معنای زندگی

معنای زندگی از دیدگاه روانشناسی یونگ

آنچه خواهید خواند

3.2
(11)

معنای زندگی چیست؟ آیا زندگی معنی دارد؟

سوالی است که شاید هر انسان خردمند بعد از رسیدن به سنین بزرگسالی با خود زمزمه می کند .

زمانی که کهن الگوی فرزانه سعی می کند مسیر زندگی را با تکیه بر فضیلتهای اخلاقی در سیری ایده آل قرار دهد ، کهن الگوی جادوگر این سوال مهم و اساسی را در ذهن انسان ایجاد می کند : این زندگی برای من چه معنی دارد ؟ هدف از زندگی چیست؟ این سوال به نوعی مسیری بی بازگشت را برای انسان به دنیای معنا باز می کند . راهی که هیچش کناره نیست.

آیا زندگی معنی خاصی دارد

معنای زندگی

معنای زندگی چیست؟ شاید جواب به این سوال مانند این است که از یک شطرنج باز بپرسید که بهترین حرکت در یک بازی شطرنج کدام است؟

معنی زندگی از هر شخص به شخصی دیگر و هر لحظه به لحظه دیگر تغییر می‌کند. در واقع این روان انسان است که زندگی را تفسیر می‌کند و به آن معنا می‌بخشد .معنایی که با معنای دیگران تفاوت دارد.

کارل گوستاو یونگ برای این سوال جمله ای کلیدی دارد:

تنها ماهیت انسانی آن است که در تاریکی شمعی بیفروزد. معنای زندگی، زندگی کردن و تجربه کردن طبق حقیقت وجود انسان است.

در واقع یونگ مهمترین راه برای درک معنای زندگی را در خودشناسی، نگاه به درون و شناخت ماهیت خود می داند.

انسان موجودی است که ظاهرا در تلاش است که از ماهیت همه چیز سر در بیاورد جز ماهیت و روان خود . انسانی که تحقیق می کند ، می آموزد ، می سازد و آفرینش گر و مخترع است. همواره در تلاش است که از ماهیت همه چیز از ذره های سلولی گرفته تا دورترین کهکشانها، از ماده تاریک گرفته تا سیاه چاله ها ، شناختی کامل و جامع پیدا کند و نقطه ای مبهم در شناخت پیرامون خود برایش باقی نماند اما وقتی نوبت به شناخت روان خود می رسد تصور می‌کند که به هرآنچه که باید آگاه است و نیازی به کاوش و تعمق ندارد همواره از آن گریزان است.

اما شناخت روان و ماهیت انسان چگونه قابل دستیابی است؟ انسان در واقع موجودی منحصر به فرد است که با هیچ موجود دیگری قابل مقایسه نیست. گاهی انسان خود را حیوانی ناطق می نامد، اما حقیقت این است که حتی مقایسه خود انسانها با یکدیگر نیز کاری دشوار است.

یونگ معتقد است پاندول ذهن بین معنی و بی معنایی در حرکت است نه بین خیر و شر، زیرا خیر و شر مفاهیمی اجتماعی هستند اما انسان بر مبنای وجود و عدم وجودی معنا ارتباطی منطقی برقرار می کند.

این جدال‌ها ذهن انسان مدرن را بیمار می سازد و او برای رهایی از این روان پریشی تنها راه را بازگشت به سوی خویش، خودآگاهی و تفسیر دوباره معنی زندگی می بیند. با درک معنی فطرف انسان دوباره اجازه رشد و تعالی پیدا می کند.

ما ز گردون سوی مادون آمدیم          باز ما را سوی گردون برکشید ( مولانا )

جدال معنی زندگی

انسان لذت جوی

انسان موجودی است لذت جوی و در آن ابتکار عمل دارد.

 ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد       باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود (حافظ)

تحمل درد و رنج

دردنیایی زندگی می کنیم که دردهای بزرگ مانند ماری گزنده به کمینمان نشسته است . بیماری های لاعلاج ، از دست دادن عزیزان ، ورشکستگی و بحران مالی، شکست عشقی و جدایی از همسر، تنهایی و انزوا ، بیکاری و اجاره خانه های سنگین و هزار مشکل دیگر ما را زمین‌گیر و افسرده ساخته است.

حال با این همه چالش چگونه می توان در جستجوی معنای زندگی بود. آیا معنی زندگی فقط در فضای آرام و بی دغدغه درک می شود؟

اما نکته در این است که در واقع چالشهای زندگی یا به تعبیری مرداب‌های روحی بزرگترین فرصت برای خودشناسی و درک معنای زندگی هستند و شاید بدون این چالشها هیچ گاه درک درستی از معنای زندگی حاصل نشود . هر کدام از این چالشها می تواند شوک بزرگی به روان انسان وارد کند و کهن الگوی نابودگر را برای خنثی کردن اژدهای درون فعال کنند . بعد از کشتن اژدها شما می توانید با قدرت و انرژی فوق العاده ای به زندگی ادامه بدهید.

هنر برتر از گوهر

هنر یکی از زیباترین ابزارهای بیان معنا است . بسیاری از آثار هنری باروری خود را از روح داستانها و اساطیر الهام گرفته اند . هنر زاییده شعور ناخود آگاه است که از راه اشاره ، تمثیل ،استعاره و تصویر مقصد خود را بیان می کند .

گویی روان هنرمندان به بخشی از عالم معنا دسترسی دارد که هنگام خلق اثر هنری یا ادبی بخشی از معنا و خرد را با خود در لایه های عمیق و در هم تنیده به عالم خاکی می آورند که مخاطبان تا نسل های می توانند با رمزگشایی آنها به بخشی از درک معنای زندگی در والاترین جلوه خود دست یابند .

هنر می تواند در تمام جلوه های بصری ، شنیداری و ادبی جلوه پیدا کند . از تکنوازی هنرمندی گمنام در خرابه های یک بنای تاریخی گرفته تا نقاشی که در قرون وسطی نگارگری زیر سقف های کلیسا را به عهده داشته است . از شاعری عارف مسلک در قرن هفتم هجری تا کارگردان تئاتری در برادوی نیویورک . همه آنها چند خصیصه مشترک دارند : جوشش درون الهام و خلاقیت و در نهایت انتقال زیباترین معانی بشری .

عشق

عشق بزرگترین جلوه انسانی برای درک معنی است. عشق در درجه ای از معنا قرار دارد که مولانا عارف ایرانی عقل را در شرح آن ناتوان و عاجز وصف می کند.

عشق لایه های فراوانی دارد. عشق به خانواده، طبیعت، حیوانات، عشق به معشوق، همسر و حتی رابطه جنسی جلوه های متنابهی از عشق هستند که مرزهای ناشناخته ای را برای درک معنی زندگی گسترش می دهند.

عشق با خودآگاهی و ایگو زاویه ای عمیق دارد و از بطن ذهن ناخودآگاه سرچشمه میگیرد.

فیلم زیستن و بررسی معنای زندگی

فیلم زیستن و بررسی معنای زندگی

شاید یکی از زیباترین جلوه های معنای زندگی را بتوان در فیلم زیستن (Ikiru) ساخت آکیرا کوروساوا مشاهده کرد.

داستان درباره کانجی واتانابه کارمند میان‌سالی است که سی سال از عمر خود را در یک شغل خسته‌کننده اداری گذرانده‌است و اینک رئیس بخشی کوچک در شهرداری است. همسر او مرده و با پسر و عروسش زندگی می‌کند. بخش مهمی از زندگی او در بین پرونده های تو در توی اداره بایگانی گذشته است. او مدتها است که معنای زندگی را گم کرده و با چهره ای عبوس تنها به روزهای بازنشستگی و پس انداز حقوقش برای پسر و عروسش فکر می کند.

اما روزی بزرگترین شوک زندگیش را تجربه می کند و متوجه می شود که سرطان روده دارد و بیشتر از یک سال زنده نیست. ناگهان همه باورها و دستاوردهای زندگیش را فروریخته می بیند . متوجه زندگی زیست نشده و معنای درک نشده در زندگیش می شود.

ابتدا پس از آشنایی با یک نویسنده عجیب به خوشگذرانی روی می‌آورد اما  پس از یک شب می‌فهمد که این نیز درمان پریشانی او نیست.

معنی زندگی در فیلم زیستن

او در روز بعد، تویو را می‌بیند که از کارمندان زیردستش است و امضای او را برای استعفا می‌خواهد. او از کارش خسته شده و به دنبال کار دیگری است. شادمانی و اشتیاق او به زندگی، واتانابه را به خود جذب می‌کند و سعی می‌کند زمان بیشتری را با تویو بگذراند. پس از مدتی تویو به نیت او مشکوک شده و از او می‌خواهد که او را رها کند. واتانابه بالاخره می‌گوید که به اشتیاق و شادی او علاقه‌مند است و می‌خواهد همانند او شاد باشد. تویو به او پیشنهاد می‌کند که در زندگی هدفی داشته باشد و کاری را انجام دهد که او را شاد می‌کند.

با شنیدن سخنان تویو، واتانبه درمی‌یابد که هنوز امیدی هست. او بقیه مدت عمر خود را صرف راضی کردن بوروکراسی اداری برای تبدیل حوضچه‌ای آلوده به یک پارک کودکان می‌کند. او سرانجام معنای زندگی را یافته است هر چند دیگر فرصتی برای زنده ماندن ندارد اما با زنده شدن کهن الگوی عاشق ، آن کاری را (هر چند کوچک) انجام داد که برایش معنا داشت .

یکی از صحنه‌های نمادین فیلم، شب پایانی عمر واتانابه است که در شبی برفی بر روی طناب بازی کودکان در پارک نشسته و آوازی را با آرامش و شادی می‌خواند. دقایقی بعد، پلیسی جسد او را پیدا می‌کند.

عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید     ناخوانده نقش مقصود در کارگاه هستی ( حافظ )

 

منابع:خود ناشناخته ، فرد در جامعه امروزی، پنجاه جمله طلایی برای بازاندیشی زندگی، انسان در جست‌وجوی معنا، هنر خوشبختی از دیدگاه اپیکور، فیلم زیستن  (To Live)
نویسنده: شهرام فرمانی

کمترین -----> بیشترین

میانگین امتیاز: 3.2 / 5. تعداد نظرات: 11

اولین نفری باشید که امتیاز میدهید 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *