احساس گناه همانند زندانبانی بی رحم، همه جا همراه ماست و درست در لحظاتی که می خواهیم آزاد باشیم و کمی بیاساییم، مثل یک چاقو بیشتر در جان ما فرو میرود و درد آن را تا مغز استخوان خود حس میکنیم.
ما همچنان که به واسطه انسان بودنمان، مرزهایی از اخلاقیات را بوجود آورده ایم، درست به همان دلیل که انسان هستیم، پنهانی در امور ممنوعه مشارکت می کنیم و در سایه پای خود را از مرزهای اخلاق بیرون می گذاریم و اینچنین تبدیل به قربانیانی می شویم که خرد کننده ترین مجازات ها را تجربه می کنند و آن مجازات احساس گناه و شرم است.
جیمز هالیس در کتاب مرداب روح، به سه مفهوم متمایز از حس گناه اشاره می کند که در ادامه مقاله به توضیح هریک از آن ها می پردازیم.
گناه واقعی به عنوان مسئولیت
این نوع گناه در واقع اشاره به آن دارد که ما به سبب کوتاهی یا انتخاب نادرست، آگاهانه یا ناآگاهانه به خود یا دیگران، آ سیب رسانده ایم. هیچ شخص آگاهی نمی تواند چه به لحاظ شخصی و چه به لحاظ جمعی ادعا کند که معصوم است چرا که همه ی ما در واقع بخشی از تار و پود جامعه ای هستیم که تبعیض نژادی و جنسی و هم نوع کشی را به وجود آورده است، از این رو پذیرش گناه و خطا به معنای پذیرفتن مسئولیت پیامدهای انتخاب های خود، بخشی از رشد صحیح فردی است.
اصطلاح بصیرت زخمی که جیمز هالیس آن را به کار می برد به این معناست که شخص از طریق رنج، پذیرش گناهکار بودن و جبران و بازسازی رابطه اش با خدا، ممکن است به رهایی دست یابد.
اعتراف به این که من اشتباه کرده ام و در انتخاب های بد و پیامدهای آسیب زننده ی آن ها مقصر هستم نه تنها سر آغاز خرد است، بلکه تنها راهی است که در نهایت به رهایی منتهی می شود.
اما مواجهه با احساس گناه واقعی به چه شک است؟
1_تشخیص
برای آغاز برخوردی پخته با گناه، اولین قدم ضروری، تشخیص است. رشد آگاهی نیازمند تشخیص آسیبی است که به خود یا دیگران رسانده ایم. در آغاز شاید به طور منطقی و صحیح نتوانیم آسیبی را که رسانده ایم درک کنیم، اما هنگامی که به این آگاهی رسیدیم، باید مسئولانه آن را تایید کنیم.
هرچند امروزه بخش بزرگی از روان درمانی ها به جای کنکاش در زمان حال به بررسی گذشته بیمار، نظیر برخورد غلط والدین یا شرایط بد محیطی در کودکی می گذرد، اما نکته مهم این است که اصل درمان، با پذیرش مسوولیت انتخاب های خود، در زندگی آغاز می شود، چنین پذیرشی، شاید موجب سر افکندگی و حتی در هم شکستن روحیه ی شخص شود، اما انکار یا ناآگاهی بیشتر، او را به گذشته وابسته نگه می دارد، بی آنکه امیدی به تغییر داشته باشد.
2- جبران
بعد از پذیرش مسئولیت ، نوبت به مرحلهی جبران می رسد. اما جبران همیشه امکان پذیر نیست- گاهی جبران مستقیم آسیبی که به خود یا دیگران زده ایم، عملا غیر ممکن است- در صورتی که این امکان وجود داشته باشد، تنها در صورتی معنا پیدا می کند که در قالب پشیمانی حقیقی باشد، اما در اکثر مواقع که جبران عملا غیر ممکن است و این کار باید به شکل نمادین انجام شود.
3- رهایی
هنگامی که پشیمانی و ندامت خالصانه باشد و جبران واقعی یا نمادین روی دهد، آنگاه می توان لطف رهایی را تجربه کرد. سه مرحله ی تشخیص، جبران و رهایی در دسترس همه کسانی است که در جست و جوی رشد آگاهی هستند. چنین رشدی فرد را مکلف می سازد که سایهی خود را بپذیرد و مسوولیت آن را قبول کند، آنگاه به دنیایی تازه وارد می شود.
یونگ در خصوص پذیرش صحیح گناه چنین می گوید:
چنین کسی می داند هر آنچه در دنیا خطا ست، در خود او نهفته است و اگر فقط بیاموزد که با سایه ی خود مواجه شود، کاری واقعی برای دنیا انجام داده است. به این ترتیب او در به دوش کشیدن بخش کوچکی از بار مشکلات غول آسا و حل ناشده ی اجتماع امروز ما موفق شده است . . . . چگونه ممکن است کسی حتی خودش و ظلمتی که ناخودآگاه با خود در تمامی برخورد هایش حمل می کند، نبیند.
گناه به عنوان تدافعی در برابر تشویش
بسیاری از اوقات آنچه به عنوان احساس گناه می نامیم، گناه واقعی به معنایی که گفته شد نیست، بلکه اغلب نوعی احساس دلشوره و حتی نوعی گیجی است و این احساس خاص اغلب در بدن به صورت آشوب ابراز می شود و نشان می دهد که عقده ای سر بر آورده است.
برای مثال وقتی به کسی نه می گوییم یا با او به تندی برخورد می کنیم ممکن است احساس گناه کنیم، یا حتی گاهی به علت کامل نبودن و یا دچار اشتباه شدن احساس گناه می کنیم، چنین احساساتی به تدریج و از دوران کودکی در وجود ما شرطی شده اند.
زمانی که کودک به طور غریزی تمام خواسته هایش را بیرون می ریزد، با واکنش تنبیهی دنیای بزرگسالان مواجه می شود و کودک به سرعت می آموزد که خواسته ها و احساسات غیر قابل پذیرش خود را مهار کند. هر چند این مهار احساسات در جهت سازگاری با جامعه اجتناب ناپذیر است.
به این ترتیب در این مورد آنچه گناه نامیده می شود اغلب احساس القایی و واکنشی فرد است که بر اثر تداعی خاطره ی سرزنش والدین در وجودش زنده شده است. گویی هنگامی که یک غریزه ی طبیعی مانند خشم بر می خیزد، دستی بالا می آید و آن غریزه را خفه می کند.
چنین واکنش های غیر ارادی می تواند چنان بر زندگی فرد حکمرانی کند که او دچار از خود بیگانگی قابل ملاحظه ای شود، به عنوان مثال احساس گناه به محض نه گفتن به دیگران، در واقع تدافعی در برابر احتمال ناراحت کردن دیگران است. در این مواقع، بی دلیل احساس شرم یا گناه داریم، گویا کار بدی انجام داده ایم و دیگر دوست داشتنی نیستیم و از این رو ممکن است دست به واکنش های وسواس گونه ای بزنیم تا دوست داشتنی شویم.
این احساس گناه غیر واقعی که به سرکوب درونی فرد منجر می شود می تواند با انزجار از دیگران، حسادت، خشم شدید و کل محتوای سایه همراه شود. اکثر ما شرطی شده ایم که خوب باشیم تا واقعی، پذیرا باشیم تا صادق، موافق باشیم تا قاطع … و گناه به عنوان تدافعی بر علیه تشویش عمیق تر، نشانگر آن است که انگار ما اجازه نداریم خودمان باشیم.
این احساس گناه، قدرت بی حد و حصر شرطی شدگی آغازین را نشان می دهد و از سوی دیگر آگاه شدن به آن فرصتی به شخص می دهد تا ابتکار عمل را در زندگی خود به دست گیرد و نخستین آسیب هایی را که دیده است، بهبود بخشد.
در لحظاتی که احساس گناه داریم، باید از خود بپرسیم:
بر علیه چه چیزی از خود دفاع می کنم؟
چنانچه عمیق تر بنگریم معمولا به این نتیجه می رسیم که می ترسیم کسی از تصمیم و خواسته ما ناخرسند شود.
اما لازم است بدانیم برای رسیدن به فردیت ارزشمند خود باید دست به انتخاب بزنیم و نباید راضی ساختن دیگران اولین اولویت زندگی ما باشد.
در واقع تشویشی که در درون در برابر ناامید کردن دیگران احساس می کنیم، از آسیب پذیری دوران کودکی سرچشمه می گیرد و نشان می دهد در واقع در آن لحظه فرد در زمان حال نیست، بلکه در حالت ضعف و بی دفاعی کودکی است و فراموش می کند، فرد بزرگسالی شده است که می تواند در صورت لزوم بدون خرسندی و تایید دیگران زندگی کند.
از آنجایی که این احساس گناه غیر واقعی است، درواقع نیازی به پذیرش خطا هم نیست چون أصلا خطایی صورت نگرفته ، بلکه لازم است روی موضوع تشویش و علت اصلی آن کار کنیم تا به بلوغ برسیم. چرا که متوقف شدن توسط احساس گناه، به معنی ماندن در دوران کودکی است.
گناه وجودی
آخرین شکل گناه که هالیس مورد بررسی قرار می دهد، گناه وجودی است که همراه همیشگی همه انسان هاست – برای مثال می دانیم که ما برای زنده ماندن، حیوانات را می کشیم، گیاهان را می خوریم و بدین صورت زندگی آن ها را نابود می کنیم. اما اگر دست از خوردن برداریم، این بار در واقع خود را می کشیم.
شاید به همین دلیل پیشینیان ما هنگام ذبح حیوانات، پختن خوراک و خوردنش، آن را متبرک می کردند. یعنی نه تنها شکر گزار بودند، بلکه تصدیق می کردند آنچه را که می خواهیم بخوریم از نوعی عمل کشتار به دست آمده است و مشارکت خود را در چرخه ی مرگ و تولد دوباره ی کهن الگوی مادر کبیر تایید می کردند.
در واقع پس از خوردن میوه ی دانش و آگاهی و رانده شدن از باغ عدن، انسان ها مجبورند از این حقیقت رنج ببرند که بسیاری از انتخاب هایشان میان خوب و بد نیست، بلکه باید میان انبوهی از ابهاماتی که در اخلاقیات و فرهنگ وجود دارد دوام بیاورند.
ما حتی برای پیگیری آرمان های خود هم باید بهایی بپردازیم. از انهدام طبیعت برای ساختن محیط شهری تا رسیدن به ستارگان، که همگی از میل عظیم بر برای کشف و کنترل جهان ر می خیزد و به قیمت دور شدن از حالت طبیعی مان تمام می شود و این چنین است که
ما در دنیایی که خود ساخته ایم چندان راحت و آسوده نیستیم.
از این نگاه حرکت پیشرفت امروزی، زیاده خواهانه است و احساس ناراحتی که گناه وجودی را تشکیل می دهد، هزینه ی آن است. این گناهِ وجودی است که از آن گریزی نیست، تنها راه، امتناع یا تایید عمیق آن است.
هنگامی که مشارکت خود را در پلیدی های دنیا و نیز امور بدی که مرتکب می شویم تشخیص دهیم، آنگاه بخشودن خویش دشوارترین هدف می شود.
عبور از احساس گناه
به منظور رشد به عنوان فرد، گاهی لازم است از مرزهای متعارفی که روزی گذر از آن بسیار دشوار تصور می شد، بگذریم. هر کودکی برای اینکه رشد کند و بزرگ شود باید گاهی بر خلاف خواست والدینش رفتار کند. فرزند برای این که به فردیت دست پیدا کند، ناچار است خانه را ترک کند.
به همین ترتیب فرد باید گاهی تعهدی را زیر پا بگذارد تا رشد کند. بسیاری از افراد به خاطر احساس گناهی از این نوع، در رابطه ها مورد سوء استفاده قرار می گیرند اما درک نمی کنند که باید سفر زندگی خود را جداگانه بپیمایند و از آن رابطه مسموم خارج شوند.
حتی گاهی باید به آن چیزی تبدیل شد که در اسطوره ها مجرم مقدس نامیده می شود، یعنی کسی که هنجارهای اجتماعی را به خاطر عقاید خود زیر پا می گذارد، در حالی که بار پیامد های آن را به عنوان گناه بر دوش می کشد.
از آنجا که گناه ما را به گذشته وابسته نگاه می دارد، زمان حال و آینده را نیز آلوده می کند و احساس شرم و نا امیدی که فرد را درگیر می کند، می تواند او را به انهدام و نابودی خویش برساند.
برای مواجهه ی آگاهانه با گناه باید قادر باشیم نوع احساس گناهی را که از آن رنج می بریم بشناسیم. پذیرش گناه واقعی، دروازه ای برای پذیرفتن مسوولیت هاست. در این راه جبران بیشتر امری نمادین است تا واقعی. گناه غیر واقعی، تدافعی بسیار تکراری و توجیه شده علیه تشویش و اضطراب است. در اکثر موارد کیفیت و کمیت تشویش نشان می دهد که از دوران کودکی نشات گرفته است؛ زمانی که فشار اتفاقات بیش از توان درک و هضم کودک بوده است.
هنگامی که شخص آن اضطراب نهفته را بیرون می ریزد، آنگاه میتواند موضعی آگاه و آزادانه در زمان حال داشته باشد. و در آخر تحمل گناه وجودی ، بسیار دشوار است. در واقع ما اصلا انتخابی پیش رو نداریم که در انتها تاثیری آسیب رسان بر کسی، چیزی و جایی نداشته باشد. زیستن بدون زیاده خواهی، گناه یا خود فریبی تقریبا غیر ممکن است.
چنین دانشی شاید رهایی بخش نباشد، اما نشانه ی شخص بالغی است که تبدیل انواع گناه را تشخیص می دهد و حد اقل فرصتی برای رهایی از قید و بند های گذشته یافته است. انرژی ای که در این فرآیند پس گرفته می شود، می تواند در آینده سرمایه گذاری شود.
نویسنده: الهه تاجیک دانش آموخته یونگ نگار
منبع: کتاب مرداب روح
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.1 / 5. تعداد نظرات: 17
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂
0 پاسخ به “احساس گناه چیست و چگونه از آن عبور کنیم؟”
عالی بود…منشأ بروز احساس گناه رو درک کردم
در مورد گناه تشویشی؛ نگاه جدیدی پیدا کردم که نمیدونستم. آگاهیبخش بود و احساس رهایی عمیقی رو بعد از خوندن کلمات تجربه کردم
خیلی خوب بود واقعا لذت بردم از خوندن مقاله؛ و خیلی ارتباط گرفتم با متن🌸
بسیار روان و خوب نوشته شده بود. ممنونم
عالی بوددد