ورق زدن تاریخ نوع بشر، اگرچه دل آدم را از بیرحمی ها و اعمال خشونت آمیز گوناگونی که تاکنون رخ داده به درد میآورد اما درعین حال این امید را زنده میکند که انسان ها از سختترین و تحقیرآمیز ترین ادوار هم گذر میکنند اگر عنصر حمایت، همدلی، مراقبت و نگرانی برای همنوع را داشته باشند یعنی تمام ویژگیهایی که تحت عنوان کهن الگویی به نام حامی به شکل بالقوه در روان جمعی ما حضور دارد که در این مقاله ابعاد مختلف و انرژی آن در عملکردهای روانی آدم ها را بررسی میکنیم.
نظر به درد دیگران
سومین مرتبه از مراتب دوازده گانه سفر قهرمانی کارل پیرسون متعلق به کهن الگوی حامی است. به گفته خانم کارل پیرسون« آرمان حامی یعنی همان والد کامل و دلسوز؛ شخص بزرگوار، با محبت و با توجهی که به استعدادها و قابلیتهای کودک توجه دارد و آنها را پرورش میدهد و چنان خود را وقف این زندگی جدید میکند که برای بقا و کامیابی آن در صورت لزوم حاضر است جان خود را فدا کند.».
کهن الگوی حامی معرف توانایی ما برای مهر ورزیدن و مراقبت از خودمان و دیگران است. این کهن الگو به ما یادآوری میکند که فرای خواسته های خود را ببینیم و برای چیزی بزرگ تر از خودمان ارزش و اهمیت قائل باشیم. اگر بخواهیم طبق مراحل سفر قهرمانی این کهن الگو را تشریح کنیم باید گفت فردی که با آسیب دیدن و زخم خوردن از کهن الگوی معصوم عبور کرده و انرژی کهن الگوی یتیم را در خود فعال میبیند اینک آمادگی لازم برای التیام بخشیدن به درد دیگران را نیز دارد.
او به این حقیقت واقف شده است که دنیا میتواند جای بیرحم و پرخطر و غم پروری باشد و دیگران هم مثل من در معرض آسیبهای گوناگونی هستند و من میتوانم در کنار آنها باشم و در عبور از رنج کمک کنم. بنابراین کهن الگوی حامی نوعی از امید و خوش بینی را در انسان بیدار میکند و شخصیتی که این کهن الگو را فعالانه زیست میکند از این نظر برای دیگران امیدبخش و یاریرسان است.
یک فرد حامی زندگی را در چشم دیگران ساده تر و حتی زیباتر از چیزی که هست نشان میدهد و دنیا با وجود او جای امن تر و آرام تری است چرا که یادآور رشد و التیام برای سایرین و حتی خود اوست. و البته نکته مهم تر در رابطه با حامی توجه او به احساسات و اهمیت ابراز احساسات است. حامی به نیاز ما برای دوست داشته شدن و متعلق بودن احترام میگذارد و موهبت اصلی او برای انسان ها همین دلسوزی و بخشندگی نسبت به خود و دیگران است.
فراخوان کهن الگوی حامی
مسلما کسی که این کهن الگو را کاملا به سایه برده است هیچگونه عطوفت و شفقتی نسبت به دیگران نشان نمیدهد و صد البته عقیده دارد باید تنها به فکر خود بود و بس؛ اما از آنجایی که هر کهن الگویی تمنای زیستن دارد کهن الگوی حامی نیز با نشانه هایی توجه انسان را به خود جلب میکند.
مثلا ممکن است با محول شدن مسئولیتی مانند نگه داری از کودک، دیدن درد دیگری و نیاز به مراقبت کردن و حمایت از او این کهن الگو را احساس کنیم. به شکل کلی تر هرگاه نگاهمان از زندگی فردی فراتر میرود و احوال سایرین برایمان اهمیت پیدا میکند یعنی حامی درونمان بیدار شده است و در درجات پایین تر صرف همدردی و بودن در کنار رنجدیدگان و در درجات بالاتر و با پختگی بیشتر کهن الگوی حامی توانا کردن دیگران برای گذر از مشکلات برایمان مسئله خواهد بود.
کهن الگوی حامی ما را میدارد تا کاری برای دیگران انجام دهیم و کنار آنها باشیم البته این نو از حمایت شامل حال خود ما نیز میشود. هر وقت که عواطفی مثل ترس، غم، احساس گناه یا شرم میبینیم به کهن الگوی حامی نیاز داریم تا توجه عاطفی دریافت کنیم. پس تسلی خاطر و قوت قلب دریافت کردن از انرژی این کهن الگو نشات میگیرد.
این شوق به تسهیل زندگی برای دیگران، از حامی یک انسان فروتن و ساده زیست میسازد چرا که دغدغه اصلی او ارتقای کیفیت افراد یک جامعه یا در ابعاد بزرگتر نوع بشر است و چندان برای کسب دستاوردهای فردی اهمیتی قائل نیست و اگر هم دستاوردی داشته باشد در همین راه از آن بهره میبرد.
خطرات کهن الگوی حامی
در سفر قهرمانی حامی بعد از کهن الگوی یتیم قرار گرفته است یعنی حامی از رنجی که دیگران میکشند به اندازه فهم خودش از آن رنج آگاهی نسبی دارد و این به او کمک میکند تا همدلی خوبی با آنها داشته باشد اما او هنوز نیاموخته که بین خود و دیگران مرزبندی کند و چهارچوب های عاطفی مشخصی ندارد و اگر فرد در این منزل به اصطلاح گیر کند و به عبارتی کهن الگوی حامی او را تسخیر کند، توسط دیگران مورد سواستفاده عاطفی قرار میگیرد و به نوعی مورد بهره کشی قرار میگیرد چرا که توان بیان نیازها و خواسته های خود را ندارد.
این دیگر همدلی یا همدردی با دیگران محسوب نمیشود و فرد را دچار وابستگی منفی به دیگران میکند. حامی وامانده و تکامل نیافته دچار نوعی وابستگی دوگانه و افراطی شده و کمک به دیگران را بهانه ای برای فرار و انکار مشکلات فردی خود قرار می دهد. او به قدری در مصائب و مشکلات دیگران غرق میشود که فراموش میکند به سفر قهرمانی خود برسد.
کار به جایی میرسد که فرد از رسیدگی به خود و اهداف و چالش های فردی خود احساس گناه میکند و اولویت اول زندگی اش دیگران خواهند بود و ممکن است این را نشانه شخصیت والا و نوع دوستی خویش بداند درحالیکه رشد فردی همیشه مقدم است. فرد اگر در مسیر رشد نباشد و تعادل روانی لازم نداشته باشد نمیتواند در سفر قهرمانی دیگران نیز تاثیر مثبت چندانی داشته باشد.
کهن الگوی حامی تنها به اندازه حمایت و همدلی با کسانی که برای عبور از یک موقعیت دشوار به همدلی احتیاج دارند میتواند به ما یاری کند نه چیزی بیشتر از آن؛ چرا که حمایت بیش از اندازه و اغراق شده این خطر را نیز دارد که ما اشتباهات دیگران را تایید کنیم و باعث تقویت یک رفتار آسیبرسان در آنها شویم.
کمترین -----> بیشترین
میانگین امتیاز: 4.2 / 5. تعداد نظرات: 13
اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂