بشو آنچه هستی»
این شدن به زبان نیچه و خودشکوفایی به زبان مازلو به فرآیندی طولانی و زمانبر احتیاج دارند که به آن خودشناسی میگویند.
اما خودشناسی چگونه محقق میشود و چه پیش نیازهایی دارد؟
هر اندیشمندی خودشناسی را با توجه به جهان فکری خودش تحلیل کرده و چارچوب های خاصی را برای آن درنظر گرفته است.
کارل گوستاو یونگ هم از این قانون مستثنی نیست. در روانشناسی یونگ دو غایت مهم وجود دارد.
رسیدن به فردیت و حفظ آن
تطابق دادن ناخودآگاه شخصی با ناخودآگاه جمعی
دستیابی به هر دو هدف مستلزم شناخت کهن الگوها یا همان آرکی تایپ هایی ست که الگوهایی جهانی و تاریخی هستندکه در فرهنگ و اسطوره های هر ملتی به چشم میخورند و محتوای اصلی ناخوآگاه جمعی هستند.
شاید این سوال پیش بیاید که خودشناسی به روش یونگ چه ارتباطی به شناخت آرکی تایپ ها دارد؟ کهن الگوها درواقع پیرنگ های تکرارشونده جهان ما هستند و ردپای آنها در زندگی شخصی ما تنها با شناخت، بررسی و تحلیل مشخص میشود
اما این شناخت تنها با مطالعه کهن الگوها به دست نمی آید. درواقع برای پیداکردن جایگاه آرکی تایپ ها در زندگی فردی و بهره وری حداکثری از مفاهیم کهن الگویی لازم است که به طور موازی گذشته فردی خود را نیز تحلیل کنیم.
چون اینگونه میفهمیم که در موقعیت فعلی درحال زیستن کدام آرکی تایپ هستیم و نکته مهمتر اینکه چه چیزهایی ما را به سمتی سوق داده اند که در این موقعیت قرار بگیریم. این یعنی ما الفبای روانشناسی یونگی را بدانیم و بلد باشیم که با استفاده از آنها موقعیتی که برایمان چالش ایجاد کرده را آنالیز کنیم.
اما الفبای یونگی شامل چه چیزهایی میشود؟
نسخه فعلی ما حاصل برخورد گفته ها، اندیشه ها و واکنش های جهان اطراف با نسخه گذشته ماست و این گذشته به معنای لحظه ی تولد تا لحظه ای است که در حال خواندن این کلمات هستید. مسلما هر انسانی اندوخته ای از تجربیات تلخ و شیرین دارد که هرکدام نیز به شیوه ای متفاوت در روان او حک شده اند و به شکل خودآگاه یا ناخوداگاه زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهند.
اما تاثیر شماری از این تجربیات آنقدر شدید است که منجربه بروز الگوهای رفتاری تکرارشونده ای میشوند که تا قبل از قرار گرفتن در مسیر خودشناسی حتی از وجودشان خبری نداریم. اینها همان عقده های ما هستند که شناخت چیستی و نحوه عملکردشان در مسیر خودشناسی ضروری است.
نکته بعدی در ارتباط با سایه هاست. معمولا ما تمام آن چیزی که واقعا هستیم را زیست نمیکنیم چرا که در هر محیط خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی الگویی برای انسان تعیین میشود حد و مرزها و باید نبایدهای مختلفی را به او گوشزد کند.
این یعنی ویژگی های شخصیتی گوناگون مورد تایید قرار میگیرد یا مردود شمرده میشوند و چون آدم ها به اجتماعات و بودن در محیط های مختلف احتیاج دارند، به شکل ناآگاهانه بخشی از وجودشان را که مورد تایید محیط اطراف نیست به اصطلاح به سایه میبرند و گاهی این سایه ها آنقدر دور از دسترس میشوند که حتی در فرآیند روانکاوی هم به سختی میتوان به آنها دسترسی داشت. پس مشخصا این بخش از روان ما کنترل زیادی بر اعمال و تصمیمات ما دارد و اگر میخواهیم کیفیت بهتری از بودن را تجربه کنیم باید به آن بپردازیم.
و مهمترین نکته توجه به این گزاره است که «ایگو در مسیر تکامل خود به سمت سلف میل میکند.» درواقع حتی اگر تمام عمر ما صرف خودشناسی و ارتقای کیفیت وجودی شود، بازهم هیچگاه نخواهیم توانست ناخوداگاه را تحت تسلط خودآگاه درآوریم و در بهترین حالت میتوانیم نشانه ها و علامت هایی که به خودآگاه ما وارد میشوند را به کمک رونکاو ،مربی و مطالعات فردی تفسیر و ارزیابی کنیم.
به عبارت دیگر از نظر یونگ پیشرفت ما در زمینه خودشناسی با میزان نزدیکی بین ایگو و سلف سنجیده میشود و از طرفی دیگر هم این مسیر یکطرفه و غیرقابل بازگشت است یعنی سلف خود را به ایگو نزدیک نمیکند و مسیر خودشناسی نیز شاید در برهه هایی متوقف شود اما هیچگاه معکوس و رو به عقب نخواهد بود.
چرا سفر قهرمانی در خودشناسی به روش یونگ؟
یونگ با بیان مفهوم کهن الگو سعی داشت بگوید که بین زندگی انسان ها در تمام دوار و تمام فرهنگ ها اشتراکات واضح و الگوهای تکرارشونده ای وجود دارد.این کهن الگوها در همه انسان ها حضور دارند و در موقعیت های مختلف به شکل های مختلف در زندگی و تصمیمات ما خود را بروز میدهند ولی فهم ماهیت آنها و درک تاثیراتی که بر روان ما میگذارند را میتوان در بطن زندگی قهرمانان اسطوره ای از دوران ایلیاد و اودیسه تا جدیدترین انیمیشن های قهرمان محور والت دیزنی دید.
اولین بار جوزف کمبل، اسطوره شناس مشهور در کتاب خود با عنوان قهرمان هزار چهره ازشباهت مراحل مختلف زندگی اسطوره ها صحبت کرد و کارل گوستاو یونگ هم به علت علاقه زیادی که به مطالعات اسطوره شناسی داشت، روند رشد قهرمانان را به لحاظ روانشناختی بررسی کرد. یونگ در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که برای هر انسانی امکان وقوع رشد روانی درقالب سفر قهرمانی تجربه میشود.
اما چرا سفر قهرمانی عنوان مناسبی برای خودشناسی است؟
سفر به معنی ترک کردن، عزیمت کردن، از مبدایی مشخص به سوی مقصدی معلوم یا نامعلوم رفتن و دوباره بازگشتن است. جلوتر توضیح خواهیم داد که این همان اتفاقی است که در سفر قهرمانی رخ میدهد. ما در موقعیتی از زندگی خود قصد سفر میکنیم و بعد از گذراندن مراحل سفر دوباره به مبدایی که در آن بوده ایم برمیگردیم اما با این تفاوت که دیگر آدم گذشته نیستیم و صد البته که سفرقهرمانی یکبار برای همیشه نیست. ممکن استیک نفر بارها و بارها در موضوعات مختلفی سفر قهرمانی را تجربه کند و سفر قهرمانی کلی ما تنها با زمان مرگمان پایان می یابد
از طرف دیگر واژه قهرمان را به این دلیل استفاده میکنیم که برای انسان چیزی باارزش تر از فتح قله های وجودی خودش نیست. چرا که تمام موفقیت های مادی و معنوی انسان حول محور مفهوم رضایت از خود میگردند و این مفهوم با خودشناسی و کشف جهان درون میسر میشود پس شایسته است انسانی را که به این مقام میرسد قهرمان خطاب کنیم.
زمان سفر در خودشناسی به روش یونگ
اولین چیزی که باید بدانیم این است که ما تصمیم نمیگیریم که سفر قهرمانی خود را آغاز کنیم بلکه این ناخودآگاه ماست که ما را به سمت آن سوق میدهد. اما چطور این کار را میکند؟ احتمالا هرکسی که در حال خواندن این مقاله است حرف من را تایید کند که حداقل یکبار در زندگی خود موقعیتی قرار گرفته که فکر میکند نه راه رفت دارد و نه راه پیش. موقعیت هایی که انگار تصمیم گیری درمورد آنها سخت ترین کار دنیاست. انگار ما تنها آدم روی زمینیم و بقیه انسان ها متحد باهم روبروی ما ایستاده اند. انگار که هیچ وقت دیگر مثل گذشته نواهیم بود . انگار جان ادامه دادن نداریم و یا کسی را برای همدردی و همراهی پیدا نمیکنیم. هرکدام از اینها میتواند نشانه ای برای شروع سفر قهرمانی ما باشد.
آقای جوزف کمبل سفر قهرمانی رو به سه مرحله کلی جدایی، تشرف و بازگشت تقسیم کرد که هر کدام خود به چند قسمت تقسیم میشوند ودرنهایت یک سفر قهرمانی کامل شامل 17 مرحله خواهدبود. به طور خلاصه قهرمان ما با شرایطی مواجه میشود که گویا دیگر نمیتواند شبیه به گذشته با آن کنار بیاید و مجبور میشود منطقه امن خود را ترک کند و سفر خود را آغاز میکند، در حین سفر با رنج ها و موانع دست و پنجه نرم میکند و در نهایت با اندوخته ای ارزشمند از تجربیات و احساسات به زندگی روتین خود برمیگردد.
مراحل سفر و خودشناسی به روش یونگ
مرحله اول: دعوت
دعوت یعنی ناخوداگاه ما را به سمت یک جهان ناشناخته فرا میخواند. این جهان ناشناخته میتواند تمام کردن یک رابطه قدیمی یا شروع کردن یک رابطه جدید، ز دست دادن یک شغل، مهاجرت، خیانت دوست یا هرچیزی از این قبیل باشد. همانطوری که در مثال ها میبینید در دنیای واقعی این سفر میتواند به شکل درونی و یا بیرونی باشد اما در داستان های اساطیری و انیمیشن های قهرمان محوراین سفر نه به شکل استعاری بلکه دقیقا در قالب یک سفر یک سرزمین ناشناخته است از هفت خوان رستم گرفته تا کارتون شرک ردپای این سفر هست.
اما خب از آنجایی که روبرو شدن با ناشناخته ها کار آسانی نیست معمولا دعوت ناخودآگاه به راحتی پذیرفته نمیشود و اینجاست که وارد مرحله دوم میشویم.
مرحله دوم: رد دعوت
اینجاست که ما ترجیح میدهیم از منطقه امنی که داریم خارج نشویم و از آغاز سفر جلوگیری میکینم.اما چرا؟ چون تغییر کردن سخت و دردناک است و همه ما در ابتدا اولویتمان با حفظ موقعیتی است که درآن هستیم حتی اگر چندان جذاب و راضی کننده نباشد.اجازه دهید دراین باره تجربه مشترکی را برایتان یادآوری کنم؛ تجربه تولد. همه ما در زمان تولد دست و پا زده و تلاش کرده ایم که در محیط گرم و امن و ساکت رحم مادر بمانیم و هنگام خروج از آن سوگواری سر داده ایم. پس طبیعی است که حتی در سخت ترین موقعیت های زندگی تغییر گزینه اولمان نباشد. شاید آدم های زیادی سالیان سال در همین مرحله به دام بیفتند و به همین خاطر بارها و بارها آسیب های مشابهی را تجربه کنند و یا حتی تا پایان عمر پا را از این مرحله فراتر نگذارند.
مرحله سوم: امداد غیبی
اینجاست که چیزی اشتیاق ما به ادامه سفر را برمی انگیزاند. در ادبیات و سینما معمولا این مرحله را با حضور یک جادوگر، یک معجون جادویی، فرشته ای مهربان یا چیزهایی از این قبیل که قهرمان را وادار به ادامه دادن میکنند، نشان میدهند. در این مرحله عنصری درونی و شهودی یا بیرونی یا بیرونی و عینی فرد را مجدا به سفر میخوانند. شاید یک همزمانی، یک دوست، یک کتاب، یک رویا یا هرچیز دیگری که میتواند به اندازه کافی تاثیرگذار باشد، به اصطلاح امداد غیبی نامیده میشود.
مرحله چهارم: عبور از نخستین آستان
در اینجا سفر قهرمانی به معنای واقعی آغاز میشود و عنوان این مرحله از این لحاظ جالب است که گویی انسان از دروازه یا چیزی شبیه به این عبور میکند که به شکل واضح دو مکان متفاوت را از هم جدا کرده اند. جوزف کمبل بیان کرده که آستان نگهبانان زیادی دارد. چیزهایی مثل ترس، اعتماد به نفس پایین، ناامیدی و غیره که از عبور قهرمان جلوگیری میکنند اما قهرمان با همراهانی مثل شجاعت، مسئولیت پذیری و اراده میتواند نگهبانان آستان را شکست داده و از این مرز تعیین کننده در زندگی اش عبور کند. شاید واضح ترین و معروفترین مثالی که میتوان زد سکانس معروف فیلم سینمایی ماتریکس است که در آن نئو(شخصیت اصلی) باید بین قرص آبی و قرمز یکی را انتخاب کند و فردی که روبروی اون نشسته میگوید با خوردن یک قرص فردا در تخت خوابت بیدار میشوی و هیچ چیزی از این ماجرا را به یاد نخواهی داشت و بنابراین هبه زندگی ای که داشتی ادامه خواهی داد ولی اگر قرص دیگر را انتخاب کنی دیگر وارد بازی شدی و راه برگشتی نیست.
مرحله پنجم: شکم نهنگ
اینجا آخرین مرحله از جدایی است. در این مرحله قهرمان چیزی شبیه به پیله را تجربه میکند. به عنوان آن دقت کنید. این اسم از ماجرای داستان معروف یونس نبی گرفته شده است. پیامبری که به اذن الهی به درون شکم نهنگی فرستاده میشود و مدت زمان زولانی ای را درآنجا میگذراند و وقتی خارج میشود به بینشی متفاوت تر رسیده و احتمالا به ادامه دادن راه مطمئن تر شده است.
به مسیر زندگی خود فکر کنید احتمالا اگر مراحل قبلی را گذرانده باشید میدانید که در بازه ای زمانی که قاعدتا در انسان های گوناگون متفاوت است، نوعی درخودماندگی یا درونگرایی بیش از حد معمول تجربه میشود. آن بازه زمانی نشان دهنده همین مرحله از سفر قهرمانی است. به بیان ساده تر ما مدت زمانی را در خود زندانی میشویم تا آمادگی کامل برای سفر را بدست بیاوریم.
مرحله ششم : تشرف
این مرحله که احتمالا طولانی ترین مرحله سفر هر قهرمانی است. درواقع شامل همان آزمون های سخت و دشواری های راه است که در داستان های اساطیری درباره شان میخوانیم. اینجا موانع زیادی وجود دارد و به همین دلیل انرژی زیادی از ما میگیرد و ممکن است احساس راکد بودن و دست و پا زن داشته باشیم ولی دراصل اینطوری نیست.
به هرحال قهرمانی سفر ساده ای نیست و آزمون های زیادی را باید قبول شد تا از این مرحله عبور کرد. حتی درگیری های قهرمان باخودش هم جزویاز این مرحله است. شاید شما هم حس کرده باشید که درمیانه دست و پنجه نرم کردن با مشکلات با خودتان هم به تعارضاتی برمیخورید.
مرحله هفتم: ملاقات با ایزدبانو
از آنجایی که جوزف کمبل و یونگ هردو مرد بودند، نقشه راهی هم که برای سفر قهرمانی تعیین کرده اند، برمبنای المان های مردانه است. در این مرحله قهرمان با آنیما ی کهن الکوی مادر روبرو میشود و از این رو اینجا مرحله بسیار مهم و تعیین کننده ای برای سفر قهرمانی است. اگر دقت کرده باشید تقریبا درتمام اسطوره ها و فیلم های قهرمان محور هم حتما زنی حضور دارد که اتفاقا نقش پررنگی را در داستان ایفا میکند. اما چرا این ملاقات اهمیت دارد؟
به دلیل اینکه رشد روان بدون شناخت و بهبود ارتباط با آنیما امکان پذیر نیست و اگر این اتفاق نیفتد سفر قهرمان ناقص خواهد ماند. ارتباط با آنیما یا زنانگی درون و تقویت آن نیز پروسه ای طولانی و سخت است. برای این کار قهرمان باید ارزش های زنانه و وجوه زنانه روح خود را به آگاهی خود راه دهد و آنهارا تقویت کند تا فرافکنی را کاهش دهد. البته این مرحله تا حدودی درباره زنان هم صادق است با ان تفاوت که زنان نیاز به ارتباط با آنیموس و تقویت آن دارند.
مرحله هشتم: مواجه شدن با یک زن به عنوان وسوسه گر درونی
از این مرحله میتوان به عنوان مواجهه با آنیمای منفی نام برد. آنیمای منفی یعنی چی؟ در مرحله قبلی مرد با احساسات و عشق روبرو میشود که سازنده و متعالی هستند اما در این مرحله بخشوسوسه گر و اغواکننده آنیما مدنظر است که مخرب و فرساینده است.
البته که این وسوسه تنها به زن و اغواگری زنان مربوط نیست و هر نوعی از وسوسه و واپس روی را شامل میشود. دراینجا اگر قهرمان مقاومت بالایی نداشته باشد حتی ممکن است ادامه سفر را به کل از دست بدهد و مجبور به شروع دوباره آن شود.
مرحله نهم: آشتی با پدر
در اینجا منظور از پدر خداست.البته خدا درمعنایی که یونگ بکار میبرد و معمولا در روانشناسی تحلیلی میشنویم با چیزی که مذاهب میگویند تفاوت هایی دارد پس در اینجا همان پندار خدا که مفهوم مدنظر یونگ هست را مورد توجه قرار دهید. این مرحله ایمان به این پندار و پذیرفتن جایگاه والایش را شامل میشود.
مرحله دهم: خدایگون شدن
این مرحله در واقع تکمیل مرحله قبلی محسوب میشود. یعنی قهرمان تبدیل به چیزی میشود که به آن ایمان آورده بود.این یعنی تکامل و رشد او به حدی میرسد که جوزف کمبل خدایگون شدن را برای آن برگزیده است. پس تا به همینجا هم قهرمان قدرت زیادی بدست آورده است اما سفر همچنان ادامه دارد.
مرحله یازدهم: برکت نهایی
اینجا همانجایی است که به عنوان مقصد قهرمان از آن یاد میشود. او تقریبا هرانچه که برای مبارزه در این مسیر لازم بوده است را فراگرفته است و ماموریتی که داشت را به پایان رسانده است. اکنون قهرمان بحران شخصی خود را حل کرده و دستاوردش بسیار باارزش است. اما سفر به همینجا ختم نمیشود چرا که آموزه های قهرمان بهتر است با بقیه نیز به اشتراک گذاشته شوند.پس این مرحله مصادف با پایان مرحله تشرف است.
مرحله دوازدهم: اجتناب از بازگشت
همانگونه که در مرحله دوم دیدیم انسان دربراب تغییر مقاومت نشان میدهد و ترجیحش این است که در وضعیت فعلی بماند. دراین مرحله هم قهرمان دوست ندارد برگردد درک این خواسته هم چندان سخت نیست. کوهنوردی را درنظر بگیرد که با سختی فراوان موفق به فتح قله ای بسیار بلند و صعب العبور شده است.
در آن لحظه تمایلی به پایین رفتن از کوه ندارد چرا که احساس میکند امتیاز بالا آمدن از آن را از دست میدهد اما اینگونه نیست. نه نوک کوه جای ماندن است و نه صعود به کوه دستاوردی است که زیر سوال برود. پس در این مرحله قهرمان سعی دارد تصمیم به برگشت را نادیده بگیرد یا به تعویق بیاندازد.
مرحله سیزدهم: فرار جادویی
قدم برداشتن در مسیر قهرمانی تماما با سختی و مخاطره همراه است. در بازگشت هم این خطرات همچنان وجود دارند. فهم این مرحله با کمک انیمیشن ها و فیلم ها بسیار راحت است. اگر دقت کرده باشید درهرجایی که قهرمان با دیو، اژدها یا هرموجودی از این دست مبارزه میکند تا در نهایت پرنسس، گنج و یا هر چیز ارزشمند دیگری را بدست آورد، بلافاصله باید به فکر فرار از آن منطقه باشد. این همان فرار جادویی است. به گفته جوزف کمبل قهرمان در این مرحله باید تلاش کند تا گنجی را که با مشقت فراوان به دست آورده است راحفظ کند تا بتواند آن را به بقیه برساند.
مرحله چهاردهم: کمک خارجی
این مرحله هم کاملا شبیه به مرحله امداد غیبی در بخش تشرف است. طبیعتا برای بازگشت نیز مشکلات و موانع بسیاری بر سر راه قهرمان قرار دارند که برطرف کردن آنها ممکن است از توان او خارج باشد. بنابراین کسانی یا چیزهایی هستند که او را یاری کنند. در اینجا هم هرکس میتواند با جستجو در زندگی قهرمانان واقعی این کمک های خارجی را بیابد.
مرحله پانزدهم: گذشتن از آستان بازگشت
قهرمان در این مرحله قرار است با کوله باری از تجارب عمیق و ارزشمند به میان مردم بازگردد و مسلما هیچ شباهتی به آدمی که سفر را شروع کرد ندارد. این نکته چالش های زیادی را ایجاد میکند چرا که غیبت طولانی از زندگی روزمره و انسان های دچار روزمرگی از او نسخه ای ساخته که اکنون برای آدم ها غریبه و گنگ و نامفهوم است.
حتی شاید به این دلیل مورد تمسخر افراد هم قرار بگیرد. این چیزی است که در زندگی عارفان نامدا به چشم میخورد. زمانی که عارف بعد از سیر و سلوک های عارفانه بهمیان جمع برمیگردد و ارتباط دوباره با آدم ها برایش سخت است و گفته مولانا را به یاد بیاوریم که هر که او بیدارتر پردردتر/ هر که او هشیارتر رخ زردتر/
مرحله شانزدهم: ارباب دوجهان
اینجا جایی ست که انسان های بسیارکمی به آن میرسند. اسطوره های تاریخی مانند گاندی، مولانا و یا قدیسانی که نامشان به این خاطر ماندگار شده است. در این مرحله دیگر رسیدن، به دست آوردن، داشتن و یا پرداختن برایقهرمان معنای چندانی ندارد. او تماما آزاده و سرگشته و شوریده حال است و وجودش همانند نوری است که حتی اگر تلاشی هم نکند باز به دیگران نفع میرساند آن هم بی دریغ. او با خدا و مفهوم مطلق نیکی و پاکی گره خورده و عملا نیازی چشمگیر در او دیده نمیشود. به راستی که او ارباب دو جهان دنیوی و اخروی است.
مرحله هفدهم: آزادی
این مرحله تفاوت چندانی با مرحله قبل ندارد و عملا ارباب دو جهان بودن ختم سفر قهرمانی است اما آقای جوزف کمبل این مرحله مستقل را برای تاکید بر آزادی درنظر گرفته اند. این آزادی به زندگی کردن بی قید و شرط و رها از تعلقات دست و پا گیر اشاره دارد.
چیزی که در شعار سهل انگارانه در لحظه زندگی کن به چشم میخورد اما فهم و حکمت پنهان در آن تنها پس از گذراندن یک سفر قهرمانی کامل بدست می آید. این مفهوم قرابت زندیکی ای هم با مفهوم رند در زبان فارسی دارد. البته که رندی یک صفت است و به شکل کامل و جامعی یک کهن الگو را نمیسازد اما به لحاظ معنای لغوی چندان نامربوط نیست.
درپایان گفتن دو نکته در خودشناسی به روش یونگ ضروری است:
اول اینکه چیزی که خواندید جزییات دقیق یک سفر قهرمانی کامل است که توسط صاحب این نقشه یعنی آقای جوزف کمبل تهیه شده است. اما دربحث های مربوط به سفر قهرمانی معمولا اسم دیگری نیز به چشم میخورد که اتفاقا صحبت های مهمی دراینباره داشته اند. خانم دکتر کارل پیرسون بعد از مطالعه سفر قهرمانی جوزف کمبل برداشت شخصی خود از آن را ادامه دادند که به ترتیب شامل دوازده کهن الگوی زیر است که با مراحل اصلی نقشه راه جوزف کمبل همخوانی دارند:
- معصوم
- یتیم
- جنگجو
- حامی
- جستجوگر
- عاشق
- نابودگر
- آفرینشگر
- حاکم
- جادوگر
- فرزانه
- دلقک
این دوازده الگوهم باز تحت همان سه مرحله کلی جدایی، تشرف و جدای صورت میگیرند و چارچوب کلی سفر همان هفده مرحله ای است که جوزف کمبل طراحی کرده است . این دوازده کهن الگو بیشتر جنبه بازاریابی داشته و برای آزمون های مربوطه استفاده میشوند.
نکته دوم اینکه هر سفر قهرمانی لزوما شامل همه هفده مرحله نیست و ممکن است کسی سفر را شروع کرده و به انتها نیز برساند اما بعضی از مراحل را تجربه نکرده باشد یا نتواند همه موارد را از هم تفکیک کند.
در مجموع آگاهی، صبر، کمک گرفتن از متخصص و درنظر گرفتن موارد غیرقابل پیش بینی آذوقه هایی هستند که به همراه داشتنشان در این سفر مهم ضروری است چرا که امنیت و سلامت ما در هر مرحله و همچنین انگیزه ادامه دادن مسیر را تامین میکنند.
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 3.9 / 5. تعداد نظرات: 21
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂
0 Comments
اولین کسی باشید که در مورد این مطلب اظهار نظر می کند.
خیلی عالی بود استفاده کردم
خیلی عالی، گویا و جامع بود