خودآگاه و ناخودآگاه

خودآگاه و ناخودآگاه

آنچه خواهید خواند

3.9
(13)

برای بررسی خودآگاه و ناخودآگاه با جمله ای از زیگموند فروید شروع کنیم و آن جمله این بود: “انسان در سرزمین خودش هم بیگانه است”!. او با این جمله، بخش بزرگی از روان بشر به نام ضمیرناخودآگاه را معرفی نمود. بخشی که در دسترس آگاهی ما نیست ولی اثر قدرتمندی بر زندگی و اعمال ما دارد.

اگرچه قبل از او، فلاسفه قرن نوزدهم کلمه‌ی ناخودآگاه را به اشکال مختلف استفاده کرده بودند اما هیچ یک از آن‌ها ناخودآگاه را مانند فروید معرفی نکرده بودند و در واقع او برای اولین‌ بار به ضمیر ناخودآگاه معنا و مفهوم بخشید و به این ترتیب روان انسان را به دو بخش کلی خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم نمود .

مثال معروف برای توضیح  خودآگاه و ناخودآگاه استعاره کوه یخ است، هرچند که فروید هیچ‌گاه از این استعاره استفاده نکرده است. کوه یخ شکل مشخصی دارد که فقط بخش کوچکی از آن قابل مشاهد است، اما در واقع بخش اصلی و بزرگ آن در زیر آب پنهان است. “خودآگاه” چیزی شبیه به آن بخش کوچک کوه یخ است که برای ما قابل مشاهده است و “ناخودآگاه” چیزی شبیه به بخش بزرگ آن است که زیر آب مانده و قابل مشاهده نیست.

همانطور که عظمت کوه یخ به بخش زیر آب وابسته است، تمام عظمت روان انسان نیز به نیروی ناخودآگاه و اثرگذاری آن بستگی دارد و روان انسان عمیقاً متأثر از ضمیر ناخودآگاه است، بخشی که ما اطلاع چندانی از آن نداریم و در دسترس آگاهی ما هم نیست، این است که در ما سرزمین خود غریبه هستیم.

فروید معتقد بود که ناخودآگاه انسان متشکل از احساسات، غرایز و عواطف سرکوب شده و تمام تجارب گذشته اوست که به محدوده‌ای خارج از آگاهی‌اش منتقل شده است. به باور او این احساسات و غرایز تهدید کننده‌اند و به همین دلیل سرکوب می‌شوند، اما گاهی اوقات خودشان را در رؤیاها و لغزش‌های کلامی نشان می‌دهند.

خودآگاهی چیست؟

او همچنین بیان نمود که غرایز اصلی انسان هم در ضمیر ناخودآگاه قرار دارند، غرایزی مانند زندگی و مرگ. همه آن چیزهایی که سرکوب و وارد ناخودآگاه می‌شوند، اغلب از جانب ضمیرآگاه، غیر قابل پذیرش و غیر عقلانی محسوب می‌شوند و ممکن است تعادل ما را به هم بزنند. پس در واقع فروید ناخودآگاه را یک زیرزمین پر از آشغال می‌دانست که فرآیند سرکوب آن را ساخته است و منشا تمام مشکلات روانی بشر است.

آشوبی که نظریه فروید در مورد ناخودآگاه به پا کرد، باعث جذب افراد زیادی به این مفهوم روانشناسی شد و یکی از پیگیرترین این افراد کارل گوستاویونگ بود. او نیز ابتدا این تقسیم بندی فروید را پذیرفت اما در ادامه بیان نمود که درباره محتویات ناخودآگاه با نظر فروید کاملا موافق نیست.

این اختلاف یونگ با فروید درباره محتویات ناخودآگاه، که بعدها بسیار پر رنگ شد به این علت بود که در طول درمان بیمارانش متوجه شد که محتویات ناخودآگاه چیزی بیش از سرکوبهای شخصی فرد است، او این بخش دیگر از ناخودآگاه را ناخودآگاه جمعی نامید. در ادامه این مقاله به هریک از این مفاهیم به تفضیل پرداخته خواهد شد.

خودآگاهی چیست؟

در تعریفی ساده ضمیر(ذهن)‌آگاه انسان را میتوان شامل تمام افکار، خاطرات، احساسات و آرزوهایی دانست که انسان هر لحظه از آن‌ها آگاه است، جنبه‌ای از پردازش ذهنی‌ که می‌توان درباره آن منطقی فکر کرد و صحبت نمود.

اما واقعیت این است که ضمیرآگاه یکی از اجزای پیچیده روان انسان است که همچنان معماهای حل نشده و سوالات بی پاسخ زیادی را در خود دارد. فهم ضمیرآگاه به این دلیل مهم است که انسان بطور مداوم مجبور است حقایقی که یا تحریف شده‌اند و یا به درستی به تصویر کشیده نشده‌اند را بازبینی نماید.

اگر با دیدگاه نقادانه‏تر به آنچه که می‌دانیم (محتویات ضمیرآگاه) نگاه ‌کنیم، مشخص می‏شود که خیلی از چیزهایی که انسان شناخت خود یا حقیقت می‏داند، در واقعیت چیزی جز یک باور یا پیش‏داوری شخصی نیست که حتی آن هم حاصل ادراکات نادرست و تحریف شده، دلبستگی‌ها و تمایلات شخصی، شنیده‏ها و شایعات، خیالپردازی‏ها و یا حدسیات است.

در واقع گذر زمان باعث می‌شود بسیاری از باورهای انسان به یک امر بی چون و چرا و یا یک قطعیت معتبر و قابل اعتماد تبدیل شود و انسان دو دستی به آن بچسبد. به همین دلیل یونگ در جای عنوان کرده که بخش زیادی از ضمیر خودآگاه را پرسوناها (نقاب‌ها) تشکیل می‌دهند که معمولا از خود واقعی شخص فاصله زیادی دارد. در واقع، این “پرسونا” همان کاراکتری است که انسان دوست دارد از خودش نشان دهد. نقاب به انسان مدرن امنیت و تایید می‌دهد، به همین دلیل شناخت و کنار زدن آن کار آسانی نیست.

نه خودآگاه و نه ناخودآگاه

بخش نیمه‌خودآگاه روان شامل افکار و احساساتی است که یک شخص هم اکنون از آن آگاهی ندارد اما می‌تواند به راحتی آن را وارد بخش خودآگاه خود کند. این قسمت دقیقا زیر سطح خودآگاه و قبل از رسیدن به ذهن ناخودآگاه قرار گرفته است. بخش پیش خودآگاه مانند یک اتاق انتظار است که افکار در آن باقی می‌مانند تا بتوانند وارد بخش خودآگاه شوند، در واقع می‌توان آن را همان حافظه در دسترس هم نامید.

مثلاً ممکن است در حال حاضر در مورد شماره تلفن خود فکر نکنید اما اگر بخواهید، به راحتی می‌توانید آن را به خاطر آورید.  ابراز احساسات خیلی خفیف و ملایم هم معمولاً در پیش خودآگاه هستند اما ضربات و احساسات قوی و منفی معمولاً در قسمت پیش خودآگاه نیستند.

تئوری فروید به صورت مستقل به ضمیر نیمه هوشیار نگاه نکرده است و به نظر میرسد بیشتر نظریه‌های روانشناسی هم این بخش را هم جز ضمیر خودآگاه انسان می‌دانند. از این بخش از ذهن اغلب در اتاق درمان استفاده می‌شود به دلیل اینکه اطلاعات آن را راحت‌تر میتوان وارد خودآگاهی نمود.

آگاهی چیست؟

آگاهی دقیقا به چه معناست؟

در تعریفی ساده می‏توان گفت آگاهی شامل: باخبری، بیداری و هوشیاری، وضعیت دیدن محیط اطراف و پدیده‌ها توسط هر انسان و ثبت اتفاقاتی که در درون و بیرون او در حال رخ دادن است، می‌باشد. معمولا رشد و تکامل آگاهی یک فرد به معنی اضافه شدن یک سری محتویات معین از محیط اطراف(مثلا کسب دانش) یا ناخودآگاه شخصی فرد (درک گذشته خود) و در موارد بسیار نادر از ناخودآگاه جمعی(اغلب به صورت کشف و شهود) به ضمیرآگاه او باشد.

بنابراین میزان درک هر شخص از روان خودش یا هر چیز دیگری کاملا به وضعیت آگاهی او نسبت به آن مساله بستگی دارد. در واقع آنچه آگاهی نامیده می‌شود،  اطلاع از محتویاتی است که در فضای آگاهی قرار دارند و خودِ آگاهی مانند یک فضایی خالی است که محتویات روانی به شکل گذرا در آن جای گرفته و از آن عبور می‌کنند.

من آگاه را بشناسیم

از دیدگاه فروید ایگو بخش تصمیم گیرنده روان انسان است و عملکرد آن می‌تواند به هر دو شکل خوداگاه و ناخوداگاه باشد، یعنی انسان تا حدودی میتواند بطور ارادی در تصمیم‌گیری‌های ایگو دخالت کند و همین ویژگی به ایگو حالتی پویا می‌دهد. پس ایگو ساختاری ثابت و از پیش تعیین شده نیست که انسان را به سمت و سویی مشخص سوق دهد و بین ناخوداگاهی و خودآگاهی شناور است.

یونگ ایگو(من) را مرکز آگاهی انسان و درگاه ورود هر چیزی به آن فضای درونی گسترده که به آن روان می‏گوییم، می‏داند و معتقد است این مرکز آگاهی از همان بدو تولد وجود دارد، یعنی نتیجه دسترنج و پرورش پدر و مادر و به عبارت دیگر دستاورد رشد و تکامل انسان نیست، بلکه یک چیز فطری و مادرزادی است، اگرچه می‏تواند در مواجه با واقعیات بیرونی رشد کند و نیرو بگیرد، اما هسته‏ی آن موهبتی است که با نوزاد سرشته شده است. از دید یونگ این ایگو است که تا اندازه زیادی تعیین می‌کند کدام محتوای روان در قلمرو آگاهی بماند و کدام به ته ناخودآگاه رانده شود. همچنین ایگو می‏تواند از اندوخته‏‎ی موجود در ناخودآگاه محتویاتی را برگرداند و بازیافت نماید به شرطی‌که:

الف: مسیر این محتویات بوسیله مکانیزمهای دفاعی مانند واپس زدن و سرکوب سد نشده باشد.

ب: پیوند بین این محتویات با ایگو به اندازه کافی استوار و آموخته شده باشد، تا ایگو بتواند تداعی آنها را درک کند.

ایگو با خوداگاهی تفاوتی دارد؟

اگرچه خودآگاهی انسان کاملا تحت نظارت ایگو است اما همان طور که در بالا گفته شد ایگو  فقط منحصر به خوداگاهی نیست. یونگ ایگو را به عنوان کانون آگاهی می‌دانست با این حال اعتقاد داشت ایگو از اساس با محتویات کسب شده توسط ضمیرآگاه شکل نمی‏‏گیرد و به واسطه آنها تعریف هم نمی‏شود (همانطور که در بالا توضیح داده شد از بدو تولد وجود داشته است)، بلکه مانند آهن ربایی است که این محتویات را در کانون هشیاری پابرجا نگه می‏دارد.

ایگو مرکز آگاهی و فاعل هر عمل آگاهانه‏ای  است که فرد انجام می‏دهد یعنی مرکز امیال، خواسته‌ها، اندیشه‌ها و تمام تجربه انسان از خودش و از آن به عنوان شخصیتی تجربی انسان یعنی همان تجربه‏ای که فرد بدون هیچ میانجی از خودش دارد، نام برده می‌شود. هر محتوای روانی برای به آگاهی درآمدن باید با ایگو رابطه برقرار کند، چون هیچ محتوایی نمی‏تواند به سطح آگاهی برسد، مگر آنکه به فاعل(ایگو) معرفی شود. ایگو مانند آینه‌ای است که روان خودش را در آن می‏بیند و به خودش آگاه می‏شود.

با این نگاه میزان ورود هر محتوای روانی (یک احساس، یک فکر، یک خیال و….) به حوزه آگاهی به شدت درگیر شدن آن با ایگو و اندازه بازتاب دادنش توسط ایگو بستگی دارد. اگر یک محتوا روانی یا به شکلی مبهم و گنگ یا فقط تنها گوشه و کناره‏های آن، به آگاهی درآمده باشد، به این معنی است که آن محتوا هنوز ادارک نشده و در برابر سطح بازتابنده‏ی ایگو قرار نگرفته است.

در کل ضمیرآگاه مقوله گسترده‏تری از ایگو است و چیزی‏های بسیار بیشتری از آن را شامل می‏شود. البته ایگو هم می‏تواند مانند آگاهی تعالی پیدا کند، و پایدارتر از محتویات خاصی شود که در یک لحظه معین فضای ضمیرآگاه را در دست می‌گیرند. ایده‌آل‌ترین چیزی‌که می‌تواند رخ دهد، تعادل بین ایگو و خویشتن حقیقی(سلف) است که منجر به تعادل روانی فرد می‌شود. اما مسئله اینجاست که حفظ این تعادل کار ساده‌ای نیست و نیاز به خودشناسی مستمر دارد.

جدایی آگاهی از محتویات آن

برخلاف برداشت شرقی‏ها، یونگ می‏گوید بدون ایگو در بودن آگاهی تردید وجود دارد و تنها بعضی از کارکردهای ایگو می‏تواند به حالت تعلیق درآید و یا ظاهرا ناپدید شود، بی‌آنکه هوشیاری بطور کامل از بین برود، یعنی در یک بازه زمانی کوتاه شکلی از آگاهی بدون ایگو پدیدار شود که نشانه چندانی از یک کانون اراده (ایگو) در آن دیده نمی‏شود (امکان ایجاد شکل خاصی از آگاهی بدون حضور ایگو)، اما این حالت نمی‌تواند دوام زیادی داشته باشد.

در واقع از جنبه‏ی نظری میتوان آگاهی انسان را از محتویات آن یعنی از هویت، اندیشه‏ها، خاطرات، تخیلات، احساسها، تصاویر ذهنی و کلمات که در فضای آن جای گرفته، جدا کرد، اما در عمل این کار کما بیش نشدنی است. برای اکثر افراد، آگاهی جدا شده از محتویاتش، پدیده‏ای بسیار گذرا، ناپایدار و لحظه‌ای خواهد بود، یعنی فضای بی‌ذهنی برای لحظه‌ای توسط فرد درک می‌شود.

در حقیقت گویا تنها استادان بسیار پیشرفته‏ی معنوی بتوانند به شکل قابل قبولی از پس این جداسازی بر آیند یعنی تنها یک فرزانه راستین می‏تواند آگاهی را از محتوای آن جدا کند و آن را جدا نگهدارد.

آنچه اساس و جوهره آگاهی را فراهم می‏کند و تا اندازه‏ای به ما احساس استواری و پیوستگی می‏بخشد، بیشتر به کمک گواه‌‏ها و درون مایه‏‌های با ثبات و پایداری مثل صورت‌های ذهنی، خاطرات و اندیشه‌ها به دست می‏آید. این‌ها تشکیل دهنده اساس پیوستگی آگاهی هستند، هرچند پژوهش‌‏ها نشان داده، محتویات و کارکردهای ایگویی آگاهی (مانند اندیشیدن، یادآوری، حرف زدن، شناخت تصاویر و چهره‏های آشنا)، در حقیقت شکننده‌‏تر از خود آگاهی هستند، مثل وقتی که شخص حافظه‌اش را از دست داده، اما همچنان هوشیار است.

چگونه ناخودآگاه را بشناسیم

ناخودآگاه را بشناسیم

در مقدمه کمی در مورد ناخودآگاه توضیح داده شد، در اینجا به ادامه آن ‌پرداخته می‌شود. اگر روان را یک فضای سه بعدی در نظر بگیریم، زمین ضمیرآگاه ماست و تمام اتمسفر اطراف آن را ناخودآگاه تشکیل می‏دهد. ناخودآگاه بزرگترین بخش روان انسان است یعنی تمام قلمرویی که از دسترس بخش آگاه یا هوشیار خارج است و همه آن چیزی است که ما نمی‏دانیم.

ذهن ناخودآگاه منبع اولیه رفتار انسان است و احساسات، انگیزه‌ها و تصمیمات او به طرز قدرتمندی توسط تجربه‌‌های گذشته و اطلاعات ذخیره شده در ذهن ناخودآگاه اداره می‌شوند. ناخودآگاه نه‌ تنها افکار منفی از تجربیات گذشته فرد و تمام نسل بشر را در بر دارد بلکه می‌تواند منبع عمیق‌ترین آرزو‌های او نیز باشد.

ناخودآگاه از نگاه یونگ

همانطور که پیشتر نیز گفته شد یونگ ناخودآگاه را به دو بخش تقسیم نمود:

 ناخودآگاه شخصی

همان طور که از نام آن مشخص است، به آن بخش از ناخودآگاه اشاره دارد که با تاریخچه زندگی شخص مرتبط است، و زمان تولد تا اکنون را در بر می‏گیرد، در این بخش یونگ با فروید اشتراک دارد. محتوای این بخش به سه دسته تقسیم می‏شود

الف) خاطرات و رویدادهایی که بخاطر کمرنگ بودن یا گذشت زمان فراموش شده‏اند و بعضی از آنها با کمی تلاش دوباره می‏توانند در دسترس خودآگاه قرار بگیرند.

ب) خاطرات و اتفاقات خیلی دردناک که دفن یا سرکوب شده‏اند. بخش بزرگی از این نوع خاطرات مربوط به دوران کودکی هستند، یعنی زمانی که فرد توانایی لازم برای رویارویی با رخدادهای ناگوار را ندارد و مکانیزم‌های دفاعی روان از راه  سرکوب این خاطرات امکان ادامه حیات و بقا را برای فرد فراهم می‏کند.

ج) جنبه هایی از فرد که از دید خودش و دیگران(فرهنگ خانواده و فرهنگ جاری در دنیای بیرون) پذیرفتی نیستند و برای همین در بخش تاریک ناخودآگاه (سایه) پنهان می‏شوند.

دو دسته آخر گره‏های نیرومندی را در ناخودآگاه تشکیل می‏دهند و بر تمام جنبه‌های زندگی فرد اثر می‏گذارند و این تاثیر بیرون از حوزه‏ی آگاهی او است.

ناخودآگاه جمعی

یونگ وقتی به رویاها و خیالپردازی‏های بیمارانش بیشتر توجه کرد، متوجه شد که محتویات ناخودآگاه بیش از عقده‏های شخصی فرد است. او ساختارهایی پیدا کرد که نه تنها در همه انسانها مشترک بود بلکه بسیار گسترده‏تر و عمیق‏تر از ناخودآگاه شخصی(تجربیات گذشته) بود. ساختارهایی که شاید بتوان گفت میراث روانی گونه‏ی بشر، قلمرو غرایز، تجربیات و کهن الگوهای مشترک بین انسانها است، حتی اگر آن بخش را شخصا تجربه نکرده باشند.

بطور مثال یکبار یکی از بیماران اروپایی‌اش نقاشی کشیده بود که تصویری از یک لوح شرقی بود و یونگ آن را قبلا در یکی از سفرهایش دیده بود و خود بیمار اصلا نمی‌دانست چه چیزی نقاشی کرده است!. این اتفاق و موارد مشابه و بسیاری اتفاقات دیگر توجه یونگ را به خود جلب نمود و مدتی او را در هاله‌ای از ابهام فرو برد و در نهایت باعث شد او این ژرفترین لایه روان را ناخودآگاه جمعی بنامد.

محتویات ناخودآگاه فردی و جمعی

 محتویات ناخودآگاه فردی و جمعی

محتویات ناخودآگاه به سه دسته تقسیم می‏شود:

الف: محتویات زیر آستانه‏ای گذرا، یعنی محتویاتی که میتوان آنها را به شکل ارادی باز تولید کرد (حافظه یا همان بخش نیمه هوشیار که در بالا توضیح داده شد).

ب: محتویاتی که نمیتوان آنها را به شکل ارادی باز تولید کرد.

ج: این بخش که بیشتر مربوط به ناخودآگاه جمعی است شامل محتویاتی است که هرگز نمی‏توانند به آگاهی درآیند. این دسته، این تعریف از ناخودگاه که آن را بخشی از روان انسان می‌داند، اندکی مخدوش می‌کند و نشان می‏دهد ناخودآگاه به جایی می‌رسد که دیگر در زمره روان به شمار نمی‏آید و بخشی از آن در منطقه غیر روانی(شبه روانی) جای می‏گیرد، یعنی در جهانی فراسوی روان و اینجا محدوده رازهای بزرگی چون ادراکات برون روانی، همزمانی‏ها، شفای شگفت انگیز بدن و… می‏باشد. درباره این دسته در ادامه توضیحاتی داده خواهد شد.

قدرت ضمیر ناخودآگاه

بدون اغراق قدرت ضمیر ناخودآگاه ، فراتر از آن چیزی است که تصور شود و همیشه ذهن آگاه (ضمیر هوشیار) در برابر آن شکست خواهد خورد مگر زمانیکه خواسته خودآگاه و ناخودآگاه در یک جهت قرار بگیرد! اگر به رویدادهای زندگی خود دقت کنید به راحتی میتوانید این موضوع را ببنید. کودکی که مورد تجاوز قرار گرفته  است، در حالی که سال‌ها از این اتفاق گذشته و فرد اصلا این خاطره را به یاد نمی‌آورد، اما در بزرگسالی مشاهده می‌شود که در تله‌های رفتاری اثر این اتفاق به وضوح مشهود است، یا فردی که قصد دارد برای بار چندم، سیگار را ترک کند و در نهایت هم به سختی موفق می‌شود اعتیادش را ترک کند، اما در نهایت چند وقت بعد در حال سیگارکشیدن دیده می‌شود یا مورد بسیار شایع دیگر فردی که بارها رژیم گرفته و لاغر شده است اما در نهایت بعد از مدتی او در حال افراط در خوردن شیرینی مشاهده می‌شود! آیا همه اینها نشان نمی‌دهد که چیزی در ما وجود دارد که به مراتبط بسیار قویتر از اختیاره و اراده مان عمل می‌کند؟!.

چطور به ناخودآگاه دسترسی داشته باشیم؟

آزمون تداعی واژگان

یکی از ابزارهایی که در آغاز قرن بیستم برای دسترسی به ناخودآگاه ابداع شد آزمون تداعی واژگان بود که بعدها توسعه پیدا کرد. در این آزمون با گفتن کلمات محرک هیجانات عاطفی ایجاد شده در ضمیرآگاه شخص اندازه‏گیری و همراه با پاسخهای کلامی ثبت می‏شود. با این روش وجود عقده‏ها (خوشه‏های هیجانی) در ناخودآگاه فردی اثبات شد و مشخص گردید که آنها مانند ماهواره‏هایی که در اطراف زمین هستند، خودآگاه را احاطه کرده‏اند.

رویاها

از نظر یونگ رویاها به عنوان تجلی آشکار ناخودآگاه، شامل تحرکاتی ترکیب شده از نمادها هستندکه بیانگر حرکات، تضادها، تعاملات و گسترش سیستم‏های عظیم انرژی ناخودآگاه است. زبان ناخودآگاه نمادین است درست مثل آتش که ذاتا حرارت تولید میکند، ناخودآگاه ذاتا نماد تولید میکند. این تصاویر نمادین نباید بعنوان یک واقعیت قابل لمس در نظر گرفته شوند. اگر بتوان  این نمادها را معنی کرد می‌توان توانایی درک پیامهای ناخودآگاه را پیدا کرد. ناخودآگاه نه تنها در شب و در خواب بلکه در تمام ساعات بیداری هم در حال ارسال تصاویر و نماد است. این پیامها در بیداری به صورت یک جریان پیوسته از تکانه‏های انرژی که بشکل احساسات، خلقها و بیش از همه تصاویر تخیلی، و در خواب به صورت رویا راه خود را به ذهن آگاه باز می‏کنند.

لغزش‌های کلامی

براساس نظر فروید لغزش‌های کلامی یعنی اشتباه خواندن کلمه‌ای در متن، اشتباه شنیدن و فراموش کردن موقتی اسامی، تصادفی نیستند. بلکه از مقاصد ناخودآگاه ما نشأت می‌گیرند. این لغزش‌ها به قدری شایع هستند و در ناخودآگاه ما ریشه دارند که وقتی مرتکب آن می‌شویم، کاملاً آن را نادیده می‌گیریم و انکار می‌کنیم. معمولاً به آن توجه کمی داریم و قبول نمی‌کنیم که معنای نهفته‌ای در پس آن وجود داشته باشد. لغزش کلامی به صورت ناهشیار، به دغدغه و آشفتگی ذهنی درونی ما مربوط می‌شود.

به عنوان مثال، مردی که هنگام صدا زدن همسرش نام نامزد قبلی خود را اشتباهاً صدا می زند. برای فرد قابل پذیرش نیست که هنوز فرد دوست داشتنی قبلی را به یاد آورد اما در ناهشیارش با او خاطره دارد و ناگهان این ناخودآگاه به صورت لغزش کلامی وارد آگاهی می شود. درنتیجه، فرد قاطعانه بر معصومیت خود تأکید می‌کند. افراد اغلب این واقعیت را انکار می‌کنند و فروید برای انکار این واقعیت دلیل می‌آورد که لغزش‌ها کاملاً با تصورات ناهشیاری که باید از هشیاری فرد مخفی بمانند، ارتباط دارند.

بی زمانی ناخودآگاه

بی زمانی ناخودآگاه

همانطور که زبان ناخودآگاه مانند خودآگاه نیست، زمان نیز در ناخودآگاه شبیه به زمان آگاهی نیست، برای همین است که رویدادی آسیب‌زا در ۳۰ سال زمان از آن گذشته است، همانقدر می‌تواند برای ناخودآگاه تازه و فعال باشد که طعم آلبالویی که ۳۰ ثانیه پیش خورده‌ شده است و در حافظه‌ی حسی‌ فرد باقی مانده است.

دسترسی به ناخودآگاه جمعی

در مورد دسترسی به ناخودآگاه جمعی اوضاع بسیار پیچیده‏تر است. یونگ معتقد بود این حوزه از روان، مرز بیرونی ندارد و کم‏کم کرانه‏های بیرونی آن در یک منطقه شبه روانی ناپدید می‏شود. او شبه روان را اصطلاحی برای فرآیندهایی می‏دانست که روان‏گونه هستند نه به راستی روانی، یعنی اطلاعاتی غیرقابل شناخت و غیرقابل کنترل(غیر روانی) که قابلیت روانی شدن دارند. غرایز و کهن‌الگوها از ساکنان اصلی ناخودآگاه جمعی هستند.

کهن الگوهای موجود در ناخودآگاه جمعی در طول زمان وجود داشته‏اند و انسانهایی که خیلی وقت پیش زندگی می‏کردند آنها را زیسته‏اند، هرگاه به این کهن الگوها انرژی داده شود، بیدار و فعال می‏شوند. ناخودآگاه جمعی حوزه استعدادها، توانایی‏های بالقوه و امکانات است و به عبارت دیگر هرآنچه ما برای “شدن” به آن نیاز داریم، در این قلمرو قرار دارد.

در تجربیات واقعی، غرایز و کهن‌الگوها همواره به شکل مخلوط و آمیخته به هم وجود دارند، از برخورد این دو در ناخودآگاه و ایجاد کشمکش بین آنها و در نهایت یکی شدنشان با یکدیگر، واحدهای انرژی و انگیزشی ایجاد می‏شوند که به شکل امیال، تلاش‏ها، اندیشه‏ها و.. در ضمیرآگاه پدیدار می‏شوند، یعنی آنچه ما در روان تجربه می‏کنیم، ابتدا در ضمیر ناخودآگاه روانی‌سازی و سپس بسته‌بندی می‏شود.

این محتویات ناخودآگاه در قالب شهود، تصورات، رویاها، ادراک سائق غرایز، هیجانات عاطفی و افکار به ضمیرآگاه رخنه می‏کنند. در این شرایط ایگو باید این انبوه فزاینده محتویات ناخودآگاه را سبک سنگین کند، ارزش آنها را بسنجد و تصمیم بگیرد که در مورد آنها عملی انجام بدهد یا ندهد، چون ناچار است با این تهاجم از سوی فضای درونی انسان، به گونه‌ای اخلاقی برخورد کند.

در نهایت همانطور که یونگ بارها اشاره کرد “ناخودآگاه” حقیقتا “ناخودآگاه” است و مسیر از ناخودآگاه به خودآگاه کاملا یک طرفه است، بنابراین تلاش بشر برای شناخت آن همچنان در محدوده فهم پیام‏هایی است که ناخودآگاه از راههایی که بیان شد، به شکل کاملا خودمختار به خودآگاه ارسال می‏کند.

او همچنین در جای دیگری گفته است: مهم نیست که خودآگاهی، چقدر وسیع باشد، همیشه مثل یک جزیره‌ کوچک که توسط دریای ناخودآگاه احاطه شده است باقی می‌ماند، ناخودآگاه درست مانند دریا با فراوانی بی پایانی موجودات زنده را عرضه می‌کند  و دوباره خود را از آن پر می‌کند، ثروتی فراتر از تصور ما.

 منابع: کتاب نقشه روح موری اشتاین، مقدمه‌ای بر روانشناسی فروید، تحلیل خواب و رویا رابرت جانسون
نویسنده: عاطفه قلمی

 

کمترین -----> بیشترین

میانگین امتیاز: 3.9 / 5. تعداد نظرات: 13

اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂

0 پاسخ به “خودآگاه و ناخودآگاه”

  1. طباطبایی سپهر گفت:

    سلام سپاس از تلاش شما و سپاس بیشتر اگر تفاوت بین اگاهی هشیاری و ادراک را توضیح دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *